امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

دکتر علوی برنامه ی کار کلاس را به شرح زیر اعلام کرد و ما نوشتیم تا با روش ارزشیابی درس #مکتب_های_جغرافیایی اشنا شویم.

♦️چهار موضوع مهم درس:
۱.کار تحقیقی به ارزش ۴ نمره.
۲.پرسش کلاسی :
درصورتیکه پاسخ درست باشد نمره منظور می شود.
در صورتیکه پاسخ نادرست باشد نمره منظور نمی گردد.
۳. امتحان شفاهی، مرور درس ۹ نمره
۴. امتحان کتبی یک سوال ۷ نمره

سپس استاد کتاب های مرجع درس را معرفی نمود:

♦️کتاب های مرجع درس مکتب های جغرافیایی

۱. فلسفه جغرافیا دکتر حسین شکویی
۲.اندیشه های نو در فلسفه جغرافیا جلد اول دکتر حسین شکویی
۳. اندیشه های نو در فلسفه جغرافیا "فلسفه های محیطی و مکتب های جغرافیایی "جلد دوم دکتر حسین شکویی
۴. جغرافیایی کاربردی و مکتب های جغرافیایی دکتر حسین شکویی . از این کتاب سه مکتب : پراگماتیسم، پوزیتیویسم، کارکردگرایی انتخاب شد.
۵. مقاله جغرافیا و پست مدرنیزیم، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی شماره ۶۳ و ۶۴ زمستان ۸۱ و بهار ۸۲
۶. مقاله سنت و مدرنیته بازخوانی یک مقاله دکتر پاپلی فصلنامه تحقیقات جغرافیایی شماره های ۶۵ و ۶۶.
۷. مکتب های اقتصادی ژوزف لاژوری ترجمه جهانگیر افکاری ۱۳۶۷.
۸. مقاله استثناء گرایی در جغرافیا آزمونی روش شناختی فردکورت شیفر ترجمه دکتر حسین حاتمی نژاد مجله علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد.
۹. مقدمه بر روش تحقیق در علوم اجتماعی دکتر باقر ساروخانی جلد اول
۱۰. نظریه های جامعه شناسی غلامعباس توسلی
۱۱. تاریخ علم جغرافیا پل کلاوال ترجمه دکتر سیروس سهامی انتشارات محقق.
۱۲. فضای جغرافیایی
منابع که مشخص شد، دکتر یک ضربه المثل فرانسوی برایمان گفت. خواندن ان خالی از لطف نیست.
نظم و ترتیب باعث صرفه جویی در وقت می شود.
ضرب المثل فرانسوی.
 سپس دکتر علوی شروع کردند به صحبت درباره جغرافیا، برای اینکه شما خواننده عزیز را خسته نکنم برخی از موارد مهم را بطور خلاصه می نویسم و از نوشتن جزییات خیلی زیاد پرهیز می کنم تا خسته نشوید.

📚با خلقت انسان جغرافیا شکل می گیرد. قلمرو جغرافیا وسیع است و کسانیکه با جغرافیا سر و کار دارند باید دارای سعه صدر باشند. خواستن توانستن است. انسان از لحظه تولد با محیطی که در آن بدنیا می آید در تعامل است. این محیط شامل : اتمسفر، هیدروسفر و لیتوسفر می باشد که به آنهت کره زیست یا بیوسفر می گویند.

در ادامه کلاس دکتر علوی برای تک تک دانشجویان کار تحقیقی، کنفرانس و تاریخ امتحان شفاهی را تعیین نمودند. براساس مدارک موجود مواردی که من باید در کلاس ارایه می دادم شامل موارد زیر است.
کار تحقیقی: از کتاب اندیشه های نو جلد اول از آغاز صفحه ۱۷۰ تا پایان فصل ششم.
کنفرانس فصل ششم جبر محیطی، امپریالیسم و امکان گرایی در تاریخ ۷/۸/۱۳۸۳ و یا ۱۴/۸/۱۳۸۳
امتحان شفاهی ۲۶/۹/۱۳۸۳

بدین ترتیب جلسه اول به اتمام رسید و هر کدام از دانشجویان تکلیف خودشان را با این درس دانستند و رفتند سراغ یافتن و خریدن منابع. از منابع اعلام شده من دو جلد کتاب فلسفه جغرافیا و جغرافیایی کاربردی را داشتم اما سایر کتاب ها را خریدم و مقاله را نیز بصورت کپی تهیه کردم.

ادامه دارد...
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:47
امیر برات نیا

🔺خب قول داده بودم خاطراتم دا از درس ها و استادان خودم برایتان خیلی خودمانی و صمیمانه تعریف کنم و مطالب درسی استادان را هم برای دانش افزایی شما و سایر افراد منتشر نمایم.
برای شروع دوست دارم از جناب آقای دکتر سید محمود علوی شروع کنم.
دکتر علوی را برای اولین بار در مهر سال ۱۳۷۰وقتی در دانشگاه پیام نور #فریمان  در رشته جغرافیا درس می خوندم دیدم. مردی قد بلند، خوش صحبت، مبادی آداب و ادب دوست و اهل شعر بود. به دانشجویان احترام زیادی می گذاشت.
در دانشگاه فریمان درس فلسفه جغرافیا را با ایشان گذارنم. یک کار تحقیقی برایشان نوشتم و تحویل دادم واقعا روی پروژه کار کرده بودم، چندین روز   رفتم کتابخانه آستان قدس و از کتاب های گوناگون برای نوشتن پروژه استفاده کردم. وقتی پروژه رو تحویل دادم. جلسه بعد دکتر علوی در کلاس من را خیلی مورد تقدیر و تشویق قرار دارد. محبتش تو دلم نشست و محبت من هم تو دل استاد.
درس فلسفه جغرافیا را با نمره عالی پاس کردم. پنج ترم در دانشگاه فریمان شاگردی کردم و برخی از درس ها را از دکتر یاد گرفتم.
پایان ترم پنج دانشگاه فریمان را ترک  کردم و دیگه برنگشتم.
 داستان ترک تحصیل رشته جغرافیا هم بماند برای بعد. از سال ۷۳ تا سال ۸۳ دکتر علوی را دیگه ندیدم. سال ۸۲ وقتی از دانشگاه پیام نور ترک تحصیل کردم و از خیر ثبت نام گذشتم تصمیم گرفتم مجدد بخونم.
هم سراسری شرکت کردم و هم آزاد. نتایج سراسری که امد شبانه دانشگاه فردوسی قبول شدم. شرایط کلاس ها و مسایل شخصی بهم اجازه نداد که بروم دانشگاه فردوسی. ترجیح دادم سمت شغلی و شرایط درآمدی خانواده را حفظ کنم برای ثبت نام نرفتم دانشگاه فردوسی. رفتم دانشگاه آزاد برای ثبت نام.
بعدها فهمیدم چه اشتباهی انجام دادم ولی خیلی دیر شدا بود. من انتخاب کرده بودم و به انتخاب خودم اعتماد کردم و ادامه دادم.
مهر ۸۳ در دانشگاه آزاد مشهد در رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی ثبت نام کردم. رتبه قبولی ام ۳ شده بود. نفر سوم از نظر رتبه علمی بودم. حدود ۳۰ نفر پذیرفته شده بودند.
دکتر علوی در کلاسش اخلاق خاصی داشت. همون جلسه اول من را شناخت و به خوبی ازم یاد کرد.
همیشه جلسات اول هر کلاسی برگه ای سفید از جیب بغلش در می اورد و از دانشجویان می خواست مشخضات خود را بطور کامل روی آن بنویسند. مشخصات که نوشته می شد، دکتر از روی لیست حضور و غیاب می کرد . هیچ وقت حضور غیابش را ترک نکرد.
بعد از حضور و غیاب رفت پای تخته و با گچ نوشت:
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.
شیخ محمود شبستری "گلشن راز" .
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:38
امیر برات نیا

هر سال نزدیک عید که میشه بخشی از وسایل اصافی ما روانه سطل زباله میشه. وسایلی که ما با اون ها کلی خاطره داریم. بخشی از زندگی ما و عمر ما رو تشکیل می دهند. اما چون فضای کافی برای نگهداریشون نداریم مجبوریم از زندگی خودمون اخراجشون کنیم. حذفشون کنیم. تا خونه و ذهنمون سبک بشه. هیچ ایرادی نمیشه گرفت قانون زندگی همینه. نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار. در این فرایند دور ریزی خیلی از احساسات ما هم دور ریخته میشه.
یک خاطره برایتان تعریف می کنم.
سرایدار یکی از دبستان ها خانم بود. شوهرش پاکبان بود. مرد خانواده مریض شد و بعد از مدتی از دنیا رفت. اینکه این مرد در ذهن من مانده به دلیل ان است که روزی جلو دبستان ماشینم شیلنگ بنزینش سوراخ شد. مرد پاکبان رفت و ظرفی اورد تا بنزین ها رو زمین ریخته نشود. خیلی لطف کرد تا تعنیرکار آمد و درستش کرد. 
اون روز گذشت. بعد از فوتش یک روز دیدم کفش هایش صبح زود جلوی در دبستان کنار پیاده روست. فهمیدم که خاطره بودنش دیگه باید حذف بشه. و غم انگیزترین مساله اینه که شریک خاطرات ادم باید خاطره زنده بودن ادم رو دور بیاندازه. 
شاید قانون زندگی اینه و باید پذیرفت.
البته هستند شریک زندگی هایی که تا وقتی هستن هیچ خاطره ای را از شریکشون رو دور نمی ریزن بلکه هر روز هر لحطه با اونا زندکی می کنند.
اما همیشه دور ریختنی ها مادی نیستن، بلکه معنوی و روحی و دلی هستند. من امروز کتابخونه بایگانی ام رو کمی گردگیری کردم. در این وسط به چند دفتر برخورد کردم. دفتر مشق ۶۰ برگ . نمی دانم شما یادتون هست یا نه؟
دفترها مربوط به کلاس های درس در دوره فوق لیسانسم بود. جلسه به جلسه حرف های استادانم را نوشته بودم. تا الان نتونستم دور بیاندازمشون هرچند که چند سالی هست که بهشون مراجعه نکردم و این یعنی دیگه کاری باهاشون ندارم و احتمالا نخواهم داشت.. دلبلش هم اینه که کارم در حال حاضر ربطی به مدرک و موضوعات علمی نداره. 
یک تصمیم گرفتم برای این چند دفتر و می خوام عملیش کنم. اول اینکه همه رو با عنوان درس نامه و خاطرات کلاس های درس استادان دوره فوق لیسانس تایپ کنم و منتشر کنم. به این ترتیب اون خاطرات و درس ها هم منتشر میشه و هم جزو اثار فرهنگ بشری برای آیندگان خواهد ماند. 
از سال ۱۳۷۵ که در رشته مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی قوچان فارغ التحصیل شدم تا سال ۱۳۸۰ دبگه به ادامه تحصیل فکر نکردم. 
از اون سال به بعد ذهنم و دلم رفت سراغ ادامه تحصیل. ولی بین اینکه زبان انگلیسی بخونم ک یا جعرافیا تردید داشتم.
باید بگم که من سال ۱۳۷۰ در رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور فریمان قبول شدم و پنج ترم هم رفتم سر کلاس اما از ترم ۶ این رشته را رها کردم و رفتم زبان انگلیسی خوندم. برای همین امر می تونستم انتخاب کنم. آخرش رفتم سراغ جغرافیا ون عاشق طبیعت بودم. 
سال ۱۳۷۶ در رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور تهران قبول شدم. 
در روزنامه جدول زمانی ثبت نام اعلام شده بود. باید می رفتم تهران. بلیت قطار گرفتم و در روز موعود خودم را رساندم تهران. وقتی رسیدم دانشگاه پیام نور که در شمال تهران واقع شده بود ساعت حدود ۹ صبح بود. 
تابلوی راهنما محل ثبت نام هر رشته ای را نوشته بود. به محل اعلام شده رفتم. خانمی مسئول ثبت نام رشته جعرافیا بود. رفتم جلو و سلام کروم. گفتم برای ثبت نام آمده ام.
گفت: رشته جغرلفیا امروز ثبت نام نمی کنیم بروید و شنبه بعدی بیایید.
گفتم: خانم شما می دونید ما از کجا امده ایم ؟ ما از دیروز عصر تو راهیم. ۱۰۰۰ کیلومتر راه آمده ایم. 
گفت: همین که گفتم. امروز هیچ ثبت نامی انجام نمیشه.
ناراحت و عصبانی شدم. از اتاق آمدم بیرون. تصمیم خودم را گرفتم. از خیر ثبت نام گذشتم و تصمیم گرفتم مجدد بخوانم.
یک سال تمام داشتم می خوندم. ان موقع مدارس از شنبه تا پنج شنبه باز بود. من معاون هنرستان بودم. دو روز بعد از ظهر ها اضافه کار داشتم. چهار روز هم بیکار بودم. 
عصرها از ساعت سه تا هشت شب می رفتم کتابخانه و درس می خواندم. تا تهران قبول شدم. وقتی بی نظمی دانشگاه پیام نور را دیدم بی خیال ادامه تحصیل شدم و تصمیم گرفتم شانسمرا مجدد انتحان کنم.
ادامه دارد ...
#امیربرات_نیا 
۱ اسفند ۱۳۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 February 20 ، 16:58
امیر برات نیا