امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مترجم» ثبت شده است

‍ #پائیز
پائیز ۹۸ هم مثل همه پائیزهای زندگی خواهد گذشت. همانطور که برای اولین بار پائیز ۴۸ گذشت. این ۵۰ تا پائیز برای من همیشه پر بوده است از خاطرات. خاطراتی که می توان در ۵۰ فصل پائیزی آنها را باز گفت یا باز نوشت.
🍁پائیز ۵۵ فصل شکوفا شدن آموزش بود. در اولین روز رفتم دبستان البرز با درخت های افرا، با خانم معلم جوان، زیبا، مهربان آشنا شدم. او مرا به گلشن زبان فارسی آشنا کرد، نوشتن و خواندن آموزاند، دوستش داشتم و دارم هرچند دیگر ندیدمش.
🍁پائیز همیشه فصل شروع بوده است، برای خیلی کارها و خیلی حوادث و رخدادها. درب شهر علم و دانش به روی همه ما در مهر پائیز بازشده است و همیشه کلاس اولی ها جالب و جذاب بوده اند. مثل پائیز ۹۵ وقتی با ... رفتیم شاهرود و پائیز ۹۸ با ... رفتیم دانشگاه آزاد مشهد. به ... حرف هایی زدم که به  ... نزدم. اما به هر دو گفتم: "عشق در صندلی های خالی دانشگاه یافت نشود، عشق را باید در صداقت و پاکی دل ها یافت و گفتم که ارزش آدمی به عشق و دلش هست.
و باز پائیز بوی شروع دارد. پائیز آغازیدن است، پائیز شروع یک مرحله جدید است.
🍁پائیز برای من همیشه پر بوده از کتاب و خریدن کتاب. بیشترین کتاب ها را در پائیز خریده ام و بیشترین تعداد را در پائیز خوانده ام. پائیز همیشه برای من اول راه بوده است و گاهی آخر رفتن و یا ایستگاه پایانی بوده برای مرحله ای درست مثل پائیزی که دیگر به دبستان نرفتیم یا پائیزی که دیگر به دبیرستان نرفتیم. و ...
🍁پائیز ایستگاه ایستادن و تماشای رنگارنگی پائیز در چشم مست معشوق است. پائیز غروب ش زود می رسد و ما را به کنج دنج خانه ها و کتاب و چای و دم نوش می کشاند و صفحه سفید کاغذ مرا به نوشتن می خواند. چراغ می افرازیم و دل به شعله و شمع می دهیم و انار دلمان را باز می یابیم و شهرزاد قصه گو  قصه دلش را می گوید و من می نویسم تا در صبح سرد پائیز روی برگ های خیس خورده قطرات شبنم متولد شوند.
🍁 پائیز با بوی گل مریم برایم خاطره است. پائیز با این گل و این بو هرگز تکراری نخواهد شد، پائیز تکرار ناپذیر است، تازه تازه و ناب ناب است. پائیز مزه انار قند و ترش می دهد، مزه ملس انارهای خوش رنگ. رنگ سرخ انار و بوی تازه سیب فضای مهر را معطر کرده است.
🍁 پائیز بوی امید می دهد، حتی در لحظه هایی که دلتنگ دلتنگ باشی. پائیز با رنگ هایش پایان دلتنگی هاست. چون  رنگ و بوی تو را دارد.
#امیربرات_نیا
۱۲مهر۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 16 October 19 ، 05:56
امیر برات نیا

هورشید
‍ #یادداشتی_بر_کتاب
#هورشید
🖍یک شنبه گذشته ۷/۷/۱۳۹۸ وقتی بدلیل آلودگی هوا کارم تعطیل شد، فرصتی یافتم تا در جلسه نقد و بررسی داستان در گروه #یکشنبه_ها_باداستان شرکت کنم. داستان #خدای_دیوانه نوشته دوست عزیز سرکار خانم #لیلا_اسدی_الف قرار بود نقد شود. بعد از چندین ماه در جلسه شرکت می کردم. شرایط کاری نمی گذاشت مدام در جلسات شرکت کنم.
🌹 صبح زود داستان را خواندم. از خوش شانسی یا بد شانسی نفر اولی که قرار شد درباره داستان حرف بزند من بودم. دو سه نکته بنظرم رسیده بود که گفتمش و بعد سایرین نظرات خود را بیان کردند. با توضیحات استاد ریاحی جلسه نقد به آخر کار خودش نزدیک شد. در این هنگام درب اتاق جلسه باز  شد و مردی جوان که تعدادی کتاب در دست داشت وارد شد و در اولین صندلی خالی نزدیک درب ورودی نشست. آقای #محمد_ریاحی استاد جلسه به مرد تازه رسیده خوش آمد گفت و ایشان را آقای  #سوزنچی خطاب نمود.
📝 جلسه که تمام شد آقای سوزنچی اجازه گرفت و کتاب هایی را که با خود آورده بود در بین حاضرین توزیع کرد. سایرین که وی را می شناختند پرسیدند: کتاب نوشته شماست؟
گفت: نه، مجموعه داستان است و یکی از داستان ها نوشته من است.
🖌نام کتاب را گذاشته بودند "هورشید" معنای آنرا نمی دانستم حوصله گشتن و پرسیدن هم نداشتم اما توی ذهنم گفتم بر وزن "خورشید" انتخاب شده و زیباست بگذار همینجوری در ذهن بماند. کتاب حاوی ۱۶ داستان کوتاه از ۱۶ نویسنده است که من تنها #حسین_عباسزاده را می شناسم. کتاب را همزمان با کتاب #یادداشت_های_پنجساله گابریل گارسیا مارکز می خواندم. هر دو را دیروز با چند ساعت اختلاف تمام کردم.
🖊 داستان های این مجموعه بغیر از داستان " شروع یک پایان" نوشته جناب عباس زاده  که قابلیت داستان کوتاه بودن را دارد سایر داستان ها در حقیقت نوشته های خوب کارگاه داستان نویسی باید باشد‌ البته نمی دانم! یا بهتر است بگویم خاطرات روزانه نویسندگان بوده که تلاش کرده اند آنرا به شکل داستان کوتاه روایت کنند. در این امر و از این زاویه دید موفق بوده اند و می توان ردپای خاطرات فردی نویسندگان آنها را در داستان ها یشان یافت.
♦️نکته آخر که باز مرا کمی دلخور کرد وازد بودن کتاب بود. توضیح اینکه کتاب تا صفحه ۱۶۴ مرتب است اما بعد می رود به صفحه ۱۶۱ و مجدد صفحات تکرار می شوند تا صفحه ۱۶۸ و باز دوباره می رسیم به صفحه ۱۶۵. اما چون کتاب را رایگان دادند و هدیه هم نبود و فقط برای خواندن بود، به این اتفاق ساده لبخند می زنم.
مثل خورشید یا هورشید به زندگی لبخند بزنید بهش بگین زندگی دوستت دارم. با تو تا آخرین جرعه جامت می مانم.
#امیربرات_نیا
۱۷مهر۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 October 19 ، 06:03
امیر برات نیا

تالار ترحیم مشهد
#تالار_ترحیم_مشهد
♦️ظهر داشتم برمی گشتم خانه. در ترافیک حدفاصل سه راه راهنمایی تا میدان ملک آباد گیر افتاده بودم. ناگهان تابلویی جدید در آن سوی خیابان توجه مرا جلب کرد. روی تابلو همانطور که در عکس پیوست دیده می شود نوشته شده بود: "تالار ترحیم مشهد". تعجب کردم.
🖍 البته این روزها خیلی چیزها تغییر کرده و خیلی از مکان ها هویت خودشان را از دست داده اند یا  تغییر کاربری داده اند. تعجب من بیشتر بخاطر این بود که این تابلو روی سر درب ساختمانی نصب شده بود که حداقل نیم قرن نامش "#تالار_داریوش بود.
🖊بسیاری از مراسم های عروسی آدم های سرشناس و مهم شهر روزگاری فقط و فقط در این تالار باشکوه برگزار می شد. شکوه و عظمت خاصی داشت. گویی تالار داریوش بعد از نیم قرن زندگی و برگزاری مراسم عروسی و شادی فصل خزانش فرا رسیده است و خودش در درجه اول مراسم ترحیم خودش را در درون خودش برگزار می کند. البته چند سال قبل بوی این مردگی را زمانی از این تالار شنیدم که مراسم شب هفتم یکی از اقوام دور در آن برگزار  شد. آن شب فکر نمی کردم که روزی زیباترین و بزرگ ترین و گران ترین تالار عروسی شهر #مشهد روی سردربش نوشته شود:"تالار ترحیم مشهد".
🖌اما امروز دیدم این اتفاق افتاده، آنهم بصورت رسمی. معنی این تابلو این است که دیگر در این تالار هیچ عروسی برگزار نخواهد شد و من و همه کسانی که با این تالار خاطره دارند باید مفهوم شادی پیوسته با این مکان یا مفهوم عروسی که هویت این تالار بود را از یاد ببرند و یا اینکه دیگر نامی از آن نبرند. این تابلو به من گفت که آنهمه عظمت فروپاشید و این مکان به محل برگزاری مراسم ماتم و سوگ تبدیل شد. باز برایم یادآوری شد که تمام عظمت ها روزی در هم می شکند. نابودی خاطره ها در شهرهای ما خیلی سریع رخ می دهد و تا چند سال آینده مشهد برای بچه های مشهد شهر بی خاطره خواهد شد. کاش می دانستیم که هویت ما در گرو هویت مکانی است که در آن زندگی می کنیم. هویت شهرمان به مکان هایش، به تالارهایش، به آب نماهایش، به بازارهایش، به میدان هایش، به باغ هایش و همه عناصر کالبدی شهر است. شهر ما را از ما نگیرید. بگذارید خاطره هایمان در شهر زنده باشند.
🖊نکته آخر: البته تغییر کاربری این مکان چون در نوع خود پیشگام است و اولین تالار ترحیم رسمی مشهد می باشد، پر رونق خواهد بود و باز مراسم ترحیم بسیاری از توانگران و سرشناسان شهر باز هم در این تالار برگزار خواهد شد. به نوعی هجرت برای برگزاری مراسم ترحیم  از مسجد و حسینیه ها به تالارهاست. نماد دیگری برای عبور از سنت به مدرنیته.
🖍 از زاویه دید طنز تلخ هم می توان چنین نوشت: کسانی که روزی مراسم عروسی شان را در این تالار برگزار کرده بودند، در آینده دور (بعد از ۱۲۰ سال) مراسم ختم خویش و یا شریک زندگیشان را در آن برگزار خواهند نمود.
♦️سخن آخر: مردم شهر، شهر را بی خاطره و بی هویت نکنیم.
#امیربرات_نیا
۱۴مهر۱۳۹۸
نظرات خود را با ای دی زیر درمیان بگذارید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 October 19 ، 05:59
امیر برات نیا

‍ #یادداشتی_بر_عقاید_یک_دلقک
نوشته: #هاینریش_بل

🖍در یادداشت های قبلی برخی از مطالب که در حین خواندن کتاب به ذهنم می رسید را با شما در میان گذاشتم. بیشتر مطالب را به صورت سوال مطرح کردم که نظر خودم را بیان نکرده باشم بلکه هم خودم و هم شما خواننده عزیزتر از جان را به تفکر وا داشته باشم حتی به اندازه ثانیه ای یا دقیقه ای.
🖍در این یادداشت کوتاه داستان کتاب را بطور خیلی خلاصه می نویسم:
روایت گر کتاب "عقاید یک دلقک " دلقک مشهوری است به نام #هانس_شینر که در حین یکی از اجراهایش زمین می خورد و زانویش آسیب می بیند و خانه نشین می شود   کم کم به یک دلقک ساده و سطح پائین مبدل می شود. او روایت زندگی خودش، خانواده و همسرش را به صورت اول شخص می گوید. از مشکلات مالی، از اندیشه هایش و اینکه بی پولی چقدر او  را عذاب می دهد.
🖌 شخصیت دلقک آدمی است که در تنهایی خودش زندگی می کند و از مردم و جامعه دور افتاده است. او عاشق همسرش بوده که بدلیل اختلافات مذهبی ماری او را ترک می کند و همین مساله تمام روح و روان و ذهن او را برهم میزند و احساس پوچی و نا امیدی می کند. او سعی دارد با روایت زندگی خویش به موضوعات مختلفی بپردازد، از نظام سرمایه داری گرفته تا بحث نازی های آلمان، اما مهم ترین موضوع کتاب "نقد و به چالش کشیدن عقاید کلیسای کاتولیک" است.
🖍خواندن کتاب کمی سخت است و نیاز به کمی حوصله و صبر دارد.. دلقک پراکنده و پیوسته روایت می کند و به شکل نامنظم به موضوعات مختلف می پردازد.
♦️پاراگراف منتخب
📝وقتی بچه ای کار دلخواهش را در جایی بغیر از خانه خودش انجام می دهد دیگران به سرش فریاد می زنند که: "مگر اینجا خونه تونه که هر کاری دلت می خواهد می کنی."
در اصل این جمله کنایه ای است که سه برداشت می توان از آن داشت:
۱. آدم فکر می کند در خانه خودش مثل خوک رفتار می کند.
۲. آدم وقتی احساس خوبی دارد که رفتارش درست مثل یک خوک باشد.
۳. هیچ کودکی به هیچ عنوان یک کودک حق ندارد از زندگی لذت ببرد و احساس خوشی و شادی داشته باشد.
🖍تا وقتی احساس گرسنگی می کنی، نا امیدی جایی در زندگی ندارد.
#امیربرات_نیا
۱۲مهر۱۳۹۸
@AmirBaratnia

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 October 19 ، 02:40
امیر برات نیا


هشت و نیم شب بود که تصمیم گرفتم که برم سمت پارک #صفا. نزدیک ترین و بزرگ ترین پارک به خانه من. مثل همیشه حاشیه بلوار فکوری را پیاده طی می کنم. از جلوی دکه پلیس راهنمایی و رانندگی کنار میدان دلاوران رد می شوم. از ضلع غربی وارد پارک می شوم. سمت راست حاشیه میدان آب نمایی است که روشن است صدای شرشر آب در فضا پخش شده و در جلوی آب نما ردیفی از وسایل ورزشی است. یکی از این دستگاه ها را امتحان می کنم. و بعد راهم را می کشیدم و به سمت مرکز پارک ادامه مسیر می دهم.
آنچه خواهم نوشت مشاهدات من است و قضاوتی ندارم. کناره های مسیر خانواده ها فرش پهن کرده اند و کنار هم نشسته اند. بیشتر افراد یا سرگرم خوردن هستند یا حرف زدن. برخی هم سرشان با نوزادان گرم گرم است. این ها چند سکانس از زندگی عادی هستند. 
چند جوان روی دیواره سیمانی نشسته اند. همگی گوشی در دست در حال کند و کاو هستند و هراز گاهی نیم نگاهی نیز به  اطراف میاندازند.  اما مرکز توجه شان گوشی و پیام رسان های فعال است. 
از کنار آنها رد می شوم. تعدادی از نوجوانان کفش های اسپرت به پا دارند. اکثرا پسر. دو تا دختر نوجوان هم در بین شان هستند. همیشه هستند. یکی از دخترها به گردن پسری که نیم متر از او بلندتر است آویزان شده. دستان دختر دور گردن پسر است. پسر بی هیچ هیجانی ایستاده و دختر نه تنها با چشمانش که با همه وجودش او را تمنا می کند. به آرامی از آنها رد می شوم. 
روی نیمکت دیگر خانمی حدود سی ساله زنی آرایش کرده سیگاری رو لب گذاشته و پک می زند و چند ثانیه در ریه ها نگه می دارد و آرام به بیرون فوت می کند... حالت رفتارش زیباست ... اما وجودش پر از درد و غم و رنج است. شادی در روی چهره اش دیده نمی شود.
محوطه مرکزی پارک را رد می کنم در حالیکه خانواده ای دور  هم دارند میوه می خورند. 
مسیرم را به سمت درختان پایین کوه ادامه می دهم. این مسیر تاریک و خلوت است و خلوتگاه. خلوت های دو نفره، دختری یا پسری، خلوت مردی و دختری، خلوت مردی و زنی، خلوت زنی و پسری. همه جور این نوع خلوت ها را در این مسیر دیده ام اما دیشب فرق می کرد. چند َصحنه را می نویسم.  خلوت ها دو نفره است.
 پسری و دختری. پسر روی دیواره سنگی نشسته است. پاهایش را بشکل هفت باز کرده است. دختر در مرکز هفت ایستاده به شکل عجیب همه اضلاع و نقاط خطوط خاص بر هم مماس هستند تا متوجه من می شوند دختر نیم گامی به عقب می خزد اما بی تفاوتی مرا که می بینند جاذبه حس نیاز دوباره او را به درون ۷ می کشاند. همه چیز روی هم قرار می گیرد، پسر دختر را به آغوش می کشاند و چقدر دختر عاشقانه وارد این آغوش می شود. رد می شوم. 
چندین گام بالاتر سر پیچ جایی که از پائین دیده نمی شود دختری روبروی مردی ایستاده که ریش بلندی دارد. روی شانه های مرد در تاریکی ردایی دیده می شود، تعجب می کنم. مرد ردایش را باز می کند دختر به درون ردا می رود حالا فقط یک تن دیده می شود فقط من می دانم که آن هیکل دونفره است، آرام آرام به سمت شان می روم. مرد ردایش را باز می کند، تازه می فهمم ردا چادر دختر است، دختر فاصله می گیرد خودش را مرتب می کند. نگاهشان نمی کنم که بتوانند دمی بگیرند و راند بعدی را با آرامش انجام دهند. می گذرم. هنوز تا رسیدن به تندیس سیمرغ صد متری مانده است نیمه راه چشمانم خلوت دیگری را می بیند. اینبار خانم جوانی با چهره آرایش کرده و مدل جدید، لب های برجسته، گونه های کاشته شده و دماغ تراش خورده روی دیواره سنگی نشسته است. مردی با تفاوت سنی چند سال روبرویش  نشسته دست در دست یار خودش دارد. بر دستان سفید و نرم یار زیبایش بوسه می زند، به نجوا از او خواهش های روح و جسم را بیان می کند، قیافه خانم نشان از خوشایند بودن فرآیند است اما حال من کمی بد می شود با خودم می گویم این معشوقه باید به مردی که عشق اوست و عاشق اوست بگوید بلند شو عشق من. تو تاج سر منی. تو سرور منی.  اما لذت می برد او از این معاشقه...
می گذرم به پیچ آخر می رسم جایی که گنبد طلایی حرم امام رضا(ع) دیده می شود. سلامی  عرض می کنم. کمی می ایستم. به آسمان تاریک نگاه می کنم به نور چراغ های ردیف شده ماشین هایی نگاه می کنم که از بالای پل آزادی به سمت ما می آیند و در سایه درختان در سیاهی شب محو می شوند. شهر زنده،  پر جنب و جوش، آرام و روان می رود تا برسد به صبح. 
نگاهم را از حرم بر می گردانم دختری جوان، نه چندان زیبا تکیه داده به درخت، دفتری در دست، نگاهش به ردیف جمله های ردیف شده روی کاغذ است در سکوت و نور کم می خواند... نمی بینم چه می خواند اما می فهمم که دلش تنگ است. دلتنگ دلتنگ است... تنهاست ... 
سکوت و خلوت تنهایی اش را بر هم نمیزنم. قدم می زنم. می روم. رد می شوم. مسیر راهم شیب تندی دارد. سمت راست مسیر دیواره سنگی بلند دارد و خلوت است. دو پسر کنار هم نشسته اند. یکی دست انداخته دور گردن دیگری. پک می زند بر فیلتر سیگار. دودش را تقدیم می کند به هوای ناسالم. بعد پسر دیگر می فشارد می بوسد. نوازشش می کند. دستی بر رویش می کشد. نمی دانم دوستی که انتها ندارد و من گام بر می دارم  ولی در خیالاتم با خودم می گویم:  زندگی زیباست ایا؟! 
عشق را باید در کجا جست؟
راه رفته را بر می گردم. تماشا رفتن دردسر دارد. در راه بیتی که همیشه دوستش داشته ام را زیر لب زمزمه می کنم:

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

#امیربرات_نیا
۱۱مهر۱۳۹۸
@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 October 19 ، 05:59
امیر برات نیا

#عقاید_یک_دلقک

کتاب عقاید یک دلقک  را محمد و مهرناز روز تولدم هدیه دادند، خوشبختانه جزو کتاب هایی بود که نخوانده بودم. کتاب را خواندم البته تا صفحه ۱۰۰. علاوه بر داستان آنچه که برایم جالب بود داستان کتاب نبود اما متن و گفتگوها به گونه ایست، یا حداقل برای من این شکلی بود که کلی سوال در ذهنم ایجاد کرد. می توان به این سوالات فکر کرد و به آنها جواب داد. می توان خواند و از روی آنها رد شد، درست مثل خیلی از مسائل. می شود مکث کرد و به جواب اندیشید. به روزگار فکر کرد و اگر توان بود راه جدیدی جست. 
همانطور که می خواندم برخی عبارت ها را و سوالاتی دا که به ذهنم خطور می کرد، آنها را نویسانده و با شما به اشتراک می گذارم اگر دوست داشتید پاسخ هایتان را به اشتراک بگذارید.

🌹این را می دانیم که می توانیم آدمی را در جایی نگه داریم اما " هرگز نمی شود مانع از پرواز روح دیگران به جایی شد که تمایل دارند بروند".
🌷در هر رویدادی کاملا خوش بین باشید، چون آدم باید در مسیر آب شنا کند و راه راست را برود.
🥀افراد یا متوجه می شوند یا نمی شوند... در هر صورت ما قادر به تغییر هیچ کدامشان نیستم. 
🏵وقتی عاشق کسی باشی بخاطر او خیلی کارها می کنی و بخاطر او خیلی جاها می روی. دوست داری نگاهش کنی. 
🌺رفتار آدم ها در خانه گاهی خیلی تغییر می کند. سردی در روابط آدم ها وقتی شروع می شود که زیر یک سقف می روند دیگر برایشان طرف دیگر هیچ خاصیتی ندارد، هیچ ویژگی ندارد گویی او همانی نبود که  سال ها دنبالش می گشتند. ... آن نیمه گمشده یا تمام وجود آدم. کنار هم بودن در خارج از خانه  برای همه زیباست اما برای چند نفر از ما در خانه بودن زیباتر است؟
🌸 تو مخ آدم چه می گذرد؟
🌼 چرا در عرفان و تصوف به یک واژه عجیب و غریب می رسبم؟ چرا "هیچ" می شویم و خودمان را "هیچ" می دانیم؟ و اگر هیچ شویم که دیگر نیستیم و اگر هیچ باشیم که دیگر خلیفه خدا را روی زمین نیستیم... پس چه هستیم؟
🌺 مجدد این سوال در ذهنم نقش می بندد: آیا عشق فیزیکی با عشق های دیگر فرق دارد؟ چه فرقی؟ 
چرا همه ما می خواهیم رابطه عشقی برقرار کنیم؟ و چرا نمی توانیم؟ چرا عاشق شدن سخت و دردناک است؟ چرا بعضی از زن ها بلد نیستند معشوقه باشند؟ معشوقگی یعنی چه؟ 
🌹شما در آغوش چه کسی احساس امنیت می کنید؟
🥀از داشتن چه کسی واقعا خوشحال می شوید؟ 
🌷آیا معصومیتی هست؟ پاک بودن یعنی چه؟
🌼آیا همبستر شدن با کسی که او را دوست داری و او هم تو را دوست دارد خیانت است؟ 
🌸زیباترین زن دنیا کیست؟ زیبایی در چیست؟ 
🏵احساس شرمساری در کجای رابطه نابود می شود و دیگر نیست؟ و یا چه وقت ما دیگر احساس شرمساری نمی کنیم؟ آیا چون در لحظه ای از زمان مرد شده ایم و یا چون زن شده ایم؟ 
🌹پول چقدر خاصیت دارد؟ پول به شما چه چیزی می دهد؟ آیا شرایط بی پولی همانی خواهد بود که در شرایط پولداری هستید؟
🥀چرا ثروتمند آن فقیران را تحقیر می کنند؟ حتی وقتی به آنها احسان می کنند؟ 
🌷آیا داشتن معشوقه هرزگی است؟
🌺 بهتر نیست بجای خوردن قرص های آرام بخش، معشوقه ای باشد که تو را آرام کند؟ با نگاهش ... با صدایش ... با وجودش ...
🌸چه روزهایی روزمرگی را خوب احساس می کنید؟
🏵 اگر شیطان دست از سر آدم بردارد همسایه ها که همیشه فضول هستند دست از سر ما بر نمی دارند... مگه نه؟
🌹وقتی زنی یا مردی ذهن شما را مشغول می کند. چه می کنید؟
🥀آیا متانت برای زنان زیبایی می آورد؟ یا متانت زن باعث جذابیت او می شود؟ 
🌷آیا تاکنون از نظری روحی خراب بوده اید؟ برای خوب شدن حال روحی تون چه می کنید؟
🌺 آیا باید امیال طبیعی خودمان را سرکوب کنیم؟ تا چه حد به احساساتمان باید توجه کنیم؟
🌼یکی از زشت ترین عبارت ها پس از پایان یک رابطه عاشقانه:" واقعا برای من قابل احترام هستید و دوست داشتنی. "
🌸گاهی بهتر است مسیر دیگری را انتخاب کنی و باید به راهت ادامه دهی و بروی..
🏵شما خودتان را کجا عرضه می کنید؟ به چه کسی می فروشید؟
🌹شما ارزش خودتان را در چی می دانید؟ الماس درونی تان را کجا می فروشید؟
ادامه دارد ...  
#امیربرات_نیا
۷مهر۱۳۹۸
@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 September 19 ، 16:23
امیر برات نیا

 

به زودی متن کامل مقاله تقدیم علاقمندان خواهد شد.

با عشق و دوستی

امیر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 September 19 ، 23:22
امیر برات نیا

در این مطلب ۱۵ قانون مفید و ارزشمند در ارتباط با توسعه شخصی و رشد و بهبود فرد از نگاه جان. سی مکسول آمده است.

۱- قانون هدفمندی
از خود بپرسید، «در زندگی می‌خواهید به کجا برسید؟» رشد فردی خودبه‌خود اتفاق نمی‌افتد. باید کاری کنید که اتفاق بیفتد و روش پیشرفت، بدون منتظر ماندن برای زمان و انگیزه مناسب را یاد بگیرد. همین امروز خودتان را به عمل تشویق کنید. هرگز نگران اشتباه کردن نباشید. از این سؤالِ رابرت.اچ شولر الهام بگیرید: «اگر می‌دانستید شکست نمی‌خورید، برای انجام چه کاری تلاش می‌کردید؟» شجاع باشید.

رشد آسان نیست. هر چیز ارزشمندی قیمتی دارد. برای پرداخت آن قیمت آماده ‌باشید، اما همیشه به یاد داشته باشید که ایمان و باور،  ترس را مغلوب می‌کند. همواره باور داشته باشید که رشد خواهید کرد و فرایند تغییرتان را بر پایه اهداف مستحکم قرار دهید. وقتی مسئولیت زندگی‌تان را بر عهده می‌گیرید، انتخاب‌های صحیحی برای خودتان انجام دهید. همان طور که النور روزولت می گوید: «در طولانی‌مدت این خودمان هستیم که زندگی‌مان و خودمان را شکل می‌دهیم».

۲- قانون آگاهی
آیا می‌دانید که هستید؟ اگر خودتان را نشناسید و ندانید می‌خواهید چه کار کنید یا به چه چیزی دست یابید،‌ نمی‌توانید رشد فردی را تجربه کنید. این کار مستلزم کنکاش درونی است.

آبراهام کاپلانِ فیلسوف توضیح می‌دهد که «اگر به گفته سقراط یک زندگی مطالعه‌نشده ارزش زیستن ندارد، پس یک زندگی بکر هم ارزش مطالعه را داردافرادی را بیابید که روش زندگی‌شان مورد پسندتان است، آن‌ها را بررسی کرده و از آن‌ها الگوبرداری کنید. برای تبدیل شدن به یک سخنران عمومی ماهر، فیلم‌های استادان ارتباطات را ببینید و از الگوهایتان درس بیاموزید.

۳- قانون آیینه
در تلاش برای ارتقای خود باید عمیقاً باور داشته باشید که شایسته این تلاش هستید. زیگ زیگلار، مربی فروش می‌نویسد: «اگر احساس منفی نسبت به خود داشته باشیم،‌ نمی‌توانیم کارها را به‌روشی مثبت انجام دهیم.» اغلب افرادی که خودباوری ندارند، برای رشد هیچ تلاشی نمی‌کنند.

اگر کمبود خودباوری برای شما هم مسئله است، پیش از تلاش برای ارتقای خود در سایر حوزه‌ها، بر این موضوع کار کنید. بدانید که هر انسانی ارزشی ذاتی دارد؛ آن ارزش را در خودتان پیدا کنید. برای ارتقای تصویری که از خود دارید، با لحنی مثبت با خودتان سخن بگویید. خودتان را تشویق کنید، هیچ‌وقت خودتان را دلسرد نکنید.

خود را بر اساس آدم‌های اطرافتان ارزیابی نکنید. بدانید که تمرکز بر خودتان اشکالی ندارد. از دست «باورهای محدودکننده» خلاص شوید، یعنی همان محدودیت‌هایی که خودتان در ذهن به‌وجود آورده‌اید و فکر می‌کنید نمی‌توانید بر آن‌ها غلبه کنید. وقتی کار خوبی انجام می‌دهید، خودتان را تشویق کنید.

 

۴- قانون تامل
یک‌بار کوکاکولا نوشابه‌اش را این‌طور تبلیغ کرد: «مکثی که طراوت می‌بخشد.» شما نیز برای رشد به چنین مکث طراوت‌بخشی نیاز دارید. زمانی را به تأمل درباره آنچه از تجربیاتتان آموخته‌اید، اختصاص دهید. مروری اندیشمندانه بر درس‌هایی که آموخته‌اید، کمک می‌کند تا اطمینان حاصل کنید که در مسیر درستی گام برمی‌دارید. تأمل برای دستیابی به رویاها ضروری است. این قانون در مورد هر فرد بزرگی که به موفقیت‌های برجسته دست‌یافته، صادق است. همه به زمانی برای تأمل نیاز دارند.

جیم رانِ فیلسوف پیشنهاد می‌دهد که «در انتهای هر روز، باید نوار عملکردتان را به عقب ببرید. نتایج یا باید تشویقتان کنند یا تلنگر بزنند. وقتی تأمل می‌کنید، از خودتان بپرسید، «بزرگ‌ترین دارایی من چیست؟» و «چه چیزی بیش از همه برایم رضایت‌بخش است؟» پاسخ‌ها را بیابید.

توسعه شخصی

 

۵ -قانون ثبات
اگر منظم و منضبط نباشید، همه انگیزه‌های دنیا نیز نمی‌توانند برای رشد به شما کمک کنند. برداشتن گام‌های لازم روزانه برای رشد محتاج نظم است. به گفته جورج لوریمر: «اگر می‌خواهید هر شب با رضایت به خواب روید، باید عادت کنید که هر روز با هدف بیدار شوید.» شانسِ خوبِ تغییرِ درونی را به خودتان بدهید. کارتان را با ساده‌ترین چالش‌ها آغاز کنید و به پیش روید.

ایان مک‌گرگورِ صنعتگر می‌گوید: «من با همان اصول رام‌کنندگان اسب‌ها کار می‌کنم. کار را با پرچین‌های کوتاه یعنی اهدافی که به‌سادگی قابل دسترس هستند آغاز کرده و سپس پیشرفت می‌‌کنم».

 

۶- قانون محیط
ممکن است باانگیزه، منظم و آماده تغییر باشید، اما شاید محیط شما را عقب نگه دارد. با فرمول «رشد= تغییر» محیط اطرافتان را از نو بیارایید. شرایط را بررسی کنید تا ببینید چطور باعث عقب‌ماندن شما می‌شود. تنظیمات جدیدی بیابید که شما را تقویت کند، نه اینکه مانع‌تان شود. محیط شما شامل افرادی است که در زندگی‌تان هستند. اگر آدم‌های اطرافتان شما را محدود کنند، نمی‌توانید پیشرفت کنید.

دیوید مک‌کِلِلند روانشناس اجتماعی از دانشگاه هاروارد می‌گوید افرادی که هر روز با آن‌ها در ارتباط هستید، ‌یعنی «گروه مرجعتان» ۹۵ درصد، مسئول موفقیت یا شکست‌تان هستند. آن‌ها را با دقت انتخاب کنید.

توسعه شخصی

 

۷ -قانون برنامه‌ریزی
رشد فردی را مأموریتی بدانید که نیازمند بیش‌ترین جدیت برای رسیدن به هدف است. در حوزه‌هایی از زندگی که تصمیم به رشد دارید، عامل باشید. جان مکسولِ نویسنده هر سال در روز آغاز سال نو، پس از گذراندن ساعاتی با خانواده سراغ تحقیق می‌رود. او تا شب سال نو کار می‌کند و تقویم قرار ملاقات‌هایش را دقیقه به دقیقه بررسی می‌کند تا ببیند وقتش در سال گذشته را چگونه گذرانده است. مکسول پس از این مرور استراتژیک روش گذراندن وقتش در سال آینده را به دقت تنظیم می‌کند.

زندگی‌تان را با دقت برنامه‌ریزی کنید. روش‌‌هایی سنجیده و قابل تکرار را طراحی کنید تا در دستیابی به اهدافتان به شما کمک کند. زمان کار و اوقات فراغت خود را سازماندهی کنید. در ساختاربندی روزهایتان ثابت‌قدم باشید؛ از زمان ارزشمندتان به بهترین نحو استفاده کنید.

 

۸ -قانون درد
رویدادهای دشوار زندگی اصلاً خوشایند نیستند، اما می‌توانید از تجربیات دردناک درس بیاموزید و رشد کنید. آخرین کاری که در شرایط دشوار باید انجام دهید، این است که برای خودتان احساس تأسف کنید. هر کسی گاهی با شرایط منفی دست‌ و‌ پنجه نرم می‌کند. آن‌ها را به فرصت‌هایی برای یادگیری تبدیل کنید. از رویدادهای بد زندگی‌تان چیزی مثبت به دست آورید.

دایانا نایادِ شناگر می‌گوید:

«من مشتاقم خود را وقف هر کاری کنم؛ تا زمانی‌که ببینم این تجربه مرا به سطح جدیدی می‌برد، درد یا ناراحتی موقتی برایم معنا ندارد

تجارب وحشتناک می‌تواند شما را به سوی فرصت‌های جدید هدایت کند. یک مرغدار را در نظر بگیرید که هر سال در بهار مزرعه‌اش مملو از جوجه بود. بعد از یک سیل بسیار بد، مرغدار به همسرش شکایت کرد که دیگر راه چاره‌ای ندارد و نمی‌داند چه کند. همسرش گفت: اردک بخر. مانند همسر مرغدار باشید. مصیبت را به شروعی جدید تبدیل کنید.

 

۹- قانون نردبان
هرکسی که از نردبانی روی یک زمین نامسطح بالا می‌رود، دنبال دردسر می‌گردد. هرچه بالاتر روید، همه چیز مرتعش‌تر می‌شود. تلاش برای ارتقای خود بدون توجه به شخصیتتان منجر به ناکامی می‌شود. هر چیز ارزشمندی به مبنای شخصیت بستگی دارد. اینکه چقدر می‌توانید بالا روید، به این‌که چه کسی هستید بستگی دارد.

 

۱۰- قانون ماجراجویی
آمادگی قدم گذاشتن به بیرون از حوزه آسایش را داشته باشید و خود را مانند یک کش بکشید. بسیاری از مردم این کار را دشوار می‌دانند تا جایی که نمی‌توانند به شکل ارزشمندی پیشرفت کنند. آن‌ها کمتر از آن چیزی باقی می‌مانند که در صورت داشتن اشتیاق یا توانایی می‌توانستند باشند. کشیدن خودتان نیازمند تغییر است، که همواره ذاتاً دردناک است. منبسط شدن همچنین به ریسک نیاز دارد که اقدامی شجاعانه است؛ در غیر این صورت زندگی خسته‌کننده و غیر رضایت‌بخش می‌شود. به گفته ای.جی. باکام پیشگام عکاسی هوایی: «یکنواختی پاداش وحشتناک فرد محتاط است». افراد موفق هرگز نمی‌خواهند در گوشه امن خود بمانند. .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 August 19 ، 22:06
امیر برات نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 August 19 ، 21:50
امیر برات نیا

فکر نکن... عمل کن

عبدالمطلب برات نیا

کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی
در گشت و گذار های مطالعاتی روزانه ام اولین بار بود که این جمله را دیدم:

The reason people have problem is that they have too much time to think.

Dr. Richard Bandler

«دلیلی که مردم مشکلات زیادی دارند این است که آنها زمان زیادی برای فکر کردن دارند.»

 

کمی به این جمله بیاندیشید، اگر ما فرصت کمی برای فکر کردن داشته باشیم آیا مشکلات ما باقی خواهند ماند؟

مسلم است که آدم وقتی فرصت کمی برای حل مشکلاتش داشته باشد، در حقیقت فرصت های زیادی برای فکر کردن نخواهد داشت. زیرا یا ما قادر به حل مشکلات هستیم که در این صورت بهتر است وارد مرحله عمل شویم و آنرا حل کنیم، یا قادر نیستیم آنرا حل کنیم، که در این صورت سعی کنیم مشکل را دور بزنیم و راه جدیدی برای ادامه زندگی برگزنیم.

دلایلی زیادی هم در این مورد می تواند دخیل باشد که یکی از مهم ترین آنها ناتوانی ما در حل مساله یا کمبود منابع مالی و غیره است.  در این گونه مواقع بهترین کار این است که از خیر حل مشکل بگذریم و مسیر زندگی را ادامه دهیم و سعی کنیم خودمان را در موقعیت جدید قرار دهیم تا با مشکلات کم تری دچار شویم.

خلاصه این که:

«مشکلات را در فرصت و زمان کم حل کنیم، زیاد فکر کردن مشکلات ما را زیادتر خواهد کرد».

#امیربرات_نیا

۱۹اردیبهشت ۱۳۹۷

@AmirBaratnia

T.me/NasimeKhRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 May 18 ، 08:44
امیر برات نیا