امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۳۸ مطلب در مارس ۲۰۲۰ ثبت شده است

#دستاتو_تمییز_بشور

 

بابا بزرگ من نه درس خوانده بود و نه مدرسه رفته بود. در دل طبیعت بزرگ شده بود. در طبیعت زندگی می کرد و زبان طبیعت را خوب یاد داشت.

تا جایی که یادم می اید در خانه اش مواد شوینده یافت نمی شد یا حداقل من هیچوقت ندیدم. هیچوقت دکتر نمی رفت. تا سال آخر عمرش مریض نشد.

 

من چند سالی در خانه پدربزرگم که تنها بود زندگی کردم، دور از پدر و مادرم. پدر بزرگ بعد از مرگ "آغچه خانم" مادر بزرگم، هرگز ازدواج نکرد و به هیچ زنی هم نگاه نکرد. بابا بزرگ من در جوانی عاشق آغچه خانم شد. آغچه خانم اون موقع شوهرش مرده بود و دوتا بچه یتیم داشت، آغچه خانم همسر دوم شوهرش بود. وقتی همه فهمیدند که پدر بزرگ عاشق آغچه خانم شده دو گروه شدند، عده ای تلاش کردند تا او را از این کار منصرف کنند. و عده ای تلاش کردند این عشق به سرانجام برسد.

 

 گروه اول تهدید کردند که مراسم عروسی برگزار نخواهند کرد و حتی او را کتک زدند. عشق پدر بزرگ عمیق تر از این حرف ها بود که با تهدید و ارعاب بخواهد کنار بکشد. همه چیز را به جان خرید و پای عشقش ایستاد. بدون مراسم، زندگی زیر یک سقف را آغاز کرد.

در این میان همسر اول شوهر اول آغچه خانم محبت کرد و مسئولیت بزرگ کردن بچه های آغچه خانم را قبول کرد تا آغچه خانم  هم به عشق خودش برسد.

 

بگذریم. می خواستم راجع به چند دستور ساده زندگی بابا بزرگ برایتان بنویسم که ذهنم رفت سمت عشق بازی پدر بزرگم. هر وقت اسم آغچه را می بردم و می پرسیدیم چی شد که عاشق مادر بزرگم شدی؟

پدر بزرگ از ته دل می خندید. از خوشحالی فقط می خندید، شادیش را می شد در عمق چشمان قشنگ دید. آغچه خانم برایش هم عشق بود هم شادی بود هم زندگی بود. آغچه خانم برای پدر بزرگ همه چیز بود.

 

در اون چند سالی که من و پدر بزرگم تنهایی زندگی می کردیم چند دستور بهداشتی داشت که من باید رعایت می کردم. منم همیشه رعایت می کردم. هنوز که هنوز است هم دارم رعایت می کنم.

دستور اول: هر وقت از بیرون وارد خانه می شدم باید دست ها و صورتم را تمییز می شستم با اب خالی. روی کلمه تمییز خیلی اصرار داشت. و باید تمییز دست ها شسته می شد. تخطی از شستن یعنی نان و چای و خوردنی ممنوع بود و نمی داد. برای زنده ماندن و سالم ماندن من بدون پزشک روی این اصل پافشاری داشت. من هم همیشه رعایت می کردم.

 

دستور دوم: کوتاه کردن ناخن ها در هر هفته بود. فرار ممکن نبود. خودش برایم این کار را می کرد. ناخن گیر هم نداشت با چاقو همیشه ناخن ها را کوتاه می کرد.

 

دستور سوم: کوتاه کردن موها بود. برای این کار می رفت پیش استای سلمانی.

 

تنها مریضی که یادم هست می گرفتم سرما خوردگی بود. بابا بزرگ داروی تلخی داشت که درمان سرفه و سرما خوردگی بود. به اندازه یک عدس تهیه می کرد. از نوع نابش. در نعلبکی و با کمی چای حل می کرد و می داد من می خوردم.

چند ساعت بعد حالم خوب خوب می شد.

 

این روزها برای مبارزه و جلوگیری از ورود #ویروس خطرناک #کرونا #سازمان_بهداشت_جهانی و همه پزشکان و متخصصان داخلی و عفونی همان دستور شماره یک بابا بزرگ مرا توصیه می کنند #دست_هایتان_را_تمییز_بشویید.

 

حالا راز ۹۶ سال زندگی بدون مراجعه به پزشک را خوب می فهمم. و این دستور العمل را خوب درک می کنم.

دلم می خواهد هموطنان عزیز دست هایشان را تمییز بشویند.

#امیربرات_نیا

۱۷ اسفند ۹۸

🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻

t.me/NasimeKhoshRZ

🔸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🔸

http://baratnia.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 March 20 ، 07:31
امیر برات نیا

 

#درخانه_بمانیم
دیروز جمعه بود. صبح زود بیدار شدم و مثل همه روزها یک چند تا کار تکراری انجام دادم. وضو گرفتم. نمازخوندم. چای درست کردم. نشستم پشت میز . داشتم برای روز جمعه برنامه ریزی می کردم . تصمیم های که گرفتم این بود. سر صبح گفتم دو ساعت کتاب بخونم. بعد تا یازده یادداشت های قبلی رو تایپ کنم . بعد به کار سایت برسم. بعد فیلم ببینم. نهار بخورم. کمی استراحت کنم . عصر بروم پیاده روی. وقتی برگشتم. چای عصرانه نوش جان کنم. مجدد بروم سراغ کتاب. از هشت شب هم تا اخر شب در کنار خانواده باشم.
برای خودم چای ریختم و نشستم روی مبل و کتاب "خاطرات زمستان" را باز کردم و شروع کردم به خواندن. چند صفحه ای که خواندم رضا زنگ زد. بعد از حال و احوال گفت: داداش میایید برای توزیع یا بسته بندی حبوبات و مواد غذایی امروز برویم #سپاه_سازندگی؟
کمی فکر کردم و گفتم باشه. کی و کجا باید بیایم.
گفت: منتظر باشید میایم دنبالتون.

چند صفحه دیگه از کتاب رو خوندم. صبحانه مختصر، کوکوی سبزی و گوجه فرنگی خوردم. مسواک زدم. لباس پوشیدم. ماسک نو برداشتم. البته فقط یک ماسک نو دیگه دارم برای مواقع اضطراری. دستکش یکبار مصرف هم برداشتم. تلاش می کنم. هم به #ویروس #کرونا آلوده نشم و خدایی نکرده دیگران را آلوده نکنم.
مجدد رضا زنگ زد و گفت من جلو آپارتمان منتظرم. اباس پوشیدم و زدم بیرون.
تو ماشین عقیل پشت نشسته بود. دست ندادم و بعد از سلام و علیک راه افتادیم.
ادرسی که داده بودند وکیل آباد ۶۳ بود. نیم ساعتی معطل شدیم تا #حسن_نارویی زنگ زد و ما به مقصد دیگری حرکت کردیم.
وقتی رسیدیم به محل دنبال تابلوی #سپاه_سازندگی  بودیم. پیدایش کردم. نگهبان آمد جلو. برایش مختصر گفتیم و وارد شدیم.
محوطه ی بزرگ و خلوتی بود. سمت چپ سالن و سمت راست اتاق های اداری. همه ساده. کسی که کلید محل کار را داشت نیامده بود. منتظر ماندیم. چیزی حدود نیم ساعت.
نه   نیم وارد سالن شدیم. حدود ۱۰۰ متر فضا بود. کیسه های نخود، لوبیا، لپه، عدس و سویا. همه درجه یک   مارک های معروف.
تعداد نفرات حدود ۱۵ نفر. به سه گروه تقسیم شدیم. مشخص شد امروز باید کار بسته بندی انجام دهیم. یک ساعت بعد اقا حسن چای آورد و بعد هم صبحانه ساده، نان سنگگ و پنیر. چند لقمه منم خوردم. محمد هم در هنگام صبحانه به گروه اضافه شد و کار سرعت پیدا کرد. تا اذان کار کردیم. نماز را به جماعت برگزار کردیم. شیخ ما نماز ظهر را بار اول سه رکعت خواند و مجبور شدیم نماز ظهر را دوباره بخوانیم ولی اینبار چهار رکعتی.
بعد از تا یک و نیم کار بسته بندی ادامه یافت.
نهار اوردند، سوپ و قرمه سبزی و پلو. نهار را در نماز خانه خوردیم. کمی استراحت کردیم. من چرتی زدم. بعد از نهار کار بسته بندی ادامه یافت سه هزار بسته نخود و سه هزار بسته لوبیا آماده شد. بقیه اقلام ماند برای فردا و برای ادم های اهل خیر بعدی .
چهار دست و صورت را شستیم و از گروه بچه های سپاه سازندگی #سپاه_امام_رضا خداحافظی کردیم. برگشتیم خونه.
برای رعایت مسایل بهداشتی فوری لباس ها را تعویض کردم و دوش گرفتم. واقعا خسته شده بودم. کمی استراحت کردم. وقتی بیدار شدم. نماز مغرب را گفته بودند.
سر شب رفتم بیرون   چند خرید کوچک انجام دادم. شب اخبار را پیگیری کردم. خیلی تعجب کردم چرا سرعت انتشار اینقدر در کشور زیاد شده. چرا مردم درخواست های عاجزانه #وزیر_بهداشت  نا دیده می گیرند. چرا برخی نمی خواهند مسئولیت خود را در قبال این ویروس بپذیرند. از اینکه شنیدم برخی استان ها مسافران را راه نمی دهند خوشحال شدم. ولی باز نارحتم چرا ما باید برای هرکاری اجبار بالای سرمان باشد . جوابش البته مشخص است، کمی فکر کنید. ما کار تیمی بلد نیستیم. پزشک عمومی ما دو میلیون ماسک انبار می کند. قسم نامه بقراط خورده. عده ای از پزشکان عزیز شبانه روز دارن زحمت می کشند و برخی ....
امروز این فرصت فرهم هست تا هم خودمان و هم بچه هایمان یک کار تیمی انجام دهیم و با مشارکت و خود کنترلی #زنجیره #کوید_۱۹ را بشکنیم.
بیایید با هم برای زنده ماندن خودمان، کسانی که دوستشان داریم با هم و هماهنگ یک ماه در خانه زندگی کنیم.
اگر همت کنیم #کرونا_را_شکست_میدهیم.
#امیربرات_نیا
۱۶ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 March 20 ، 07:01
امیر برات نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 March 20 ، 06:47
امیر برات نیا

نقد دیدگاه فضایی

  1. توجه به پدیده ها بصورت تثبیت شده نه تولید شده در حالیکه فضای اجتماعی تولید می شود.
  2. استفاده بیش از حد از ریاضی
  3. ابزار کار عدد و رقم می باشد. با استفاده از رقم ها جدول بوجود می آید. نمودار از جدول خودنمایی می کند در آخر تحلیل گویا .... روش های کمی تنها در مسیر آگاهی از واقعیت هاست نه تغییر ساخت های اجتماعی (فضای اجتماعی)... ساخت زمینه ... اساس کار است...
  4. عدم توجه به فرآیندهای اجتماعی                       تحولات جغرافیایی ناشی از ان . هر فرآیندی نتیجه ای بدنبال خواهد داشت.
  5. استفاده زیاد از روش های کمی                         ایدئو لوژی کنترل دارد.  دو مفهوم را لازم است بدانیم. یکی ارزیابی: به عمق رفته و براساس ریاضی و فرمول و آمار صحبت می کنید. دیگری : بررسی: بصورت توصیفی به همراه ریاضی و آمار.
  6. در این دیدگاه فرض می شود هر فرد یا گروه مثل ماست و یا باید باشد. گوناگونی اندیشه ها و ایدئو لوژی ها وجود ندارد.

مکتب حالت یک سیستم را دارد که رابطه بین اجزا در یک نظام  ... مکتب حکمت عملی است و ایدئولوژی حکمت نظری

  1. عدم توجه به علل پیدایش و سیر تکوینی پدیده ها
  2. بدلیل دفاع از نظم موجود مانع از ایجاد دگرگونی می شود

کورولوژی :

علم نواحی یا افتراق مکانی و تبیین و تفسیر عللی پدیده ها در مکان مشخص

همانگونه که ما نمی توانیم در زمین دو فضا را پیدا کنیم که یکسان باشند. انسان ها نیز چنین است یعنی بین انسان و محیط در مکان های مختلف افرتاق وجود دارد.

کتاب The Nature of Geography  در سال 1939 توسط ریچارد هارتشورن نوشته شد. هارتشورن: بررسی مکان، فضا، نواحی یعنی ناحیه خودش است و دو ندارد.

  • در فقضاوت هیچ گاه نباید عجله کرد.

درس مکتب های جغرافیایی 7/8/1383- دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد. دکتر علوی  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 March 20 ، 09:19
امیر برات نیا

مکتب های جغرافیایی

درس نامه

دکتر سید محمود علوی

تهیه و تنظیم: عبدالمطلب برات نیا

انسان در میان چه چیزهایی زندگی می کند؟

انسان در میان نمودهای «واقعی عینی» بعضی از نمودها به شکل طبیعی مورد استفاده انسان قرار می گیرد مثل: هوا، آب و چشمه. ولی گاهی، انسان آب فاضلاب را تصفیه می کند تا مورد استفاده قرار گیرد. همه نمودها برای استفاده انسان نیست. انسان باید تصحیح را در محیط جغرافیایی انجام دهند. نمودهای که پیش روی انسان بوده است، انسان آنها را تغییر داده تا مورد استفاده قرار دهد.

سوالی ممکن است به ذهن برسد که ایجاد تغییر در نمودها به چه وسیله ای امکان پذیر است؟ همه تغییر هایی که در نمودها امکان پذیر است با «فعالیت» انسانی امکان پذیر خواهد بود. بدون فعالیت ما قادر به ایجاد هیچ گونه تغییر در محیط خودمان نخواهیم بود. فعالیت ها می توانند ذهنی و یا بدنی باشد. فعالیت هایی می تواند ثمر بخش باشد که با واقعیت نمود عینی سازگار باشد که در این صورت بدون شناخت واقعیت عینی مقدور نیست. لذا شناخت نمودها مهم ترین گام است برای شروع فعالیت.

پس از این مرحله است که پی می بریم کدام مکتب دارای جنبه های مثبت و کدام جغرافیایی به رنگپوست اهمیت می دهد. در اینجا بطور خلاصه دو تعریف کوتاه از شناخت ارائه می گردد:

  1. شناخت: رابطه ایست بین اورگانیسم و عالم خارج، و اورگانیسم(organism) یعنی موجود زنده
  2. شناخت نتیجه اندیشیدن انسان است. در پی این تعریف مکتب انداموارگی، زنده گرایی مطرح می شود.

علم بیان واقعیت است. واقعیت کدام است؟ واقعیت چیزی است که به حس در بیاید و ملموس و مشهور باشد.

مجددا یاد آوری می کنیم که علم بیان واقعیت است و شناخت حاصل اندیشیدن انسان. این ها به دو شکل قابل لمس است.

صورت یا برون: مجموعه ویژگی های نسبتا ایستا و آشکار نمود است که به عنوان بیانگر آن نمود یا واقعیت بیان می شود.

محتوا: مجموعه ویژگی های نسبتا پویا و نا آشکار یک نمود است که با واسطه صورت ظاهر می شود.

انسان در میان نمودهای واقعیت عینی به سر می برد و برای اینکه باشد و بماند ناچار است نمودها را تغییر دهد. لازم به یاداوری است که برخی از نمودها به حالت طبیعی مورد استفاده انسان قرار می گیرد مثل: استنشاق هوا. آن بخشی از نمودهای واقعیت عینی را که انسان ناگزیر است تغییر دهد برای تغییر انها به فعالیت می پردازد، طبیعی است که در فعالیت های گوناگون مشاهده می شود. شکی نیست که تمام فعالیت ها مفید واقع نمی شوند بنابراین فعالیتی ثمر بخش خواهد بود که با نظام واقعیت عینی همراه باشد. این چنین فعالیتی بدون شناخت قانون های واقعیت عینی تحقق نمی پذیرد.

شناخت: رابطه ایست بین اورگانیسم و عالم خارج. شناخت نتیجه اندیشیدن است. اندیشیدن فعلی است که از انسان سر می زند. فاعل آن انسان و موضوعش واقعیت می باشد. همانگونه که روانشناسی نشان می دهد بر اثر اندیشیدن ویژگی های نمودهای عینی در مرکز سلسه اعصاب یا همان دستگاه فرماندهنده بدن منعکس می شود و به میانجی آن دستگاه در تمام فعالیت های آدمی تاثیر می گذارد.

چند نکته بطور خلاصه در ذهن داشته باشید برای مطالعه مفصل به کتاب های معرفی شده مراجعه نمایید:

  • مکتب چشم انداز ابتدا در هنر جلوه کرد و بیشتر به مناظر روستایی می پرداخت.
  • رنسانس به معنای تجدید حیات و تولد دوباره است، به وجود امدن عصر روشنایی در قرن 17 و انقلاب روستایی قرن 18.
  • در ابتدا منظور از چشم انداز ، چشم اندازهای طبیعی بود. در ابتدا کارل ریتر آلمانی مفهوم چشم انداز را وارد جغرافیا کرد. سپس دولابلاش، رایشتهوفن و کارل ساور.
  • دولابلاش :جغرافیا علم مکان است. جغرافیا علم مشاهده است.

در اینجا سوالی مطرح می شود: هدف منطق جغرافیایی چیست؟

هدف منطق جغرافیایی تحلیل مورفولوژی چشم انداز به عنوان یک پدیده فرهنگی است.

علم فضایی

در علم فضایی جغرافیا مطالعه آرایش فضایی پدیده (علم فضایی) می باشد.

فرد کورت شیفر در یک مقاله هاجمی به قوانین فراگیر یعنی پوزیتیوسیم منطقی یا همان اثبات گرایی اشاره کرد و منظور استثناء گرایی است. تاکید شیفر بر آرایش فضایی پدیده ها در حوزه معین بود نه بر خود پدیده ها .

امتیاز این دیدگاه: جغرافیا بصورت علم تکنوکراتیک، بدلیل بهره گیری از روش های کمی (ریاضی و آمار) بود و ایجاد همپوشانی با دیگر علوم.

 

برات نیا

اسفند 1398

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 March 20 ، 07:22
امیر برات نیا



🔴درس امروز:
🔻💴💰💴
سود کردن بدون ریسک، تجربه کردن بدون خطر، پاداش گرفتن بدون تلاش ، به این می ماند که بدون این که متولد شوید، انتظار زندگی کردن داشته باشید.
#برایان_تریسی
www.baratnia.ir
@NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:45
امیر برات نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:41
امیر برات نیا




                                عمریست سر کوی تو مستانه نشستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:37
امیر برات نیا

متن زیر از کانال یکی از دوستان انتخاب کرده ام. حکایت این روزهای ما و رفتار فروشندگان کالاهای بهداشتی ماست. خودتان بخونید اگر دوست داشتید نشر دهید:
ابن بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین جهانگردانِ تاریخ می‌شناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الآن به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی می‌شناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.

سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. اگر وقت شد، راجع به آن باید بیشتر نوشت. بخشی که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار می‌شود مربوط است به عبور او از یک بیابانِ بسیار گرم و بی‌آب و آبادانی، جایی در عربستانِ کنونی. صحرایی که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستانی راجع به این صحرا شنیده و بازگو می‌کند:
«... نَعوذُ بالله تو گویی جهنم است! در یکی از سال‌ها باد سَمومی (باد بسیار گرم و زهرآگین) که این‌جا می‌وزَد مشقّات و مصائبِ بزرگی برای حجاج به بار آورد: ذخیرۀ آب به پایان رسید ...»*.

با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آن‌ها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. با وجود تقاضایِ بالا و عرضۀ بسیار کم و بسیارمحدود، کار به حراج می‌کشد و آنان که آب داشتند، آن‌را به بالاترین پیشنهاد می‌فروختند. عده‌ای هم که پول نداشتند، نظاره‌گر این حراجی بر سر جان بودند. آن‌قدر تقاضا زیاد بود که ابن‌بطوطه می‌گوید «یک خوراک آب به هزار دینار خرید و فروش شد». در آن روزگار با چهل دینار می‌شد اسب خرید. تصور کنید که شخصی بیست و پنج اسب داده است تا ظرف آبی بخرد. آب‌فروشانِ گران‌فروش خوشحال از معاملۀ پر ارزش خود بودند و گمان می‌بردند که با آبی که برایشان باقی مانده می‌توانند به شهر بعدی برسند. آب‌خَرانِ گران‌خَر نیز خوشحال بودند که زنده خواهند ماند و دینار دادند تا جان به در بَرَند. آنان که نه آب داشتند و نه دینار هم در بیم و امید که گشایشی از راه برسد.

پردۀ آخر داستان اینست که « وَ مَاتَ مُشتَرِیها وَ بائِعُها: و سرانجام، فروشنده و خریدارِ آن هر دو تلف شدند». آن‌ها که پول داشتند و خریدند و آن‌ها که آب داشتند و فروختند و آن‌ها که پول نداشتند و آب نداشتند، همگی مُردند. همه در آن معامله متضرر شدند چون مورد معامله اصلاً آب و پول نبود؛ که جان بود.

چرا این را گفتم؟ چند روز پیش، کسی تعریف کرده بود که در داروخانه خانمی آمده تا ماسک بخرد و فروشنده گفته: «نداریم». آن زن با استیصال از داروخانه خارج می‌شده که متصدی به او گفته: «البته ده‌هزار تومانیش موجوده!» و زن پاسخ داده: «بدبختِ حریص! تو اگر می‌فهمیدی این ماسک رو مفت می‌دادی به مردم تا کسی خودت و زن و بچه‌ت رو مریض نکنه». عجب حرفِ عمیقی!

این بلای دور از انتظار که این روزها در ایران افتاده اگر مهار نشود همان معامله‌ای را با مردم می‌کند که عطش۟ با آن کاروان  کرد. ماسک‌فروشان و داروفروشان وارد معامله بر سرِ جانِ خود خواهند شد اگر در این بیابانِ طمع قدم بگذارند و آن روز، دور از جانِ همه، «فروشنده و خریدارِ آن [ماسک] هر دو تلف» می‌شوند.

* نقل قول‌ها از «سفرنامه ابن‌بطوطه» ترجمه محمدعلی موحد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:32
امیر برات نیا

ظهر زودتر خوابیدم و زودتر بیدار شدم. قبل از غروب رفتم بالای کوه تا به تماشای غروب بنشینم و با خودم خلوت کنم.

 

در بین راه به خیلی چیزها فکر ‌کردم، به زیبائی و کششی که در وجود هر زنی هست. به عشقی که در چشم هایش نهفته و آشکار است. به میلی که در مرد هست و او را وا می دارد تا در پی زن روان می کند.

 

به واژه های زیبا و عاشقانه فکر کردم. به شیطنت های خاص خودم در کودکی، در جوانی و الان. به دوست هایی که دارم، چه از نوع مجازیش و چه از نوع حقیقی اش و چه از نوع مجازی_حقیقی . به آدم هایی که به من اعتماد دارند و به رازهایی که دوستانم برای من بازگو می کنند، چون راز است هرگز نه گفته خواهد شد و نه نوشته. به قول دوستی "راز سر به مهر" در درون آدم می مانند.

 

به #تعطیلات $کرونای فکر می کنم که بی سابقه بوده، در طی ۴۳ سال گذشته هیچگاه مدرسه ها اینقدر تعطیل نبوده اند، و حالا ۴۵ روز وسط سال تعطیل شده اند و بسیاری بدون برنامه عمر خواهند گذراند.

 

آفتاب که در پشت کوه ها از جلو دیدگانم محو شد از کوه سرازیر شدم به سمت خانه. مثل همیشه کلاغ ها در مسیر بودند، دسته جمعی در آسمان و در نور طلائی خورشید بال می زدند و می رفتند تا در کنار عشق های سیاه شان یک شب عاشقانه دیگر را بگذرانند. از فردا بگویند... از روزی که گذشت...

 

تازه رسیده ام خانه. تشنه ام. چای، نوشیدنی مورد علاقه ام را خودم درست می کنم و نوش جان می کنم. می روم سراغ #یارمهربان، یار جانی، و عشق جان. این بار #خاطرات_زمستان است.

 

هر کتاب جدید مثل معشوقه جدید است. هر معشوقه ای ویژگی های خاص خودش را دارد. در هر معشوقه ای زیبایی وجود دارد که آدم باید خودش کشف کند تا از بودن با آنها لذت ببرد. زیبایی به هیچ وجه همیشه جنبه ظاهری ندارد. زیبایی، ذات زیبای هر معشوقه ای است.

 

معشوق های من کتاب های من هستند. هر کدام به نوعی زیبا و شوق آفرین هستند و هم نشینی با آنها به آدم لذت و شادی می دهد. این بار کتاب خاطرات زمستان را برای خواندن و عشق بازی انتخاب کرده ام. چند صفحه ای را می خوانم. خوبی اش این است که شوق نوشتن را در من بر می انگیزد.

 

دوباره قلم دست می گیرم و می نویسم که در اوج همه گرفتاری ها باز هم اگر عشق دیدن معشوقه اگر در جان و دل باشد عبور از همه بلایا آسان خواهد شد.

 

دوستی گفت: سکوت نکن، صدا بزن، حرف بزن هر چند فاصله ها باشد. و من از این فاصله می نویسم،:

می توان از هزاران کیلومتر ان طرف تر عاشق شد و عاشق ماند...

#امیربرات_نیا

۱۴ اسفند۱۳۹۸

💟🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💟

t.me/NasimeKhoshRZ

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:30
امیر برات نیا