امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جغرافیایی روستایی» ثبت شده است

هر سال نزدیک عید که میشه بخشی از وسایل اصافی ما روانه سطل زباله میشه. وسایلی که ما با اون ها کلی خاطره داریم. بخشی از زندگی ما و عمر ما رو تشکیل می دهند. اما چون فضای کافی برای نگهداریشون نداریم مجبوریم از زندگی خودمون اخراجشون کنیم. حذفشون کنیم. تا خونه و ذهنمون سبک بشه. هیچ ایرادی نمیشه گرفت قانون زندگی همینه. نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار. در این فرایند دور ریزی خیلی از احساسات ما هم دور ریخته میشه.
یک خاطره برایتان تعریف می کنم.
سرایدار یکی از دبستان ها خانم بود. شوهرش پاکبان بود. مرد خانواده مریض شد و بعد از مدتی از دنیا رفت. اینکه این مرد در ذهن من مانده به دلیل ان است که روزی جلو دبستان ماشینم شیلنگ بنزینش سوراخ شد. مرد پاکبان رفت و ظرفی اورد تا بنزین ها رو زمین ریخته نشود. خیلی لطف کرد تا تعنیرکار آمد و درستش کرد. 
اون روز گذشت. بعد از فوتش یک روز دیدم کفش هایش صبح زود جلوی در دبستان کنار پیاده روست. فهمیدم که خاطره بودنش دیگه باید حذف بشه. و غم انگیزترین مساله اینه که شریک خاطرات ادم باید خاطره زنده بودن ادم رو دور بیاندازه. 
شاید قانون زندگی اینه و باید پذیرفت.
البته هستند شریک زندگی هایی که تا وقتی هستن هیچ خاطره ای را از شریکشون رو دور نمی ریزن بلکه هر روز هر لحطه با اونا زندکی می کنند.
اما همیشه دور ریختنی ها مادی نیستن، بلکه معنوی و روحی و دلی هستند. من امروز کتابخونه بایگانی ام رو کمی گردگیری کردم. در این وسط به چند دفتر برخورد کردم. دفتر مشق ۶۰ برگ . نمی دانم شما یادتون هست یا نه؟
دفترها مربوط به کلاس های درس در دوره فوق لیسانسم بود. جلسه به جلسه حرف های استادانم را نوشته بودم. تا الان نتونستم دور بیاندازمشون هرچند که چند سالی هست که بهشون مراجعه نکردم و این یعنی دیگه کاری باهاشون ندارم و احتمالا نخواهم داشت.. دلبلش هم اینه که کارم در حال حاضر ربطی به مدرک و موضوعات علمی نداره. 
یک تصمیم گرفتم برای این چند دفتر و می خوام عملیش کنم. اول اینکه همه رو با عنوان درس نامه و خاطرات کلاس های درس استادان دوره فوق لیسانس تایپ کنم و منتشر کنم. به این ترتیب اون خاطرات و درس ها هم منتشر میشه و هم جزو اثار فرهنگ بشری برای آیندگان خواهد ماند. 
از سال ۱۳۷۵ که در رشته مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی قوچان فارغ التحصیل شدم تا سال ۱۳۸۰ دبگه به ادامه تحصیل فکر نکردم. 
از اون سال به بعد ذهنم و دلم رفت سراغ ادامه تحصیل. ولی بین اینکه زبان انگلیسی بخونم ک یا جعرافیا تردید داشتم.
باید بگم که من سال ۱۳۷۰ در رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور فریمان قبول شدم و پنج ترم هم رفتم سر کلاس اما از ترم ۶ این رشته را رها کردم و رفتم زبان انگلیسی خوندم. برای همین امر می تونستم انتخاب کنم. آخرش رفتم سراغ جغرافیا ون عاشق طبیعت بودم. 
سال ۱۳۷۶ در رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور تهران قبول شدم. 
در روزنامه جدول زمانی ثبت نام اعلام شده بود. باید می رفتم تهران. بلیت قطار گرفتم و در روز موعود خودم را رساندم تهران. وقتی رسیدم دانشگاه پیام نور که در شمال تهران واقع شده بود ساعت حدود ۹ صبح بود. 
تابلوی راهنما محل ثبت نام هر رشته ای را نوشته بود. به محل اعلام شده رفتم. خانمی مسئول ثبت نام رشته جعرافیا بود. رفتم جلو و سلام کروم. گفتم برای ثبت نام آمده ام.
گفت: رشته جغرلفیا امروز ثبت نام نمی کنیم بروید و شنبه بعدی بیایید.
گفتم: خانم شما می دونید ما از کجا امده ایم ؟ ما از دیروز عصر تو راهیم. ۱۰۰۰ کیلومتر راه آمده ایم. 
گفت: همین که گفتم. امروز هیچ ثبت نامی انجام نمیشه.
ناراحت و عصبانی شدم. از اتاق آمدم بیرون. تصمیم خودم را گرفتم. از خیر ثبت نام گذشتم و تصمیم گرفتم مجدد بخوانم.
یک سال تمام داشتم می خوندم. ان موقع مدارس از شنبه تا پنج شنبه باز بود. من معاون هنرستان بودم. دو روز بعد از ظهر ها اضافه کار داشتم. چهار روز هم بیکار بودم. 
عصرها از ساعت سه تا هشت شب می رفتم کتابخانه و درس می خواندم. تا تهران قبول شدم. وقتی بی نظمی دانشگاه پیام نور را دیدم بی خیال ادامه تحصیل شدم و تصمیم گرفتم شانسمرا مجدد انتحان کنم.
ادامه دارد ...
#امیربرات_نیا 
۱ اسفند ۱۳۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 February 20 ، 16:58
امیر برات نیا