امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فیلم» ثبت شده است

یاد داشتی بر فیلم نوستالگیا 1983
آندره تارکوفسکی
Andrei Tarkovsky
 کارگردان روسی

راز عشق ادم ها را چه کسی می تواند درک کند؟ خیلی ها دنبال این بوده و هستند که به راز عشق آدم ها پی ببرند اما آیا توانسته اند؟

فیلم را دیشب دیدم. در تمام لحظات فیلم به خیلی از مسایل اندیشیدم و برای سوالاتی پیش آمده جواب هایی به ذهنم رسید. فیلم در یعین واقعگرایانه بودم پر از رویا و خیال و خواب. صحنه های فیلم از همان شروع شاعرانه های است پر است از دلتنگی. من داستان فیلم را از اینجا برایتان می نویسم:

آهنگساز روسی به ناحیه بانگوویگنونی در ایتالیا می رود، مدتی در آنجا زندگی می کند، به روسیه باز می گردد اما دوام نمی آورد از عشق یک دخترک برده خودکشی می کند. سال ها بعد یک نویسنده روسی به نام آندری گوچاکوف به این ناحیه می آید تا راز عشق آهنگساز را کشف کند. در این راه با دیوانه ای آشنا می شود.

آندری مترجم و همراهی دارد که عاشقش می شود اما برخورد سرد نویسنده باعث می شود این زن او را رها کند و به سراغ مرد مورد علاقه اش برود و او را بیابد. نویسنده تحت تاثیر حرف های مرد دیوانه قرار می گیرد، تصمیم می گیرد باز گردد اما قبل از بازگشت به توصیه دومینیکو همان مرد دیوانه عمل می کد و تلاش می کند تا با شمع روشن طول استخر را بپیماید اما ....

فیلم باو وجود ریتم کندش برای من دلچشب بود، زیبایی هایش ناب و شاعرانه است حالت خاصی دارد، داتنگی های خاصی را در آدم های عاشق ایجاد می کند. دل تنگی برای وطن، برای بچه هایش برای مادرش و ...  

آخر این فیلم به این می اندیشم که عشق چگونه پدیدار می شود و چگونه عشق میان دو نفر رازی می شود که گاهی هرگز بر ملا نمی شود و دیگران چه هیجانی دارند برای یافتن راز عشق.

دوست دارم برخی از پرسش های مطرح شده در فیلم و یا پرسش هایی که برای من در هنگام دیدن فیلم در ذهن من پدیدار شده است را با شما به اشتراک بگذارم، چون هیچوقت برای شنیدن حقیقت دیر نیست! در دیالوگی از زبان کاترینای مقدس جمله زیبایی بیان می شود:

«تو آنی که نیستی و من آنم که هستم»

چه کسی به حقیقت نزدیک است؟ ما یا دیوانه ها؟ آیا شده تا به حال به حرف های دیوانه ها با شوق و علاقه گوش کرده باشید و به عمق حرف هایشان بیاندیشید. من فکر می کنم گاهی باید با دقت به حرف های دیوانه ها گوش فرا داد؟

برخی از سوالات عالم دیوانگی می تواند این باشد:

 پایان دنیا کجاست؟

 کارهای مهم چه هستند؟

اگر آدم آزادی داشته باشد باهاش چه کار می کند؟

چیزی از عشق ناب می داند؟ می دانیم؟ عشق بی بوسه بی آغوش؟

فیلم پر است از زیبایی، زیبایی از جنس موسیقی بتهوون، از جنس شاعرانگی، از جنس باران، نم نم و شرشرش، از نوع اندیشیدن اشراق گونه اش. باید دانست گاهی برای رسیدن به هدف یا به عشق باید از جان گذشت. ما دردنیای خودمان تا سر غرق هستیم مثل ادم های توی استخر. ما همه دنبال کاری هستیم تا جاودانه شویم ما جاودانگی ماندن در راه عشق است و رسیدن به حقیقت.

امیر برات نیا

13 بهمن 1398

http://baratnia.ir

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 February 20 ، 22:17
امیر برات نیا


‍ ‍ ‍ 🔸یادداشت🔸 
🔹امروز یکی از روزهای خوب خدا بود. اما اتفاقات خوبی نیافتاد. کارهام خوب پیش نرفت. با وجود این امروز بهترین روز بود بخاطر اینکه یک روز کامل را در سلامت بسر بردم . تونستم کارهامو تا جایی که در توانم بود انجام بدهم. در کنار خانواده باشم.
🔹امروز تصمیم داشتم تمام وقت کتاب بخونم اما تمام وقت نشد. تونستم ۴۰ صفحه بخونم. بقیه روز را از نظر روحی در حالت تعادل نبودم با روزگار در حال جنگ بودم. با خودم. به مسایل ریز و درشت خودم فکر کردم. به دوستی های بی ریشه و بی رمق دیروز و امروز فکر کردم. شش سال تمام در یک محیط کاری با همه دوست بودیم اما وقتی آمدم بیرون گویی هیچ نبودم و گویی هیچ دوستی نداشتم. به آینده ای که هیچ نقشی نمی توان در آن داشت با اینکه دولت ها چقدر راحت مرمانشان را در سخت ترین شرایط قرار می دهند تا حکومت خودشان برقرار باشد. به حکومت های مختلف فکر کردم.
🔹به این فکر کردم که جهان چگونه شده است که یک رئیس جمهور در دنیا قادر است زندگی آدم معمولی مثل مرا تحت تاثیر اندیشه ها و دستوراتش قرار دهد. اینکه حتی لوازم یدکی ماشین زپرتی مه هم در بازار نباشد و یا آنقدر آشغال باشد که خریدنش مساوی دور ریختن پول محسوب شود. پولی که با صرف عمر بدست می آید را با خرید لوازم بی کیفیت دور می ریزیم. اینکه چرا امپراتوری ایران به این روز افتاده که ینگه دنیا بر زندگی ما حکمرانی کند و دیگران بر عقل و ذهن ما. 

🔹باز دلم را آرام کردم به اینکه خودم مسئول سرنوشت خودم هستم. به اینکه حدا گفت سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر اینکه خودشان بخواهند.
🔹و من فکر کردم ما کی می خواهیم ؟ و یا چه می خواهیم؟ و یا بقول دوست قدیمی ام ناصر ع. ما هیچوقت نفهمیدم چه می خواهیم؟ فقط همیشه گفته ایم نمی خواهیم. هیچوقت نگفته ایم چه می خواهیم ! 
🔹اما ما تا کجا مسئول خویش هستیم؟ نمی دانم!
در این گیر و دار احساسات لطیف آدم نابود می شود و می میرد اما زندگی هنوز هست، هنوز امید نمرده است.

🔹امروز مجدد به این موضوع فکر کردم که مرز خوب و بد کارها کجاست ؟ کارهای ما چه موقع خوب و چه موقع بد است؟
🔹دقایقی قبل تماشای فیلم "یک سال بسیار خشن" (The most violent year) را تمام کردم. فیلم را بدون زیر نویس و به زبان اصلی دیدم. نمی خواهم همه فیلم را تعریف کنم اما بخشی از فیلم را که مربوط می شود به سوالات من برایتان می نویسم: 
🔸مردی صاحب شرکت بزرگی است وی بدهی بالا می آورد و تلاش می کند تا پود جور کند. وام بگیرد ولی موفق نمی شود. شب آخر وقتی خسته و نا امیر به خانه بر می گردد زنش به او دفترچه حساب بانکی را می دهد که مرد با پول های آن حساب می تواند همه بدهی هایش را پرداخت کند.
مرد از زن می پرسد: پول ها را از کجا اورده ای؟
_ از پول های شرکت برداشتم.
_ از کی؟
_ از همون روز اول.
مرد عصبانی می شود به زنش می گوید تو دزدی کردی.
🔸زن می گوید: گفتم شاید یک روز بدردت خورد. 
روز بعد مرد کل بدهی اش را با پول هایی که زنش از شرکت دزدیده بود پرداخت می کند.
امروز یاد گرفتم: 
🔹درست و نادرست بودن اعمال ما مثل همه چیز دنیا نسبی است. هیچ چیز در دنیا مطلق نیست.
خدایا از اینکه هنوز هستم ازت متشکرم.
#امیربرات_نیا 
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 January 20 ، 14:28
امیر برات نیا