امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس طبیعت» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 20 ، 10:41
امیر برات نیا

‍ #خبر_خوب_پخش_کنیم
در روزهایی هستیم که کمی شرایط عادی زندگی تغییر کرده و زندگی به روال معمول نیست.
همه ما در حال تجربه این نوع زندگی هستیم. دگر گونی عظیمی در نگاه و سبک زندگی اکثر ما رخ داده، عده ای از هم نوعان ما گرفتار بیماری شده اند و هر روز فعلا تعدادشان بیشتر می شود. اگر اهل منطق و آمار و علم باشید مقابله با این مشکل راه های زیادی دارد. بقول دوست عزیزم که تریز درس می دهد همان روزهای اول پیشنهاد داد که ساده ترین روش برای حل این مساله #ماندن_در_خانه است. #سازمان_بهداشت_جهانی و همه متخصصان هم چنین درخواستی داشتند.
در این شرایط عده ای در حال نابودی #ذهن و روح و جان مردم هستند. اما دوست دارم چند جمله ای بنویسم.
می گویند کاری که عیسی مسیح کرد این بود که خبرهای خوب پخش کرد.
می گویند ما برای هدفی به دنیا آمده این و هرگاه از هدف اصلی خودمان دور شویم آنگاه می گویند ما گناه کرده ایم. مرتکب گناه شده ایم. بازگشت به هدف توبه است و توبه می تواند تغییر جهت روند در زندگی باشد. و یا می تواند توبه ذهنی باشد. برای رسیدن به هدفی که ما برای آن انتخاب شده ایم، شاید خیلی طول بکشد که بفهمیم.
برای درک آنچه که باید باشیم باید برگردیم به خودمان، به درونمان، به اعماق وجودمان، به عمیق ترین بخش قلب مان تا بدانیم چه می خواهیم از بودنمان، از حضورمان در هستی.
می گویند آنانی که در زندگی، کار و هنر پیشرفت کرده اند بخاطر آن بوده که با آنچه می خواستند یکی شده اند. یکی شدن با خدا آدم را خدایی می کند، یکی شدن با هنر آدم را هنرمند می کند.
می گویند برای یکی شدن باید دست از خویش برداری. از خودخواهی رها شوز و بگذارز نور هستی در تو تجلی پیدا کند.
تا وقتی در خویشیم و در بند خویش ما در زندان ابدی هستیم. زندانی که هیچ حاصلی برای ما نخواهد داشت.
راه برای رفتن بسیار است اما کدام راه را برای رفتن باید انتخاب کرد. انتخاب تنها چیزی است که آدمی در زمین دارد. خدا آدم را در انتخاب آزاد گذاشته است و امروزمان حاصل انتخاب های دیروزمان هست.
بیایید در این روزهای سخت رو گار چون محمد، مسیح، عیسی، ابراهیم، بودا  خبر خوب پخش کنیم.
خبر بدهیم سر همین کوچه خدا هست.
بهار پشت پنجره است.
خورشید باز هم مهربانانه بر زمین می تابد .
شب مهتاب آسمان را نور می پاشد.
بیایید حال دلمان را با خبرهای خوب خوب کنیم، کودکانمان، پیرانمان و خودمان را در اندوه اضطراب نابود نکنیم.
شادی پخش کنیم که ِذت انسانیت و انسان بودن ور شاد کردن دل دیگران است.
#امیربرات_نیا
۲۱ اسفند۱۳۹۸
🔹🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🔹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 16 March 20 ، 09:20
امیر برات نیا


 

‍ ‍ #ازتاریخ_بیاموزیم 
#کتاب_بخوانیم 


امروز بهترین روز سال بود. صبح برای نیایش به درگاه ذات هستی بخش بیدار شدم. برای نعمت های بی شماری که به من عطا شده است سپاسگزاری کردم. با چشمانم آسمان را نگاه کردم. نوشیدنی گرم در هوای سرد درست کردم. قلم و کاغذ برداشتم و وقایع روز گذشته را برای خودم نوشتم. رفتم سراغ کتاب از یک نویسنده مشهور ، یک رمان زیبا، الان نمی خواهم معرفیش کنم، تمام که شد بهتان می گویم.
وسط کتاب خواندن خوابیدم و سعی کردم چند کلمه که روحم را اذیت می کرد به فراموشی خواب بسپارم. ساعت ده و نیم لباس پوشیدم و به سمت تپه های همیشگی یا خلوتگاه من و طبیعت پناه آوردم.
در مسیر جایی ایستادم. پرنده ای در پشت سرم روی سنگی نشست و چند نت زیبا برایم خواند. نتوانستم بر نگردم و نگاهش نکنم. سیاه و سفید و کوچک بود. اسمش را نمی دانستم. ازش عکس یادگاری گرفتم. مثل دوستی که دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید. پرواز کرد و رفت و من به سوی قله به راه افتادم. مجدد پرنده خاکی رنگی جلوتر روی سنگی نشست و چند نت خواند. ایستادم و تکان نخوردم تا بیشتر نگاهش کنم و کمی بیشتر بخواند. دیدم حوضچه آبی روی سنگ تشکیل شده و پرنده چند جرعه آب نوشید و رفت.
درمسیر امروز باز کتاب صوتی #هیتلر را گوش می کردم. اندیشه های آدمی که خودش گرفتار خودش بود و در بسیاری از امور شکست خورده بود، نه در درس موفق شده بود و نه در هنر، شخصیت کمرویی داشت که حتی قادر به فروش تابلوهای خودش نبود اما چون فکر می کرد چیزهایی یاد گرفت.
مثلا با خودش اندیشید که اگر جهان آدم ها صحنه نمایش باشد، صحنه آرایی توده های مردم تا چه حدی امکان پذیر است؟
چه کسانی مسئول این صحنه آرایی هستند؟
و من فکر می کنم چگونه صحنه های وقایع در دنیا و کشورما آراسته می شوند تا جور دیگری فکر کنیم نه آنگونه که حقیقت ماجرا بوده است.
او فکر می کرد همیشه در پشت پرده همه ان چیزهایی که نمود ظاهری دارند کسانی هستند که نخ عروسک ها دست آنهاست.
می اندیشید چگونه مخالفان را از سر راه بردارد و به این نتیجه رسید که دک و پز کسانی را که جرات مخالفت دارند را باید خرد کرد.
اشنایی با نحوه فکر کردن عوام راز موفقیت او بود.عوام فریبی راهکار بسیار جالب او بود. می دانست که  توده مردم اقا و ارباب خویش را بر خویش ترجیح می دهد.
شما نظرتان در این باره چیست؟ ایا خدا ما را آزاد نیافریده است و ایا در دین ما به ما نیاموخته اند که جز در پیشگاه خدا در مقابل احدی کرنش نکنیم؟
او با تروریسیم فکری اشنا شد و اندیشه های مخالف را به عقب راند. فهمید برای حکمرانی بر عوام باید آزادی های طبیعی را از آنها بگیرد. می دانست توده مردم جلوه بیرونی خشونت را می بیند و از ان تبعیت می کند.

اینها را امروز با جان و دل گوش کردم. نشستم روی قله کوه و به حاکمان سرزمین های گوناگون دنیا فکر کردم. دیدم من برای پیشرفت خودم بازهم باید کتاب بخوانم و حداقل عوام نباشم.
یادم امد در کشورم روزی حاکمی آموزش را رایگان کرد تا مردم باسواد شوند و این قانون برای ما ماند. هرچند بعدها ما برای بچه هایمان خودمان هزینه اش را پرداخت کردیم.
بگذریم با کتاب خواندن عوام نباشیم.
#امیربرات_نیا 
۱۱ بهمن ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 January 20 ، 14:38
امیر برات نیا

تالار ترحیم مشهد
#تالار_ترحیم_مشهد
♦️ظهر داشتم برمی گشتم خانه. در ترافیک حدفاصل سه راه راهنمایی تا میدان ملک آباد گیر افتاده بودم. ناگهان تابلویی جدید در آن سوی خیابان توجه مرا جلب کرد. روی تابلو همانطور که در عکس پیوست دیده می شود نوشته شده بود: "تالار ترحیم مشهد". تعجب کردم.
🖍 البته این روزها خیلی چیزها تغییر کرده و خیلی از مکان ها هویت خودشان را از دست داده اند یا  تغییر کاربری داده اند. تعجب من بیشتر بخاطر این بود که این تابلو روی سر درب ساختمانی نصب شده بود که حداقل نیم قرن نامش "#تالار_داریوش بود.
🖊بسیاری از مراسم های عروسی آدم های سرشناس و مهم شهر روزگاری فقط و فقط در این تالار باشکوه برگزار می شد. شکوه و عظمت خاصی داشت. گویی تالار داریوش بعد از نیم قرن زندگی و برگزاری مراسم عروسی و شادی فصل خزانش فرا رسیده است و خودش در درجه اول مراسم ترحیم خودش را در درون خودش برگزار می کند. البته چند سال قبل بوی این مردگی را زمانی از این تالار شنیدم که مراسم شب هفتم یکی از اقوام دور در آن برگزار  شد. آن شب فکر نمی کردم که روزی زیباترین و بزرگ ترین و گران ترین تالار عروسی شهر #مشهد روی سردربش نوشته شود:"تالار ترحیم مشهد".
🖌اما امروز دیدم این اتفاق افتاده، آنهم بصورت رسمی. معنی این تابلو این است که دیگر در این تالار هیچ عروسی برگزار نخواهد شد و من و همه کسانی که با این تالار خاطره دارند باید مفهوم شادی پیوسته با این مکان یا مفهوم عروسی که هویت این تالار بود را از یاد ببرند و یا اینکه دیگر نامی از آن نبرند. این تابلو به من گفت که آنهمه عظمت فروپاشید و این مکان به محل برگزاری مراسم ماتم و سوگ تبدیل شد. باز برایم یادآوری شد که تمام عظمت ها روزی در هم می شکند. نابودی خاطره ها در شهرهای ما خیلی سریع رخ می دهد و تا چند سال آینده مشهد برای بچه های مشهد شهر بی خاطره خواهد شد. کاش می دانستیم که هویت ما در گرو هویت مکانی است که در آن زندگی می کنیم. هویت شهرمان به مکان هایش، به تالارهایش، به آب نماهایش، به بازارهایش، به میدان هایش، به باغ هایش و همه عناصر کالبدی شهر است. شهر ما را از ما نگیرید. بگذارید خاطره هایمان در شهر زنده باشند.
🖊نکته آخر: البته تغییر کاربری این مکان چون در نوع خود پیشگام است و اولین تالار ترحیم رسمی مشهد می باشد، پر رونق خواهد بود و باز مراسم ترحیم بسیاری از توانگران و سرشناسان شهر باز هم در این تالار برگزار خواهد شد. به نوعی هجرت برای برگزاری مراسم ترحیم  از مسجد و حسینیه ها به تالارهاست. نماد دیگری برای عبور از سنت به مدرنیته.
🖍 از زاویه دید طنز تلخ هم می توان چنین نوشت: کسانی که روزی مراسم عروسی شان را در این تالار برگزار کرده بودند، در آینده دور (بعد از ۱۲۰ سال) مراسم ختم خویش و یا شریک زندگیشان را در آن برگزار خواهند نمود.
♦️سخن آخر: مردم شهر، شهر را بی خاطره و بی هویت نکنیم.
#امیربرات_نیا
۱۴مهر۱۳۹۸
نظرات خود را با ای دی زیر درمیان بگذارید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 October 19 ، 05:59
امیر برات نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 August 19 ، 21:50
امیر برات نیا