امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

 ‍ #یادداشتی_بر_فیلم
#باستر_اسکراگز

امروز ۵ فروردین ۹۹ در بیست و هشتمین روز #قرنطینه_خانگی فیلم باستر اسکراگز به کارگردانی جوئل و ایتن کوئن را تماشا کردم. فیلم زیبا و جذاب و خوش ساختی است، البته برخی منتقدین با این گفته من مخالف هستند و فیلم را ضعیف می دانند اما برای من به عنوان یک تماشاگر معمولی تفکر زا و تامل برانگیز بود.

فیلم یک داستان نیست. کتابی است در شش فصل. اول فیلم خیال می کنید با یک فیلم وسترن طرف هستید و خیلی هم زیباست، صحنه های وسترنی فیلم مخصوصا در قسمت اول آدم را جذب می کند.فیلم طنز و حقیقت تلخ را همزمان  به ما نشان می دهد، اگر اشتباه کنی محکوم به مرگی و اگر روزی فکر کنی که بهترین و برترین هستی لحظه مرگت فرا رسیده. گاهی اولین اشتباه آخرین اشتباه آدم محسوب می شود.

شخصیت ها و قهرمانان و ضد قهرمانان داستان با همدیگر درگیر هستند و تلاش می کنند به هدف خودشان برسند، هدف را درست بزنند و هوشمندانه و زیباتر بزنند. اما نقطه مشترک همه کشتن آدم هاست. خودکشی و دیگر کشی. سوالی که در ذهن شکل می گیرد چرا تاریخ بشریت با کشتن همدیگر و گاه کشتن خویش عجین شده است. و چرا پایان جهان و رسیدن به صلح جهانی نیز باید با کشتن شکل بگیرد.

دنیا بازی های بی شماری بر سر آدم می آورد، گاهی این بازی ها طنز و گاه جدی است. اما پایان کار آدمی مرگ است. مرگ تا وقتی برای ما رخ نداده و از ما دور است جذاب و قابل پیگیری است اما وقتی خودمان رودر روی مرگ قرار گیریم دیگر نه جذاب است و نه خنده دار و قابل پیگیری.

در بخش بلیت غذت یاوسیله «امرار معاش» مرد کالسکه چی که از طریق آدم بی دست و پا امرار معاش می کند وقتی می بیند کار و کاسبی اش کساد شده، مرغ زیرکی می خرد و او را به داخل رودخانه پرتاب می کند. انسان با دیدن این صحنه به این می اندیشد که خشونت آدمی حد و اندازه ای ندارد و گاهی برای غذا مجبور است آدمی را نابود کند. دردناک ترین رفتار انسانی.

در بخش دیگر دختر شانس زندگیش را به صدای سگش می فروشد، او که فرصت زندگی و ازدواج پیدا می کند وقتی صدای سگش را می شنود به دنبال آن می رود. در میان حادثه چند لحظه صبرش را از دست می دهد و جانش را هم. می شود آموخت که هیچ وقت چیزهای باارزش زندگی را با خواسته های بی ارزش عوض نکنیم.

اما تفکر بر آمیز ترین بخش فیلم، بخش پایانی «مردن نمی میرد» است. ۵ نفر در یک کالسکه دارند می روند سفر. با هم گفتگو می کنند. گفتگوهایی که اندیشه افراد را درباره انسان به چالش می کشاند و هر دیدگاه آدم را به تفکر وا می دارد.

شکارچی می گوید: آدم ها همه یکی هستند مثل موش خرمایی.
خانم مسافر می گوید: آدم ها دو گروه هستند: نیکو کار و گناه کار. مرد فرانسوی: اظهار می دارد که انسان منحصر بفرد است، محصول مشخص تاریخ و طبیعت. هرکسی برای خودش زندگی می کند و عشق از سالی به سال دیگر فرق می کند و پایدار نیست.

اما دو نفر دیگر هستند که کارشان قبض روح است و مرده ای را در بالای کالسکه برای گرفتن جایزه با خود می برند. آنها می گویند از نظر ما انسان ها دو نوع هستند: مرده و زنده. آنها اظهار می دارند برای تبدیل شدن انسان زنده به مرده برایشان داستان می گوییم تا نفهمند و گیج شوند و بمیرند.

پایان فیلم با مرگ پایان نمی یابد با چیزی فیلم پایان می یابد که می شود نامش را گذاشت بازی مرگ. آنها در شهری از کالسکه پیاده می شوند که خود نمی دانند کجاست. آنها ارواح خیال زده ای هستند که همراه با شکارچیان روح وارد شهر فورت مورگان در عالم دیگر می شوند.

توصیه می کنم فیلم را ببینید. سوالی در ذهن باقی می ماند آدم که می داند می میرد چرا گاهی عمرش راصرف کشتن دیگری می کند.

زندگی را نمی دانم باید جدی بگیرم یا شوخی مضحکی. هر چه هست تا وقتی روح و جسممان با هم هستند باید زیست و از زندگی لذت برد.

#امیربرات_نیا
۵فروردین۱۳۹۹
♦️🌷🍁🌷🌷🍁🌷🍁♦️
t.me/NasimeKhoshRZ
@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 March 20 ، 09:48
امیر برات نیا

‍  #آن_سوی_ابرها

‍ 🔻دوست ندارم قبل از دیدن هیچ فیلمی نقد و بررسی اون فیلم رو بخونم. هر سال شبکه چهار فیلم های جدیدی پخش می کند. هیچ سالی من موفق به دیدن فیلم های شبکه چهار نمی شدم چون زمان پخشش درست زمانی بود که یا مهمانی بودیم و یا مهمان داشتیم. امسال که در شرایط خاص بسر می بریم زمان پخش فیلم ها کمی از هر سال بهتر است اما چون همزمان با پخش سریال های طنز نوروزی است نمی شود دید. از طرفی شبکه چهار فیلم هایش باز پخش هم ندارد. برای حل این مشکل از دیشب تصمیم گرفتم فیلم ها را ضبط کنم و صبح ها که فعلا در قرنطینه هستیم نگاه کنم.

🔻فیلم آن سوی ابرها را چون کارگردان مشهوری داشت برای تماشا انتخاب کردم. می دانستم در هند فیلمبرداری شده. با خودم فکر می کردم که موضوع جالبی باید داشته باشد. دو ساعتی وقت گذاشتم و فیلم را دیدم.

🔻بعد از پایان فیلم با خودم گفتم فیلم می خواست جه حرفی بزند که این همه راه مجیدی رفته هندوستان. دیدم پاسخی برایش نیست. مجیدی مرد بزرگی است اما در این فیلم حرف خاصی از مجیدی نشنیدم. موضوع فیلم هم جدید نبود. دیالوگ های فیلم هم حرفی برای گفتن نداشت.
فیلم چون در هندوستان. بود فضای بصری فیلم در بعضی سکانس ها زیبا بود.

🔻نمی دونم توصیه کنم ببینید یا نه!
اما اگر دوست دارین ببینید انتظار نداشته باشید با فیلم خیلی قوی روبرو شوید. یک فیلم معمولی با یک فیلمنامه معمولی و داستان کاملا خطی که با بازیگران هندی ساخته شده است.

🔻می شود به خودمان یادآوری کنیم :« آدم های بزرگ هم همیشه حرف جدیدی برای گفتن ندارد، آنها هم مثل ما آدم های معمولی گاهی دچار روزمرگی ذهنی و کاری می شوند.

#امیربرات_نیا
۴فروردین۹۹
♦️🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸♦️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 March 20 ، 09:43
امیر برات نیا

‍ #یادداشتی بر فیلم 
#طناب (Rope) ۱۹۴۸
ساخته: آلفرد هیچکاک 
تا جایی که یادم می آید. اولین بار نام آلفرد هیچکاک را روی جلد کتابی پشت یک ویترین کتابفروشی در یکی از خیابان های فرعی خیابان نخریسی دیدم. آن موقع به نظرم اسم جالب و جذابی بود. هنوز هم هست. دلم می خواست کتاب را بخرم. قیمت کتاب خیلی گران بود. من قادر به خریدنش نبودم. تا الان هم هیچوقت کتاب های آلفرد هیچکاک را نخریدم.

چند سال پیش فیلم "روانی" اثر این کارگردان بریتانیایی را دیدم و از تماشای فیلم لذت بردم. فهمیدم هنر هیچکاک در استفاده از موضوع های پیش پا افتاده و بهره گیری از هوش و خلاقیت ذاتی اوست. اوایل که فهمیدم موضوع فیلم های هیچکاک قتل و جنایت است فکر می کردم که آلفرد مرد بسیار شجاعی می بایست بوده باشد اما بعدها در یک فیلم مستند که به زندگی و آثار و اندیشه های او می پرداخت متوجه شدم هیچکاک بسیار آدم ترسوئی بوده است. 

داستان فیلم های او ساده هستند اما به قدری فنی روایت می شوند که هیچگاه فیلم هایش کسل کننده نبوده و هنوز هم کسل کننده نیستند. درست مثل همین فیلم طناب که تمام حوادث در داخل یک آپارتمان اتفاق می افتد و دوربین ثابت است. استفاده بجا و درست از تمامی امکانات و آشنایی او با زبان سینما باعث خلق آثار بیادماندنی از وی شده است.

در فیلم طناب با قصه ای قتلی روبرو هستیم که فلیپ و براندون آنرا با طناب انجام می دهند و دوست خودشان ، دیوید، را خفه می کنند. آنها همزمان مهمانی ترتیب می دهند و نامزد، پدر و مادر، دوست نامزد دیوید و معلم سابق شان را هم دعوت می کنند. میز شام روی صندوقی چیده می شود که جنازه مقتول داخل آن است. 
نکته برجسته فیلم زمان داستان با زمان فیلم یکسان است.

مهم ترین نکته قابل توجه فیلم اندیشه حاکم بر داستان فیلم، انسان های برتر و خود بزرگ بین به خود حق می دهند تا انسان های پست و احمق را نابود کنند. 

نکته دیگر این که ما به عنوان بیننده در تمام طول فیلم نمی دانیم باید از قاتل حمایت کنیم و یا او را  لعن و نفرین کنیم اما ناخودآگاه در تمامی صحنه ها نگران لو رفتن جنازه مقتول هستیم. این نگرانی نمی دانم بخاطر پدر و مادر و نامزد دیوید هست یا قاتل. البته در بیشتر سکانس ها نگران حال قاتل هستیم. در حقیقت نمی توانیم خودمان را قانع کنیم که از نیک و بد حمایت کنیم، نا خواسته با مجرم همزاد پنداری می کنیم و گاهی ناخواسته از جانی حمایت می کنیم.

در پایان فیلم ما به این می اندیشیم که مرز بین خوبی و بدی چیست؟ و چرا در درون ما بدی وجود دارد که البته پنهان است و ما در بسیاری از مواقع از این بدی پنهان، حمایت می کنیم. 

اکثر ما فکر می کنیم وجودمان پر است از خیر و نیکی اما هیچکاک ما را با بدی موجود در درون ما آگاه می کند. این موارد را می توانیم در تمام طول فیلم در وجود خودمان مشاهده کنیم که نگران لو رفتن محل اختفای جنازه هستیم.

با دیدن فیلم می آموزیم، همیشه قادر نیستیم مدافع نیکی باشیم و گاهی مدافع بدی هستیم. بد فهمی اندیشه ها و فرضیه ها در تمامی طول تاریخ باعث بدبختی های بی شماری در زندگی بشر شده است. انسان برتر و انسان پست تر نداریم. همه انسان ها حق زندگی، حق آزادی بیان، و حق تعیین سرنوشت خویش را دارند.
#امیربرات_نیا 
۷ بهمن ۱۳۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 January 20 ، 23:52
امیر برات نیا

 #آدم_دیروز_و_امروز
🍁اگر آدم دیروز باشی، می توانی با اطمینان بگویی امروزت از کجا شروع می شد؟
و
🍁اگر آدم امروز باشی می توانی به یقین بدانی دیروزت کجا تمام شد؟
📚دلم می خواست به این دوتا سوال عاشقانه جواب می دادم. یعنی حرف دلی می نوشتم برای اهل دل اما بگذریم. می خواستم درباره موضوع دیگری حرف بزنم. موضوعی که امروز و همه روزهای عمرم درباره اش اندیشه ام و می اندیشم. اما حرف امشب...
🌺
هیچ راه گریزی برای آدمی وجود ندارد، زندگی در جلوی ماست و ما آگاهانه به جلو می رویم در حالیکه می دانیم مرگ پشت سر ما ایستاده است   به زندگی لبخند می زند. باز می دانیم که در انتهای زندگی مرگ را ملاقات خواهیم کرد. شادی زندگی و زیستن را هر روز می خواهیم. هر روز بیشتر از دیروز. بیشتر از حتی لحظه قبل. زندگی تا وقتی زنده هستیم مال ماست.
زندگی را عاشقانه زندگی باید کرد، حتی اگر همراهت یا همراهانت تو را عاشقانه دوست نداشته باشند اما تو می توانی عاشقانه حداقل خودت را و وجودت را و به قول نویسنده ای عاشق خویشتن خویش باشی.
♦️
چه آدم دیروزمان باشیم و چه امروزمان، سهم زندگی الان در اختیار ماست، فرصت شاد بودن و شاد زیستن را بر باد ندهیم.
#
امیربرات_نیا
۲۸مهر۱۳۹۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 October 19 ، 06:05
امیر برات نیا

یه خیابون تو شهر ما هست که وقتی می ری داخلش به اینجا می رسی. بجایی که رو بروت دیواره، گردش به راست ممنوع است و گردش به چپ هم ممنوع است، در حقیقت بن بست زندگی است.


گاهی وقت ها در زندگی آدم به یک جای غریبی مثل اینجا می رسه نه می تونه به راست بره نه می تونه به چپ بره، روبرو هم دیواره، زندگی هم که متاسفانه دنده عقب نداره تنها فضای حرکتی موجود فاصله ما با دیواره.

تنها فضا و مکان و زمانی که در اختیار داریم، بهترین کار اینه که از همین فضای باقی مانده لذت ببریم و بپذیریم گاهی باید تسلیم محض خدا باشیم.

#امیربرات_نیا

۲۴بهمن۹۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 February 18 ، 11:32
امیر برات نیا

همه که تنهام می زارن
من می مونم و همین دوستان قدیمی
دوستانی که هیچ وقت  تنهام نزاشتن


با خودم گاهی می گم
آیا همانقدر که من اونها را دوست دارم اونا هم منو دوست دارن؟
دیروز از صبح تا ظهر ترجمه کردم
و از ظهر تا شب خوندم
بخشی از ماجرای زندگی یکی از بزرگان ادبیات ایران محمد قزوینی را خواندم
گاهی آشنایی با زندگی این نویسندگان باعث می شه بدونی که بعضی آدم ها فقط برای عشق کار کردن و بس
و بدونی زندگی گاهی بعضی از آدم ها را آنقدر اذیت می کند که به هیچ کس نمی تونن شکایت کنن.
باور اینکه نویسنده بزرگی چون او از امکانات معمولی زندگی هم محروم بوده و قدرت خرید حتی لباس هم برای زن و بچه اش نداشته آدم را دچار شگفتی می کنه و باز فکر می کنه چرا اهالی فرهنگ و ادب در طول تاریخ رنج نداشتن هایشان را کشیده اند.
بگذریم،،، اهل کتاب قرار نیست به خیلی از چیزها آلوده بشن از جمله رفاه و ثروت،،،
#
امیربرات_نیا
۲۱ بهمن ۹۶
@AmirBaratnia

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 February 18 ، 13:17
امیر برات نیا

خدایا

با خودم عهد می بندم دیگر خیلی نزدیک نشوم.

چشم هایم از نزدیک خوب نمی بیند

تار می بینند

غیر شفاف

بخار آلود

مه گرفته

نا صاف


دیگر چشم هایم از نزدیک قادر به تشخیص نیستند.

زمانی نزدیک شدن و بودن و ماندن آرزوی آدم ها بود.

حالا باید دور بود و دور ماند.

از روی سکوی فاصله باید دید

از آن سوی سانتی مترها

نزدیک که می شوی کلیت از بین می رود و در اجزا

آن

زیبایی

آن وقار

آن مهربانی

دیگر نیست

چیزی می بینی که دوست نداری.

دور بودن به چشم و دل آدمی وسعت می بخشد

زیباتر می بینی

سالم تر می مانی

بیشتر عشق می ورزی

و در دام عشق اسیر نمی شوی.

برای رهایی باید کمی دور ماند

تا بال پرواز هر دو آزاد باشد.

#امیربرات_نیا

۱۶بهمن۹۶

@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 05 February 18 ، 13:17
امیر برات نیا

فیلم کوتاه با موضوع طمع

THe Black Hole





دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 22 ثانیه


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 January 18 ، 09:34
امیر برات نیا

گاهی می شود پشت این پنجره نشست.

آسمان را با وسعت بی کرانش تماشا کرد

و به تفکر پرداخت.

تا پخته شویم در خامی

تا بدانیم زندگی می گذرد

و هر لحظه اش رقص ابر است در باد

یا که عبور پرنده ای از جلوی چشمان مان.

گاهی باید دانست آدمی  در تفکرات خویش غرق می شود

اما به یک آگاهی دست می باید

که دیروز گذشته است

و فردا نیامده

تازه اگر بیاید هم باز نانوشته است و نادیده

فقط حال و این لحظه در اختیار ما ست.

لذت لحظه حال هم به این است

که یا با یار باشی

یا لحظه های خوش بودن را مرور کنی

و یا برنامه ای برای بودن با او بریزی.

پشت این پنجره در تاریک روشن هوا

می شود در عالم خیال

به هر کجا که دوست داشته باشی بروی

به در خانه دوست

یا به طواف کعبه دل

یا به مناجات درختان در سحرگاه نیاز

و با خود در این طواف

آرام و آهسته و پیوسته

زمزمه کنی

«من تو را دوست دارم »

من به تو می اندیشم

 ای همه مستی

ای همه هستی

ای همه عشق

ای همه سر مستی

#امیربرات_نیا

۲۴دی۹۶


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 January 18 ، 10:57
امیر برات نیا

‍  ‍ ‍ چه غمی می تواند در عالم باشد

وقتی تو هستی

عشق هست

مهربانی هست

خدا هست

زیبایی هست

رنگ هست

محبت هست


وقتی تو هستی همه چیز با هم هست

امید هست

زندگی هست

فردا هست

تو باش

با من باش

بگذار ما باشیم

تا زندگی را از زاویه عشق دوتایی نگاه کنیم

طرحش را تو بزن

رنگش با من

آهنگش را تو بزن

رقصش با من

اذانش را تو بگو نمازش با من

تو باش

تا سجاده عشقم را رو به کعبه دل تو بیاندازم

و در سایه گیسوی پریشان تو قنوت عشق را بخوانم

من مست حضور توام

باورم کن

مرا رها کن از خودم

تا مرگ را در معبد زندگی تو بیابم

#امیربرات_نیا

۲۲دی ۹۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 January 18 ، 10:04
امیر برات نیا