همه اتفاقات خوب،
برای انسانهای مثبت اندیش می افتد!
انسانهایی که زیبا فکر می کنند
با دیگران با محبت رفتار می کنند
شکرگزار هستند
خودشان را دوست دارند
به زندگی لبخند می زنند
انسانهایی که حتی در بدترین شرایط و رویدادها، سعی میکنند جنبه مثبت قضایا را پیدا کنند و ببینند...
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق هماهنگ هستند و همیشه، در هر مکانی بذر امید و شادی می پاشند...
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق، جاذبه ای قوی دارد
و هر چیز زیبایی را به سمت خودش جذب می کند..
زندگی زیباست
هر چقدر هم که گذشتهتان آلوده بوده باشد،
آیندهتان هنوز حتی یک لکه هم ندارد.
زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید.!!!
به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشماندازی زیبا باشد.
هر روز یک شروع تازه است.
هر صبح که از خواب بیدار میشویم،
اولین روز از باقی عمرمان است.
یکی از بهترین راهها برای گذشتن ازمشکلات گذشته این است….
که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید
که از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود!!!
حضور
حالی است که با وجود سکوت و هوشیاری ذهنی ممکن میگردد،
کیفیتی که ذهن در حالت ادراک کامل قرار گرفته و جوهر و حقیقت موضوعات خود را به ما می نمایانند.
خلاقیت در چنین حالتی پا در ذهن میگذارد.
در این حالت فکر و اندیشه تعطیل و ذهن در کیفیت شهود یا حضور ، کار درک را بر عهده دارند .
حضور یعنی ادراک و یکی شدن با عظمت گیتی،
با جهان یکی شدن و با انرژی عشق و حیات همراه بودن!
حال حضور ، حال طبیعی بشر میباشد، اما اکنون به ندرت در او رخ میدهد.
وجود دائمی ترس، رژه فکر وراج و تصاویر توهمی و همچنین تصور گذشته و آینده در ذهن
موانعی هستند که مانع شکل گیری کیفیت حضور میگردند.
حضور یعنی حل بودن در جهان و تجربه جاودانگی!
گفت باید قربانی کنی تا عبور کنی
گفتم
قربانی می کنم
گفت
باید وابستگی هایت را قربانی کنی
گفتم
قربانی می کنم
گفت
کافی نیست باید قربانی کنی
گفتم
مَن هایم را قربانی می کنم
گفت
باز هم کم است باید قربانی کنی
گفتم
قربانی می کنم
خودم
را ،جسمم را ،وجودم را
گفت
نه نشد باید قربانی کنی
گفتم
دیگر مگر چیزی مانده ؟
گفت
باید دل دادگی ات را قربانی کنی
ساکت
شدم
اشک
هایم سرازیر شدند
فهمیدم
چه میخواهد
از
من میخواهد شَمسَم را قربانی کنم
گفتم
آخر مگر میشود ؟
این
شمس بود که چشم مرا به نور تو روشن کرد
نه
نمیتوانم !
گفت
باید قربانی کنی وگرنه عبور نمی کنی ؟
گفتم
آخر چگونه عشق را قربانی کنم او ریسمان بین منو توست ؟
گفت
باید ریسمانت را پاره کنی
بند
بند وجودم به التماس افتاده است
آخر
چگونه می توانم؟
از
من چیز دیگری بخواه
اما
او همچنان اصرار داشت که باید قربانی کنی
نگاهم
را به شمس دوختم
موهایش
سپید شده بود از بس که برایم از عشق گفته بود وچشمانش مثل همیشه عاشقانه به من
لبخند میزد
فریاد
زدم و اشک ریختم من نمیتوانم
شمس
گفت من به تو درس پرواز را آموختم باید قربانی کنی
حیرت
کردم
او
چه می گوید ؟از من چه میخواهد ؟او خود، به قربانگاه آمده است !
ای
وای من
ای
شمس من
من
تاب این درس را ندارم
لبخند
زد
باید
قربانی کنی
من
آماده ام
تیغ
را از نیام کشید و به دستم داد
فریاد
زدم الهی او ریسمان بین منو توست
چشمانم
را بستم
او
گفت درس اول : تسلیم باش
اشکانم
را قورت میدادم
گفتم
قربانی می کنم
و
ریسمان را پاره کردم
چشمانم
را گشودم
خود
را در آغوش او یافتم
لبخند
میزد
گفت
من تو را بی واسطه میخواهم
گفتم
شمس !
شمس
چه شد ؟
گفت
شمس در آغوش من
بود
این
تو بودی که او را رها نمی کردی
سکوت
کردم
سرود
عاشقانه ی او و شمس ملکوت را پر کرده بود
.....»
مراقبه یعنی هشیار بودن بدون جاری بودن هیچ فکری در ذهن.
مراقبه روشی است سلبی که افکار را دفع می کند و در درون تو سکوت برپا می سازد.
این سکوت بسی زیباست، اما موسیقی را کم دارد.
هیچ شعر و آهنگی در آن نیست.
هیچ رقص و پایکوبی در آن نیست.
هیچ نوایی از آن برنمی خیزد.
عبادت یعنی اینکه قلب سرشار از عشق است.
می تواند رقص و پایکوبی کند.
می تواند به آواز در آید.
می تواند بزم شادی برپا کند.
اما بدون مراقبه، این بزم ساختگی و پر سر و صدا خواهد ماند.
شور و حال زیادی در آن هست، اما این شور و حال کودکانه است.
بلوغ نیافته.
بلوغ از راه مراقبه می آید و شور و حال از راه عبادت.
تمرکز از راه مراقبه می آید و رقص از راه عبادت.
کسی که براستی مقدس است که بتواند در عین متمرکز ماندن برقصد.
بتواند در مرکز طوفان قرار بگیرد.
پس یادت باشد: مراقبه گر و عبادت گر باش.
از راه مراقبه ، فضای خالی و از راه عبادت عشق بیافرین تا آن فضا را پر کنی و از عشق سرشار سازی.
مراقبه یعنی خالی شدن از تمام محتویات ذهن: خاطرات، تصاویر ذهنی، افکار،امیال، آرزوها، انتظارات، عواطف، طرح و نقشه ها.
تو باید خودت را از همه این محتویات خالی کنی.
بزرگترین روز زندگی زمانی فرا می رسد که در خود چیزی برای دور ریختن نیابی و خالی خالی باشی.
در این فضای کاملا خالی، خودآگاهی نابت را خواهی یافت.
آن فضای خالی، فقط زمانی خالیست که پای ذهن در میان نباشد و گرنه سرشار و لبریز است.
سرشار از وجود است- خالی از ذهن اما سرشار از وجود است- خالی از ذهن اما سرشار از خودآگاهی است.
پس، از واژه «خالی» نهراس.
بار آن منفی نیست.
فقط بارهای اضافی و به درد نخور را که بر اساس عادت قدیمی با خود حمل می کنی خالی می کند.
چیزهایی را که فقط مانع تراشی می کنند، سنگینی می آفرینند و همچون یک کوه سنگین هستند.
همین که کاملا خالی شوی، از تمام چارچوب ها رها می شوی.
به بی کرانگی آسمان می شوی.
این همان تجربه خداوندی است یا هراسم دیگری که به آن می دهی.
می توانی آنرا دارما، تائو، حقیقت یا نیروانا بنامی-
معنای همه اینها یکی است.
مراقبه و تمرکز در عرفان و هنر
مقدمه
از دیر باز، میان عرفان و هنر در ادیان سامی و غیر سامی، رابطه
و تعاملی عمیق و ژرف وجود داشت و عرفان و هنر با یکدیگر دنبال میشدند. بزرگترین
هنرمندان در فرهنگ شرقی دارای گرایشهای عرفانی بودند. آمیختگی میان عرفان و هنر
در سرزمینهای بین النهرین چنان عمیق بود که تاریخ این دو معرفت را هرگز نمیتوان
از هم جدا کرد. این امر بدین دلیل است که عرفان و هنر نزد پیروان ادیان شرقی تا
حدّی از روششناسی یکسان برخوردار است. از طرفی، عرفان برای رسیدن به کشف و شهود و
تجربههای حضوری خداوند، مسیری جز سلوک و ریاضتهای روحی و مراقبه ندارد و نگاهی
به متون مقدس در ادیان هندی گویای این است که مسئله مراقبه و تمرکز نیز در تمامی
مذاهب و مکتبهای عرفانی هند جایگاه خاصی دارد. در کتابهای مقدسی همچون وداها،
مهابهاراتا، بهگودگیتا، اوپانیشادها و دیگر متون مقدس هندوییسم، بودیسم و جینیسم
فراوان یاد شده است که رسیدن به تجربههای عرفانی، به شدت به تمرینهای روحی و
درونی وابسته است و دیانه1در
هندوییسم و بودیسم ـ به معنای نظاره درونی یا مراقبه ـ یکی از عناصر کلیدی است که
با آن، قلب برای دریافت حقیقت، آماده میشود،2 به
گونهای که اگر مراقبه نباشد، مراحل بالای تمرکز3 و
شهود حاصل نمیشود.4 از
طرف دیگر، رسیدن به خلاقیت در هنر ادیان، به تمرکز و مراقبه قلبی در اثر هنری
وابسته است. در هنر ادیان، اعتقاد بر این است که هنرمند با پالایش روح خویش، اثر
هنری را از عالم ملکوت دریافت میکند. ازاینرو، روح او باید آماده این دریافت
باطنی باشد. آناندا کومارا سوآمی در مورد نقش عالم ملکوت در فعالیتهای هنری به
ویژه بنا بر اعتقاد ادیان هندی مینویسد:
ذهن این صورت را گویی از فاصلهای بس دور برای خود پدید میآورد
یا رسم میکند (آکرشتی)؛ یعنی مبدأ بعید آن ملکوت است، جایی که انواع عالیهای که
مصدر صورتهای هنرند، وجود دارد و مبدأ بلا فصل آن، مکانی در اندرون دل است... .
در آنجا یگانه تجربه ممکن حقیقت روی میدهد.5
همچنین تاریخ هنر مقدس در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، تأیید
این مسئله است که در ادیان، همیشه میان سلوک عرفانی و سلوک هنری وحدت وجود داشته و
هنر ثمره کشف و شهود عرفانی تلقی شده است. برای مثال، در شعر، هنرهای تزیینی و
خطاطی که نتیجه لطافت و شفافیت روح عارف تلقی میشدند، بیشتر هنرمندان بزرگ ایران
به گونهای با عرفان مرتبط بودند و جهانیترین اشعار فارسی، اشعار عرفانیاند. در
هنر مقدس که برای اهداف متعالی و آسمانی است، بدون توجه به ویژگیهای عصری و سبکهای
هنری، به عناصر ملکوتی و روحانی پرداخته میشود و «زمان» در آن مطرح نیست. به
تعبیر دیگر، هنر عرفانی فراتر از زمان و مکان دارای منزلتی جاودانه است که در آن،
عناصر ملکوتی، الوهی و روحانی به چشم میخورد. به تعبیر سوم، در هنر قدسی، زمان به
بیزمانی و ابدیت تبدیل میشود و در آن، انسان به دنبال کشف حقیقت است، بر خلاف
هنر دنیوی که وسیله تنوعطلبی و لذتجویی او قرار میگیرد. به تعبیر سید حسین نصر،
در هنر دنیوی، با هبوط روح به بهانه حضور انسان در دوره معاصر روبهرو هستیم،6 ولی
در هنر مقدس که با عرفان و عالم معنا سروکار دارد، ریشههای حکمت و حقیقتجویی به
چشم میخورد. به همین دلیل، جاودانهترین حقایق عرفانی و دینی در طول تاریخ، در
شکل و قالب هنر باقی مانده است و پایدارترین آثار هنری متعلق به خلاقیتهای عرفانی
و دینی عارفان است.
بسیاری از دینپژوهان معتقدند که تجربه زیباییشناسی و تجربه
دینی دارای عناصر مشترک هستند و شهود عرفانی و زیباییشناسی را دریافتی الهامی،
غیر تعقلی و استدلالناپذیر تلقی میکنند. آلفرد مارتین در اینباره مینویسد:
هر دو جنبههایی از درک و بیان حقیقتند، ... بصیرت یا شهود
دینی و زیباییشناسی، دریافتی غیر تعقلی و مستقیم از حقیقت فراهم میآورند که
وابسته به الهام، نبوغ و یا دیگر استعدادهای خدادادی است. هر دو، پدیدآورنده ساختها،
اهداف و فعالیتهایی هستند که مبین ژرفبینی ویژه از حقیقت است و لکن غالباً
استدلالناپذیرند.7
به همین دلیل، برخی اندیشمندان معتقدند که هنرمند بیش از آنکه
در خلق آثار هنری، مؤثر و فعال باشد، خود، منفعل و متأثر است و از زیباییها اثر
میپذیرد و او تنها باید روح جاوید خود را آماده پذیرش این صورتهای زیبا و ازلی
سازد. در واقع، مراقبه و تمرکز، توانایی پذیرش این زیباییها را به روح او میدهد
تا نور طبیعت، در آینه وجود او انعکاس یابد. نقاش امریکایی، جرجیا اوکیف معتقد است
که «در برابر مناظر و گلها و استخوانهای خشکیده، با دنیایی سرشار از تأمل روبهروییم
که موجود انسانی به صورت ناظری اندیشمند و جویا در مقابل شکوه طبیعت ایستاده است.»8 برانکوزی نیز که خود
هنرمند است، میگوید: «من دیگر متعلق به این جهان نیستم. از خود به دور افتادهام.
دیگر بخشی از وجودم نیستم. در درون ذات اشیا جا دارم.»9 بشر در نگرش ادیان
دارای منزلتی خداگونه و اهورایی است و با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست.
تیواری کدارنات مینویسد:
انسان نه تنها عالیترین مخلوق عالم، بلکه اغلب همشأن با
خداوند شناخته میشود. مفهوم نار ـ نارایانا10 (خدا
ـ بشر) در دین هندویی بارها به مقام خداگونگی که به بشر اعطا شده، اشاره میکند و
اینکه شانکارا، فرد بشر را با برهمن همذات میپندارد، گواه همین حقیقت است.11
بنا به اعتقاد ادیان سامی و غیر سامی، طبیعت و سرشت انسانی،
فرامادی است و از عالم برین به سوی زمین کشانده شده است و باید در شرایط حیات
زمینی به رشد و بالندگی برسد. بنا بر این فکر، هندوها معتقدند که طبیعت اصلی
انسان، روحانی است. جنبه جسمانی بشر، ظاهری و سطحی و انسان در وجود درونی و ذاتی
خود دارای روح است. این روح در بشر فناناپذیر است و هیچ چیز نمیتواند آن را نابود
کند و پس از مرگ جسمانی، زنده میماند. چون بشر دارای روحی آسمانی است، الهامها و
پیامهای آسمانی در روح انسان جلوهگر میشود و بارقه الهی در درون وی متجلی میگردد.12 ازاینرو،
برای رسیدن به این پیامها و راز و رمزهای الوهی، به تلطیف روح، تمرکز و مراقبه
وجودی نیاز دارد و باید از نظم روحی بهرهمند شد.
1. jhana / dhyana.
2. برای فهم معنای «دیانه» نک: ع. پاشایی، «آیین
بودا»، مجله هفت آسمان، ش5، ص238.
3. Samadhi.
4. Ingrid Fischer
Schreiber and others, Encyclopedia of Eastern Philosophy and religioun,
Buddhism, Hinduism, Taoism, Zen, Shambhala, Boston, 1994, P.97.
5. آناندا کومارا سوآمی، «نظریه هنر در آسیا»، ترجمه:
صالح طباطبایی، مجله خیال، ش9، بهار 1383، ص7.
6. سید حسین نصر، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه: رحیم
قاسمیان، ص8 .
7. جیمز آلفرد مارتین، زیباییشناسی فلسفی (مجموعه
فرهنگ و دین)، ترجمه: مهرانگیز اوحدی، ص249.
8. نک: راجر لیپسی، هنر مدرن (مجموعه فرهنگ و دین)،
ترجمه: کامران فانی، ص245.
9. همان.
10. Nar-Naryana.
11. تیواری کدارنات، دینشناسی تطبیقی، ترجمه: مرضیه
شنکایی، ص26.
12. همان، ص27.
مرکز و مراقبه نزد اهل هنر
هنر در تمدنهای
شرقی، مقام صفات اخلاقی و کرامت ذاتی است. در فرهنگ، لغت هنر را چنین تعریف کردهاند:
«آن درجه از کمال آدمی است که هوشیاری و فراست و فضل را دربردارد.»1 در
کلیله و دمنه آمده است: «هر که از فیض آسمانی و عقل غریزی بهرهمند شد و بر کسب
هنر مواظبت نمود، نیکبخت گردید.»2 در
مجموعه تعریفهایی که از هنر و زیبایی ارائه شده، بخشی از آنها مبتنی بر شهود
درونی است، همچون تعریف کروچه و کالینگوود که هنر را نوعی شهود درونی میدانند.
بندتو کروچه مینویسد:
دانش به دو وسیله پیدا میشود؛ یکی،
شهود و مکاشفه و دیگری، استدلال و تعقل. آن اولی مخصوص زیباشناسی و حسی است که به
واسطه آن شناخت فرد حاصل میشود و دومی، وسیله عقلی و استفاده از مفهومهاست که
راه شناخت کلی معقول میباشد.3
بزرگترین هنرمندان در فرهنگ شرقی دارای
رویکرد عرفانی بودهاند. نگاهی به زندگی هنرمندان شرقی بیانگر این است که آنان بیش
از آنکه دارای خلاقیتهای هنری باشند، عارف بودند و گرایشهای درونی و عرفانی
داشتند. هنر نزد آنها نیز ابزاری برای بیان جذبهها و شور و حال درونی و وسیله
ارتباط با خداوند و طبیعت و تلطیف روح بود. اگر یک نگارگر به نگارگری میپرداخت،
میخواست علایق باطنی و معنوی خویش را ترسیم کند و در انتخاب رنگ، شکل، حجم، تناسب
و ترکیببندی به مفاهیم متافیزیکی و دینی توجه داشت در معماری، مجسمهسازی و نقاشی
ادیان شرقی نیز چنین امری آشکارا دیده میشود.
از منظر هنر دینی، هنرمند برای رسیدن به
خلاقیت هنری، نیازمند مراقبه و صیقل دادن درون خویش است و تنها از این راه میتواند
به مقام خلق آثار هنری برسد. خلاقیت در آثار هنری بیش از آنکه امری ارادی باشد،
برخاسته از ضمیر ناهوشیار و زاییده روح و معنویت هنرمند است و بر اثر تمرکز درونی
و مراقبه، صور الهی در ذهن او نقش میبندد. به تعبیر کومارا سوآمی، «همه هنرها از
منشأ الهی سرچشمه گرفتهاند و از آسمان بر زمین عرضه یا نازل شدهاند.»4 وی
معتقد است روح هنرمند در خلق اثر هنری با عالم ملکوت ارتباط برقرار میکند. «گاهی
هنرمند چنان انگاشته میشود که گویی به ملکوت رفته و در آنجا صورتهایی از فرشتگان
یا آثار معماری دیده تا بر روی زمین آنها را از نو پدید آورد.»5 هنرمند
برای خلق اثر هنری باید یک نشئه و حال دیگری پیدا کند که به دست آوردن آن فضا تا
حدّی در دست خود هنرمند نیست و خود اقرار میکند که نمیداند چه زمان و کجا آماده
خلق یک اثر هنری میشود، همانطور که یک عارف نمیداند که چه وقتی از شهود و
مکاشفه برخوردار خواهد شد. این امر در هنر و عرفان قابل پیشبینی و برنامهریزی
نیست، ولی آنچه مورد اتفاق نظر است، فراهم کردن مقدمات و تمهیدات این خلاقیتها و
دریافتهای شهودی است.
به نظر هنرپژوهان، از جمله این تمهیدات
روحی، به وجود آوردن حالت مراقبه و تمرکز در خود است. انسان در حالت تمرکز و
مراقبه درونی، از هویت و فردیت خویش خالی میشود و هویتی آسمانی به خود میگیرد.
«بدینگونه، جذبه در واقع، غلبه و استیلای حالت انفعالی مخصوصی است که در آن،
شخصیت، تعیّن و هویت انسان به کلی محو میگردد و جای خود را به حالت یا احوال
روحانی غیر متعینی که بر وجود انسان تسلط یافته است، وا میگذارد. بنابراین، شدت و
ضعف جذبه، هویت هنرمند را در اثر هنری کم و بیش نشان میدهد».6
همانطور که تجربههای عرفانی پس از
جذبههای روحی، در اوج عبادت و هنگام مستغرق شدن روح انسانی در عظمت الهی حاصل میشود،
تمرکز و آمادگی روحی، هنرمند را مستعد خلاقیتهای هنری میسازد. دکتر علیاکبر
تجویدی در مورد آمادگی روح هنرمند برای دریافت الهامهای الهی مینویسد:
هنرمندی که همه نیروهای درونی خود را
برای به وجود آوردن شاهکاری که ابعاد آن از چند سانتیمتر فراتر نمیرود، گرد میآورد
و همه پریشانیهای خاطر را به هنگام طرح دقیق و رنگآمیزی ظریف و اجرای روسازیهای
دقیق از یاد میبرد و جمعیت خاطر (تمرکز) را جایگزین آنها میسازد، در آن حال، تا
چه اندازه برای دریافت الهامهای درونی، آمادگی پیدا میکند.7
ازاینرو، هنرمند هر چه در خلق یک اثر
هنری، به دقت و تمرکز بپردازد و آرامش روحی بیشتری داشته باشد، اثر هنری او عمیقتر
و خلاقانهتر خواهد شد و عناصر تازه و بکری به ذهن و روح او خطور خواهد کرد. به
همین دلیل، یکی از عناصر هنر ذن، «عمیق بودن» است و هنرمند ذن از آن راه میکوشد
تا به لایههای درونی عالم و روش شهودی برسد. «همه لایهها در نخستین برخورد بر
بیننده آشکار نمیشود. تنها از طریق مراقبه و تمرکز، دریافتنی است و بهترین روش،
روش شهودی است، نه تحلیل کارشناسانه عناصر آن. ویژگیهای ذن، ویژگیهای سلوک نیز
هست و تنها با ممارست متصل و با گذشتن از تمام مراحل موجب وصال میشود».8
در تمدن حاصل از ادیان شرقی اعتقاد بر
این است که با گشوده شدن چشم معنوی هنرمند، وی اهل تجربههای شهودی میشود. به این
انقطاع و ادراک در زبان سانسکریت و بر اساس مذهب هندو، «دیانه» میگویند که مقام
شهود و رسیدن به ساحل امن نیرواناست و پایان توهم یا «مایا»ست. بنابراین، تمرکز و
مراقبه در هنر شرقی، موجب رهایی از توهمها، افکار پریشان، بیهوده و هجومآور است
و روح از دست این اندیشههای زاید رهایی مییابد و به تجمع حواس و روح میرسد.
تمرکز موجب میشود تا ظرف وجودی هنرمند، استعداد خلق و آفرینش را داشته باشد و به
تعبیری، «عالم و معلوم و شاهد و مشهود» اتحاد مییابند.9 بر اثر این تقرب به ایده و مثال ذهنی، آن اثر هنری، مورد عنایت
و شهود هنرمند قرار میگیرد که در اصطلاح، از آن به «شهود زیبایی» تعبیر میکنند. کومارا سوآمی در اینباره مینویسد:
این طریق در خصوص تصویرگر مستلزم
دریافتی واقعی از روانشناسی شهود زیباییشناختی است. به طور کلی، هر چیزی که
هنرمند برگزیند یا هر موضوعی که انتخاب کند، در آن لحظه، یگانه موضوع مورد توجه و
عنایتش خواهد گشت و فقط هنگامی که آن موضوع به ادراک حضوری درآید، میتوان به قطع،
سخن از معرفت به میان آورد.10
بنابراین، هنرمند باید پس از مراقبه یا
رسیدن به تمرکز، اثر خود را خلق کند، همانطور که برخی از شاعران عارف همچون جلالالدین
مولوی، اشعار خود را پس از جذبههای عرفانی میسرودند و این شور و شوق، آنها را به
زایش و خلاقیت میکشاند. در ادیان شرقی، اعتقاد بر این است که اگر در اثر هنری،
چیزی از قلم افتاده باشد، این امر بر آمده از کم شدن تمرکز و نقص در جذبه است.
«مثلاً در (مالویکا گنیمیتره) میبینیم در آنجا که نقاش چیزی از زیبایی مدل خود را
از قلم انداخته، این امر به تخفیف تمرکز و نقص جذبه نسبت داده شده است، نه به نقص
مشاهده».11
در نتیجه، در خلاقیتهای هنری، هر قدر
دقت و تمرکز درونی و دوری از توهمها و افکار پریشان، بیشتر باشد، آثار نابتری از
روح هنرمند تراوش میکند. حتی گاه ممارست در
هنرهای ظریف به ایجاد این تمرکز و تلطیف روح، کمک میکند. به این دلیل، بزرگان
عرفان، آموختن و ممارست در برخی از هنرهای ظریف همچون خطاطی را به بعضی از شاگردان
خویش توصیه میکردند و آن را به دلیل تزکیه نفس و ریاضات روحی لازم میدانستند.
امام علی علیه السلام در سخنی میفرماید: «خط خوش مایه جلای روح و صفای باطن است.»
بنا بر این سخن، همانطور که تمرکز و مراقبه موجب خلاقیتهای هنری میشود، پرداختن
به هنر خود موجب افزایش تمرکز و مراقبه میگردد. به همین دلیل، در مکتب ذن گفته
شده است که فرد سالک باید به یکی از هنرها بپردازد. در جوامع سنتی، پرداختن به
هنر، محملی برای سیر و سلوک هنرمند بود، همانطور که در ژاپن هنوز برای آمادگی جهت
ورود به مکتب ذن باید به یکی از هنرهای سنتی پرداخت تا آمادگی لازم نفس به دست
آید. «نوازنده تا درون خویش را با ارتعاشات آسمانی همساز نکرده باشد، نمیتواند
از ساز خویش، نغمات معنوی منعکس گرداند».12
هر چه هنرمند از قید و بندهای درون، رها
باشد و بر افکار و واردات قلبی خویش مراقبت داشته باشد، به خلاقیت افزونتری خواهد
رسید و در مسیر این خلاقیت، گاه نیازمند تمرین روحی است. به تعبیر بوداشناسان،
انسان باید یک انضباط روحی را بگذراند، دستورهای دینی را به جا آورد و به تمرین
دیانه یعنی نظاره درون یا مراقبه بپردازد. فقط آن زمان، انسان میتواند خود را از
بندهای بیشمار خلاص کند و به آن آزادی برسد که نیروانه13 خوانده میشود.14 برخی بر این باورند که هنرمند به جای عقل با الهام کار میکند
و عناصر آسمانی و ملکوتی در اثر هنری او تأثیر میگذارند و با وجود اینکه الهامها
به صورت ناخودآگاه و ناآگاهانه به انسان اعطا میشود، فرد میتواند با مراقبه و
تمرکز روح، خود را برای دریافت این الهام آماده سازد.
والتر استیس معتقد است هنرمند نه با
عقل، بلکه به واسطه الهام کار میکند. او زیبایی را از روی
قواعد یا با اعمال اصول نمیآفریند یا نباید بیافریند، بلکه تنها پس از خلق اثر
هنری است که منتقد، قواعد موجود در آن را کشف میکند. این سخن بدان معنا نیست که
کشف قواعد، نادرست است، بلکه به این معناست که هنرمند از آنها به صورت غریزی و
ناآگاهانه پیروی میکند. او این کار را انجام میدهد بیآنکه نسبت به آن شناخت یا
قصدی داشته باشد و ما این نوع انگیزه غریزی را الهام هنرمند مینامیم.15 بر همین اساس، برخی اندیشمندان معتقدند در تمامی اشعار خوب،
ردّ پای نوعی شهود و الهام درونی به چشم میخورد. رابین اسکلتن در این باره مینویسد:
تقریباً در سرودن تمام اشعار خوب، اثری
از الهام هست ... شعر غالباً در حالتی رؤیاگون پدید میآید ... شاعر نیز همانند
دیگر مردم که فنی یا حرفهای را یاد میگیرند، فن و حرفهای را (= شاعری را)
آموخته است ... جنبه الوهیت قریحه یک شاعر از
استعدادهای مردم دیگر نه بیشتر است، نه کمتر.16
افلاطون در رساله فایدوس بیان میکند که
منشأ و خاستگاه هنر از عالم برین بر آیینه دل متجلی میشود.17 حتی خود هنر میتواند فرد را برای سلوک آماده سازد. فریتیوف
شووان مینویسد:
هنرمند با کار روی اثر هنری، روی خودش
کار میکند و چون مقصود صورت، ابلاغ ذات یا محتوای آسمانی است، هنرمند این را نخست
در ظرف صورت میبیند.18
1. علیاکبر دهخدا، لغتنامه،
زیر نظر: محمد معین و سید جعفر شهیدی، ج15، ص23567، واژه «هنر».
2. همان.
3. بندتو
کروچه، کلیات زیباییشناسی، ترجمه: فواد روحانی، ص5.
4. «نظریه هنر در آسیا»، ص8.
5. همان.
6. محمد
مددپور، حکمت و فلسفه هنر اسلامی، ص131.
7. علیاکبر
تجویدی، نگاهی به نقاشی ایران، ص54.
8. مهدی
حسینی، «آیین ذن در تصویرسازی»، مجله خیال، پاییز 1382، ش 7، ص72.
9. «نظریه هنر در آسیا»، ص7.
10. همان.
11. همان.
12. محمود بینا مطلق، مبانی متافیزیکی زیبایی و هنر، ص16.
13. Nirvana / Nehan.
14. ع. پاشایی، هینه یانه، ص26.
15 see: W.T. Stace , A Critical History of Greec Philosophy,
MacMillan, London, 1960, p. 23.
اکسپرسیونیستها
شعاری دارند که تا حدّی بیانگر اهمیت تمرکز در خلاقیتهای هنری است: «هنرمند آنچه
را در پی آن است، نمیداند، ولی سرانجام آن را بیان می کند». به نقل از: جان
هاسپرس و راجر اسکراتن، فلسفه هنر و زیباییشناسی، ترجمه: یعقوب آژند، ص44.
16. رابین اسکلتن، حکایت شعر، ترجمه: مهرانگیز اوحدی، ص61.
17. همان، ص58.
18. به نقل از: محمود بینامطلق، «مبانی متافیزیکی زیبایی و هنر»، ص16.
در عرفان، دریافت حقیقت و تجلی آن در
درون مؤمنان صورت میپذیرد. به میزانی که درون، صافتر و آراستهتر باشد، تجلی
حقیقت، زلالتر و صافتر میشود؛ به همین دلیل، مراقبه و تمرکز یا محاسبه، از شروط
رسیدن به حقیقت تلقی میگردد. همانطور که در هنر، تمرکز و انقطاع در کار هنری،
هنرمند را مستعد الهامهای درونی و خلاقیتهای هنری میکند، در عرفان نیز سالک
برای دریافت تجلیات باطنی و شهودی و رسیدن به حال و مقام، باید به طور دایم،
مراقبه را قرین کار خویش سازد.
بسیاری از عارفان پس از رسیدن به مقام کمال، به وسیله هنر و
ادبیات، روحیات و اندیشههای خویش را به ظهور میرسانند. ازاینرو، بزرگترین آثار
هنری در تمدن اسلامی، چین، ژاپن و هند، متعلق به کسانی است که رویکرد عرفانی داشتهاند.
بزرگان عرفان در مورد مراقبه به تفصیل سخن گفتهاند و حتی بابی با این عنوان در
آثار خود گشودهاند. ابوالقاسم قشیری در باب بیست و چهارم از رساله قشیریه با
عنوان مراقبت چنین مینویسد: «هر که حاکم نکند میان خویش و میان خدای، تقوا را و
مراقبت را، به کشف و مشاهده نرسد.»1 همچنین میگوید: «هر
که خدای را مراقبت کند، خدای، جوارح او نگاه دارد.»2 جعفر بن نصیر نیز میگوید:
«مراقبت، مراعات سرّ بود به نگریستن با حق اندر هر خطرتی.»3 برخی از صوفیان،
مراقبه را در میان تمامی طاعتها، بافضیلتتر دانستهاند:
«از ابن عطا پرسیدند [که] از طاعتها کدام فاضلتر است؟ گفت:
«مراقبت حق بر دوام اوقات.»4 یا ابوعثمان مغربی میگوید:
«فاضلترین چیزی که مرد آن را ملازمت کند، اندر این طریقت، محاسبه خویش است و
مراقبت و نگاه داشتن کارها به علم».5
سید شریف جرجانی در کتاب تعریفات در تعریف مراقبه مینویسد:
«المراقبة استدامة علم العبد باطلاع الرب فی جمیع احواله؛ مراقبه، یقین انسان است
به اینکه خداوند در جمیع احوال، عالم بر قلب و ضمیر و مطلع بر رازهای درونی اوست».
به نظر عبدالرزاق کاشانی، مراقبه، عاملی است که انسان بتواند
خود را فراموش کند و به شهود خداوند برسد، به گونهای که اگر بنده سالک، ذرهای به
خویشتن توجه داشته باشد، نمیتواند خداوند را شهود کند. ازاینرو، مراقبه موجب میشود
که انسان متوجه حضرت حق گردد و آمادگی فنا در وی پیدا شود. «فلایَصِحُّ هذا الشهوُد الابِغَیْبَتِکَ
عَنْکَ، حتی تَتَهیَّأ لِلْفناءِ و هذه المراقبة الشهودیةُ بمعنی التهیؤِ
لِلْفناءِ؛ شهود برای تو حاصل نمیشود مگر آنکه خود را فراموش کنی و برای فنا
آماده شوی و این مراقبه برای شهود به معنای آماده شدن برای فناست.»6 در نظر عبدالرزاق
کاشانی، مراقبه، راه مناسب و بسیار لازم برای رسیدن به فنا و تحصیل کمال است و بدون
آن، سلوک و رسیدن به عرفان تحقق نمییابد.
بنابراین، بر اثر مراقبه، تمرکز، توجه درونی و تسلط بر افکار،
اوهام، اعضا و جوارح، حالت آرامش و طمأنینهای در وجود انسان سالک شکل میگیرد و
قلب او از اوهام و افکار پریشان خالی میشود. انسان سالک در این حالت میتواند با
صرف کمترین انرژی و توجه، ذهن و روح خویش را متمرکز سازد. ازاینرو، در ادیان
شرقی، مراقبه نزد سالک، وسیله اعتدال و آرامش درونی است و هیچگونه التهاب، اضطراب
و خواستی که برآمده از امیال درونی باشد، در فرد به چشم نمیخورد.
1. ابوالقاسم
قشیری، الرسالة الصوفیة، ترجمه: بدیعالزمان فروزانفر، ص289.
2. همان، ص291.
3. همان، ص292.
4. همان.
5. همان.
6. شرح منازل السائرین، ص149.