امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

#راز_سوم 
امروز ظهر نخوابیدم. از شبکه تماشا فیلم سینمایی ساعت اسلحه به صورت سیاه و سفید را تماشا کردم. فیلم مربوط به حدود یک قرن پیش بود و به مساله مشکلات روانی انسان پرداخته بود. روان شناسی با اسلحه خودش به قتل می رسد. دخترش مدعی است که او خودکشی نکرده است اما همه شواهد موجود حاکی از آن است که روان شناس خودکشی کرده است. 

دوست روان شناس  که روزنامه نگار است با صحبت با دختر روان شناس تلاش می کند تا ادعای دختر را بررسی کند و با این فرض که قاتل یکی از بیماران دکتر بوده به سراغ آنها می رود تا اینکه سرانجام پی می برد ....

آنچه برای من پس از دیدن این فیلم در ذهن و جانم رسوب کرد و ته نشین شد جمله ای بود که روی دیوار دختر روان شناس نوشت:" راز سوم" یا " سومین راز" :
دختر به دوست پدرش می گوید سه تا راز داریم: 
1. رازی که می توانیم آن را به دیگران بگوییم
2. رازی که  حتی آنرا به خودمان هم نمی گوییم
اما راز سوم : " حقیقت " است.
در همه دادگاه ها اگر دقت کرده باشید وقتی محکمه نیاز به شاهد یا شاهدان دارد افراد را در دادگاه حاضر می نمایند و این افراد قسم می خورند که "حقیقت" را بگویند. حقیقت همان راز سوم است. حقیقت ماجرا.

هرکسی برای خودش داستانی و رازی دارد. بیشتر رازهایی که ما برای هم تعریف می کنیم از نوع راز اول است که قادریم آنرا برای دیگران یا حداقل یک نفر دیگر بازگو نماییم. هر چند که در کتاب های ابتدایی ما از زبان سعدی آموخته ایم چنین کاری نکنیم که هر کسی دوستی دارد برای خودش و آنچه ما بین دو دوست گفته شود یعنی همگان اطلاع خواهند یافت.

اما ما راز دوم را هیچگاه بر ملا نمی کنیم چون راز است و افشای آن ما را از بودن تهی می سازد و خود کمر به نابودی خویش می بندیم و عقل ما را از چنین کاری برحذر می دارد. دیگران اگر به این راز ما آگاه شوند می توانند هست های ما را نیست کنند.

اما راز سوم را گاهی ما و گاهی کارآگاهان فاش می سازند. حقیقت خودش تلاش می کند تا بر ملا شود ، اگر  خوب توجه کنیم، 
خوب ببینیم
خوب گوش کنیم
خوب بشنویم
و خوب زنجیره های دیده شده را به هم متصل کنیم. 
شما آیا رازی دارید؟
راز دوم را چگونه سر به مهر نگه می دارید؟
راز سوم درباره شما چیست؟
۵ بهمن ۱۳۹۸
#امیربرات_نیا 
@AmirBaratnia 
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 January 20 ، 18:43
امیر برات نیا

 

‍ ‍ صبح دیرتر از همیشه بیدار شدم. بقیه خواب بودند. برای خودم چای نعنا دم کردم. لپ تاپ را روشن کردم و مقاله ارزشیابی تکویتی را تایپ کردم تا روز شنبه برای ویرایش بدهم دکتر حسینی. تا ۱۱ تایپ کردم. بعد لباس پوشیدم و رفتم تپه نوردی. روی تپه های نزدیک خونه هنوز برف چند روز قبل مانده بود. مسیر خلوت بود. دو تا خانم چادری یکی روی سنگ و دیگری روی زمین نشسته بودند. یکی شان تسبیح در دست داشت ذکر می گفت. بهشان سلام کردم و به راهم ادامه دادم. کلاغ های سیاه روی تپه دور هم نشسته بودند تا چشم شان به من افتاد پریدن و رفتند کمی بالاتر باز دور هم نشستند. آرام آرام مسیر قله را رفتم. گام به گام. هوا صاف و آفتابی بود. هیچ کسی در مسیر نبود. همانطور که راه می رفتم به کتاب صوتی "هیتلر" گوش می دادم. زندگی عجیبی دارد. تا رسیدم به قله دو بخش ۱۵ دقیقه ای گوش کردم. 


خواندن تاریخ و زندگی ادم هایی که تاریخ ساز بوده اند بینش سیاسی و اجتماعی عمیقی به انسان می دهد. امروز پس از گوش کردن به این بخش از کتاب یاد گرفتم کسانی که می توانند احساسات پوپولیستی را تحریک کنند قادرند بر مردم حکمرانی کنند. 
وقتی رسیدیم روی قله دیدم ان سوی بلوار نماز تعداد زیادی ماشین توقف کردن و افراد روی تپه ها قدم می زنند. من رفتم روی تخته سنگی نشستم و به منظره برف و بوته های خشک نگاه می کردم. دیدم در عین سرما و برف بعضی گیاهان سرسبز هستند و دارند با نشاط و شادی به زندگی خود ادامه می دهند.
چند دقیقه ای به اسمان شهر که امروز به لطف روشن نشدن ماشین ها پاک و تمیز بود نگاه کردم، افق تا کوه های هزار مسجد و بینالود دیده میشد‌. مسیر برگشت را به رفتار ادم ها فکر کردم. شاید شما هم تجربه کرده اید وقتی وارد جمعی می شوید که برای شما اهمیت قایل نیستند چقدر حالتان ید می شود. من همیشه با این مساله مواجه می شوم برای همین مجبور شده ام خیلی از جاها دیگر حضور پیدا نکنم.
عصر رفتم مسجد فاطمه الزهرا در خیابان فاطمیه مجلس هفتمین روز درگذشت داماد آقای ابوترابی از دوستان اماراتی بود.
امروز هم خیلی زود گذشت هر کداممان به مساله ای فکر کردیم. آیدا به اینکه چرا تعداد واحدهای داده شده کم هست شاکی بود. علی داشت تصمیم می گرفت که چه درسی را انتخاب کند. لیلیا داشت به نچسب بودن بعضی روابط فکر می کرد. و من هم چنان به آرزوهای دوران کودکیم فکر می کردم. به اینکه مادر چقدر می تواند آرزوهای ادم را بکشد و یا آدم را به آرزوهایش برساند.
یاد مادر ادیسون افتادم که وقتی ادیسون را به دلیل ضعیف بودن اخراج کردن به فرزندش چیزی گفت که او مخترع شد.
به نوشتن فکر کردم واینکه هنوز نتوانسته ام نویسنده بشوم. اما هنوز دارم تلاش می کنم به آرزویم برسم. 
برای امروز بس است.
۱۷۶ نفر در اثر اشتباه انسانی کشته شدند.
#امیربرات_نیا 
۴ بهمن ۱۳۹۸
@AmirBaratnia 
💟❤️❤️❤️❤️💟
t.me/NasimeKhoshRZ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 20 ، 18:04
امیر برات نیا

یادداشتی بر فیلم سینمایی برف شکن 

دو سه روز قبل رفتم سراغ آرشیو فیلم های سینمایی ام. از بین فیلم های موجود، فیلم Snowpierce را که قبلا چند دقیقه اولش را دیده بودم انتخاب کردم. هیچ مطلبی درباره فیلم نمی دانستم. فیلم تولید ۲۰۱۳ است. فیلم را در چند قسمت دیدم. فرصت دیدن فیلم دو ساعته پیوسته امکان نداشت. داستان فیلم ساده و همه اتفاقات  ان در داخل یک قطار در حال حرکت رخ می دهد.  قطاری که به مقصد نامعلومی با تمام سرعت ممکن در حال حرکت است.

جهان بیرون از قطار یخزده و پوشیده از برف و سرماست. داخل قطار آدم ها به دو گروه تقسیم شده اند. حاکمان، پولداران و قدرتمندان و گروه دیگر فقرا. هر کدام رهبری دارند. کرتس رهبر فقرا و ویلفورد رهبر ثروتمندان و صاحبان قدرت هستند. 

فیلم در عین اینکه پر است از صحنه های اکشن و خشن که البته برای بسیارز از افراد به هیچ وجه مناسب نیست اما مبنای ساخت آن بر پایه اندیشه های عمیق فلسفی کارگردان کره ای فیلم ساخته شده است.

باید فیلم را دوبار تماشا کرد، یکبار در شکل اکشن و بار دوم با تعمق و تفکر در صحنه صحنه فیلم. در این یادداشت برداشت خودم را از فیلم در چند پاراگراف کوتاه می نویسم. به عنوان یک فیلم خوب توصیه می کنم حتمان ببینید.

قطار سمبل دنیای ماست که در مسیر نامعلوم و معینی در حرکت است. دستورات و مقرراتی که رهبر ثروتمندان می گوید در قطار حاکم است. جهان بینی و ایدئولوژی حاکم بر قطار اندیشه های فیلفورد است. افراد معمول جامعه از نحوه زندگی او اطلاعی ندارند. 
در سکانسی برخی از صحبت های او از زبان زیر دستانش بیان می شود . در بیرون از قطار همه چیز یخ زده است. هیچ موجود زنده ای نیست. اگر کسی از قطار خارج شود از سرما خواهد مرد و چیزی جز مرگ در انتظارش نیست. ترس از مردن باعث ماندن در قطار، عدم خرابکاری و اطاعت بی چون و چرا شده است. اما رفتار بد قدرتمندان باعث تقویت این اندیشه می شود که بر علیه جب  حاکم قیام کنند. 

انقلابیون موفق می شوند با رهبری کرتس وارد قلمرو ثروتمندان شوند. وقتی فضای ان سوی درها را می بینند مات و مبهوت می شوند تازه متوجه می شوند که چه کلاهی سرشان رفته. دیدن باغ های میوه، غذاهای متنوع، گوشت، مدرسه، آموزش، امکانات تفریحی ، سالن های زیبایی و ... آنها را به تعجب وا میدارد با امکانات ادم های پولدار اشنا شوند تا اینکه رهبر انقلابیون با رهبر قطار دیدار می کند.
دنیای داخلی قطار دنیای آدم های فقیر و ثروتمند است. دنیای قطار به ما یاداوری می کند که ادم های همه جوامع در اثر تنش گاهی انقلاب می کنند و خواستار برخی از مسایل و حقوق انسانی مثل: آزادی، عدالت، حاکمیت قانون می شوند. اما در گذشت زمان اهداف انقلاب فراموش می شود و روزگار همانی می شود از قبل بوده.

انقلابی خالص تا پای جان حاضرسا بجنگد و افق  دیدش به آینده است، هدفش رسیدن به پیروزی واقعی است. می توان به این سوال ساده پاسخ داد که آیا انقلاب حاصل افکار انقلابیون است؟ یا آنها عروسک های خیمه شب بازی بودند که عروسک گردان آنها رهبران قدرت بودند؟

اما زیباترین سکانس فیلم جایی است که بالاخره انقلابیون با به اتش کشیدن قطار باعث انفجار و ایجاد صدای وحشتناک و به طبع آن ریزش بهمن در مسیر کوهستانی قطار می شوند. قطار از ریل خارج می شود، واگن ها جدا می شوند. کسانی که زنده مانده اند از قطار خارج می شوند، در این میان مادری به همراه دخترش روی برف ها راه می روند و به افق چشم می دوزند هنوز باور دارند که از سرما خواهند مرد و هیچ موجود زنده ای وجود ندارد اما ناگهان چشم شان به خرس سفیدی می خورد که روی کوه دارد بالا می رود. با دیدن خرس سفید دنیای ذهنی آنها در هم می شکند. باور ذهنی شان تغییر می کند. شاید بتوان گفت دنیایی جدید در پیش رو می بینند و امید در جان و روحشان جوانه می زند. 

برداشت آزاد از کل فیلم:

دیوارهای ذهنی را که دیگران برای ما درست کرده اند را درهم بشکنیم و ترس را در وجودمان از بین ببریم تا بتوانیم به دنیای جدید و زندگی جدید پا بگذاریم. قدرتمندان همیشه می خواهند ما را کنترل کنند.

#امیربرات_نیا 
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 January 20 ، 22:46
امیر برات نیا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 January 20 ، 17:42
امیر برات نیا

 

‍ در شماره ۱۰۱ #ماهنامه #کنترل_کیفیت 
#مقاله #کسب_و_کار_نسل_چهارم
کسب و کار ۴ یعنی:

♦️سازمان هایی با سرعت ۱۰ برابر ♦️

در این مقاله خواهید خواهید:
📚رشد و پیشرفت فن آوری درهم گسیخته سازمان ها را وادار می کند تا روش های جدیدی برای کسب و کار بیابند تا بتوانند هم توسعه یابند و هم رشد کنند و هم خود را با شرایط کنونی تطبیق داده و سازگار کنند.
به عبارت دیگر آنها باید برای همیشه شرایط کنونی را رها کنند. این شیوه جدید کسب و کار "کسب و کار ۴" نامیده شده است.

📕ما در جهانی کار می کنیم که یک دهه آن با دو دهه قبلش فرق کرده است و دهه های بعدی به ما راه های جدیدی را نشان خواهند داد و ما کسب و کارمان را به شکلی انجام خواهیم داد که قابل تشخیص با نحوه انجام کار امروز نخواهد بود.

♦️برای آشنایی با نسل جدید کسب و کار ۴ به شما توصیه می کنم ماهنامه را تهیه و این مقاله را بخوانید.

#با_ما_کیفیت_را_بیاموزید.
#با_ما_مدیریت_خود_را_بهبود_بخشید.

ماهنامه کنترل کیفیت آمادگی خود را جهت برگزاری کلاس های مدیریت و بهبود کیفیت اعلام می نماید. 
کتاب های طبقه بندی شده کیفیت و مدیریت دا از ما بخواهید.

#امیربرات_نیا 
۱۷ دی ۱۳۹۸
@AmirBaratnia 
@NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 January 20 ، 21:39
امیر برات نیا

شنیدن خبر شهادت سردار قاسم سلیمانی برای همه ما سخت و جانسوز بود.

ضمن عرض تسلیت متنی را از یکی از سایت ها برایتان می نویسم که بدانید دستور قتل سردار سلیمانی توسط رئیس جمهور آمریکا ترامپ صادر شده بود.

 

The Pentagon said US President Donald Trump ordered the killing of Soleimani "in a decisive defensive action to protect US personnel abroad

به نقل از: https://www.telegraph.co.uk/news/2020/01/03/air-strike-kills-qassim-soleimani-head-irans-elite-quds-force

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 January 20 ، 12:34
امیر برات نیا

‍ می خواهم در آخرین روزهای پاییز
آخرین برگ های ریخته شده را با تمام وجودم قدم بزنم.
می خواهم کنار رودخانه تشنه آب منتظر باران باشم
می خواهم کمی کنار درختان عریان شده از برگ بنشینم، حالشان را بپرسم
بوی عطر نم زیر برگ ها را بو بکشم
می خواهم چند برگ از پاییز امسال به یادگار در دفتر خاطراتم بچسبانم و نام تو را روی تک تک برگ ها با مهر بنویسم
پاییز به آخرین ایستگاه رسیده است
پاییز هم می داند که باید برود
و این روزها ، او مهاجر دلخسته روزگارست
و من
دلتنگ رفتن اویم.
می دانم پاییز که برود هیچوقت بر نمی گردد
و پاییز نویی را باید به استقبال رفت
من کنار برگ های ریخته شده
زیر درختان عریان شده
به انتظار دیدن چشمانی ایستاده ام
که با هم پاییز امسال را قدم زدیم.
#امیربرات_نیا
۲۴ آذر ۹۸
@AmirBaratnia
🧿🌺🌺🌺❤️🌺🧿
🌺 کانال نسیم خوش روزهای زندگی
#امیربرات_نیا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 December 19 ، 11:20
امیر برات نیا

 

دوست داشتنت

بوی عطر دل اویز صبح عاشقی می دهد

بوی ناب خاک شبنم خورده

بوی خاک خیس پاییزی

بوی چوب های تر زیر درختان

دوست داشتنت

چشمه جاری صبح است

که افتاب بیدارش می کند

دوست داشتنت

نم نم بارانی است

که بر تن خشک درختان در پاییز می خورد

تا درخت یادش نرود

باران به عشق بیدار شدن درخت

تا بهار می بارد

و درخت در اعوش نرم خاک

خواب باران می بیند

و باران سفره سخاوت دلش را

هر روز بر سر درختان باغ می گستراند

تو باران عشقی

بر تن خشکیده دلم بازهم ببار

بهار نزدیک است

فصل عاشقی در راه هست

قطار زتدگی دارد می رود

شیرینی کلامم را با خودت ببر

سوغات روحم هست

پذیرای نداشته هایم باش

🧿🌺🌺🌺🌺🌺🧿

#امیربرات_نیا

۲۲ آذر ۹۸

@AmirBaratnia

🌺 کانال نسیم خوش روزهای زندگی

#امیربرات_نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 December 19 ، 09:38
امیر برات نیا

یق عشق این است 
خواستن بی حد و مرز 
بی هراس 
تا ابد 
بی پشیمانی 
میایی در این طریق همراهم باشی؟
می ایی سوار قایقی شویم 
و به سوی بودن 
و خلوت عاشقانه سفر کنیم
موج دریا و گرداب و طوفان همه در پیش است 
بیا همراه و همسفرم باش 
ای همسفر زندگی 
#
امیربرات_نیا 
۲۲ آذر ۹۸
🌺 کانال نسیم خوش روزهای زندگی 
#
امیربرات_نیا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 December 19 ، 09:34
امیر برات نیا

 

🧿 ما برای تغییر جهان نیازی به سحر و جادو نداریم.

ما قدرتی که برای تغییر نیاز داریم را در درون خودمان داریم.

قدرت ما این است که می توانیم "بهتر خیال پردازی"  کنیم.

J.K.Rowling

#امیربرات_نیا

۲۱ آذر ۹۸

🌺 کانال نسیم خوش روزهای زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 26 December 19 ، 09:29
امیر برات نیا