امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاکنر» ثبت شده است

 

🔴تسخیر ناپذیر

 

🔹در تعطیلات اجباری فرصتی یافت شد تا کتاب تسخیر ناپذیر اثر ویلیام فاکنر که تا نیمه هایش خوانده بودم و به حال خود رها کرده بودم را تمام کنم. این سومین اثری است که از فاکنر می خوانم. «حریم» و«گور به گور» را قبلا خوانده بودم. همین چند دقیقه قبل تمام شد. در روزی که تمام اخبار شده مبارزه با ویروس کرونا. کرونا برای خیلی ها شده تسخیر ناپذیر اما خیلی ها خودشان تسخیر ناپذیرند. هنوز دارم به شخصیت های رمان فکر می کنم. به اتفاقات و شیوه بیان فاکنر که در عین سخت بودن خوانش داستان هایش ادم را به دنبال خود می کشاند حتی اگر از داستان سر در نیاوری. این کتاب نسبت به کتاب های دیگرش ساده تر و روان تر است.

 

🔶بطور خلاصه رمان، داستان زندگی یک خانواده را در خلال جنگ های داخلی آمریکا؛ زمانی که جنوبی ها و شمالی ها با همدیگر می جنگیدند، روایت می کند. روای داستان پسر نوجوانی است به نام «بایارد» داستان از دوره کودکی او شروع می شود تا مرد شدنش ادامه می یابد. در طی این گذر زمان اتفاقات زیادی برای خانواده و بایارد می افتد و کودک همراه با اتفاقات به پختگی روحی و جسمی می رسد. در خلال این اتفاقات آنچه که مهم است این است که انها هرگز تسلیم نمی شوند. شکست می خورند اما ادامه می دهند. این سیر رشد درونی و بیرونی در سرتاسر داستان ادمه دارد.

 

🔹بایارد دائم در حال تغییر است و تجربه زندگی در بسیاری از موارد او خودش را با «رینگو» مقایسه می کند در بسیاری از موارد از رینگو عقب است و در برخی مسایل از او جلو، درست مثل همه انسان های دیگر که در هر لحظه نسبت به خیلی ها عقبیم و نسبت به خیلی ها جلو. رمان داستان زندگی سیاهان آمریکاست، داستان آزاد شدنشان. در جنگ هر کدام از شخصیت های زمان تلاش می کنند تا زندگی را جلو ببرند و به سرانجام برسانند. بایارد توجه عمیقی به پدرش سرهنگ دارد. مردی که خوب اسلحه می کشد و شجاعانه در جنگ شرکت می کند.

 

نام رمان زیبا انتخاب شده و جالب توجه است. خود من هم وقتی دنبال کتاب می گشتم ابتدا نام کتاب توجه مرا به خودش جلب کرد. وقتی از لای قفسه کتاب ها بیرونش آوردم تازه نویسنده کتاب را دیدم. در رمان شخصیت بی بی جون برایم جالب بود. بی بی جون مادر بزرگ بایارد است. او کارش دزدیدن اسب های سربازان شمالی است. انهم با جعل امضاء و نامه اداری. وقتی اسب ها را با کمک نیروهای سرهنگ می دزد سپس در فرصت بعدی آنها را به گروه دیگری از سپاه شمالی ها می فروشد. بایارد و رینگو هم در این کار مددکار او هستند. بی بی جون پس از هر بار که دزدی می کند و پول خوبی بدست می آورد در مقابل خدا زانو می زند و توبه می کند.

 

🔹رمان روایت آدم هایی است که برای آزادی و استقلال مبارزه می کنند. در این تلاش دست به هر کاری می زنند، آدم می کشند، دزدی می کنند تا بودنشان ثابت شود، حتی زمانی که شکست خورده اند اما هم چنان تسخیر ناپذیرند. در این روایت ما به این نکته واقف می شویم که هر ادمی در عین خوب بودن در بسیاری از لحظات زندگی ممکن است و یا مجبور است به یک قاتل تبدیل شود.

 

🔸صفحات آخر کتاب بسیار زیباست. زمانی که بایارد برای کشتن قاتل پدرش وارد دفتر وکیل می شود، بدون اسلحه می رود. بسیاری از به او پیشنهاد می کنند که با اسلحه برود اما او تسخیرناپذیر است. وقتی آدم های سرهنگ او را در پشت میز اتاق وکیل در حالیکه اسلحه وکیل در دستانش هست می بینند هر کدام قصه را از زاویه دید خود تعریف می کنند اما او ساکت است هیچ چیزی نمی گوید.

 

وقتی بایارد به خانه می رسد زن پدرش رفته است و او هم چنان  در عین آگاهی از همه چیز خودش را به ندیدن، نشنیدن می زند، گویی هیچ اتفاقی نیافتاده.... او تسخیرناپذیر است.

 

🔵پنج پاراگراف منتخب کتاب از نگاه من:

 

در خشان ترین پیروزی و غم انگیز ترین شکست ها چیزی جز هیاهوی یک لحظه بشمار نمی رود.

🔹هر وقت کسی به غریبه ای اطمینان کند هرچه به سرش بیاد حقش است.

🔸خواب و خیال چیز خیلی بی خطری نیست که آدم نزدیکش بماند. این را خوب می دانم. خودم یک وقت خواب و خیالی داشتم. مثل تپانچه پر می ماند که ماشه اش یک تار مو باشد. اگر تا مدتی به همان صورت بماند، بالاخره به کسی صدمه خواهد زد؛ اما اگر خواب و خیال یا آروزی خوبی باشد به تمام این دردسرها می ارزد...

🔶پدرم خبط می کرد، و وقتی فهمید خبط می کند که خیلی دیر شده بود و نمی توانست جلوی خود را بگیرد درست مثل همیشه مستی که به نقطه ای می رسد که دیگر برای نخوردن خیلی دیر شده است، آن وقت به خودش قول می دهد که دیگر نخواهد خورد و شاید هم باور می کند که دیگر نخواهد خورد و یا می تواند نخورد اما خیلی دیر شده است.

🔹گویی پدرم با مردن دیگر حاجتی به هوا نداشت، اکنون هوا را با خود برده بود.

امیر برات نیا

9 اسفند 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 20 ، 23:57
امیر برات نیا

یاداشت امروزم را از کتاب تسخیر ناپذیر انتخاب کرده ام:
... در دنیا چیزهایی هست که از آدم کشی بدتر است. چیزهایی هست که از کشته شدن هم بدتر است.
گاهی فکر می کنم قشنگ ترین چیزی که ممکن است به سر یک مرد بیاید این است که چیزی را دوست داشته باشد.
بهتر از همه هم این است که یک زن را دوست داشته باشد. خیلی دوست داشته باشد. از ته دل دوست داشته باشد، ...
آن وقت بفهمد که هرگز به او نخواهد رسید. چون به چیزی که گریزی از آن نداشته اعتقاد داشته، همان بوده که نمی نوانسته، نمی خواسته جز آن باشد.
گاهی چیزی سر آدم می آید که خودش هم باورش نمی شده، ....
مثل تعطیلات اجباری #کرونایی .... آزادی در زندانی که خودت قوانین زندان را می نویسی و باید اجرا کنی ....
گاهی چیزی سر آدم می آید تا یادش باشد که حافظ چه گفت: ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
اما امید به آمدن بهار و رویش دوباره زندگی این چندگام مانده به پایان را آسان تر خواهد کرد
#امیربرات_نیا
۷اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 February 20 ، 15:49
امیر برات نیا