امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

دکتر علوی بخش اول

Friday, 28 February 2020، 08:38 AM

🔺خب قول داده بودم خاطراتم دا از درس ها و استادان خودم برایتان خیلی خودمانی و صمیمانه تعریف کنم و مطالب درسی استادان را هم برای دانش افزایی شما و سایر افراد منتشر نمایم.
برای شروع دوست دارم از جناب آقای دکتر سید محمود علوی شروع کنم.
دکتر علوی را برای اولین بار در مهر سال ۱۳۷۰وقتی در دانشگاه پیام نور #فریمان  در رشته جغرافیا درس می خوندم دیدم. مردی قد بلند، خوش صحبت، مبادی آداب و ادب دوست و اهل شعر بود. به دانشجویان احترام زیادی می گذاشت.
در دانشگاه فریمان درس فلسفه جغرافیا را با ایشان گذارنم. یک کار تحقیقی برایشان نوشتم و تحویل دادم واقعا روی پروژه کار کرده بودم، چندین روز   رفتم کتابخانه آستان قدس و از کتاب های گوناگون برای نوشتن پروژه استفاده کردم. وقتی پروژه رو تحویل دادم. جلسه بعد دکتر علوی در کلاس من را خیلی مورد تقدیر و تشویق قرار دارد. محبتش تو دلم نشست و محبت من هم تو دل استاد.
درس فلسفه جغرافیا را با نمره عالی پاس کردم. پنج ترم در دانشگاه فریمان شاگردی کردم و برخی از درس ها را از دکتر یاد گرفتم.
پایان ترم پنج دانشگاه فریمان را ترک  کردم و دیگه برنگشتم.
 داستان ترک تحصیل رشته جغرافیا هم بماند برای بعد. از سال ۷۳ تا سال ۸۳ دکتر علوی را دیگه ندیدم. سال ۸۲ وقتی از دانشگاه پیام نور ترک تحصیل کردم و از خیر ثبت نام گذشتم تصمیم گرفتم مجدد بخونم.
هم سراسری شرکت کردم و هم آزاد. نتایج سراسری که امد شبانه دانشگاه فردوسی قبول شدم. شرایط کلاس ها و مسایل شخصی بهم اجازه نداد که بروم دانشگاه فردوسی. ترجیح دادم سمت شغلی و شرایط درآمدی خانواده را حفظ کنم برای ثبت نام نرفتم دانشگاه فردوسی. رفتم دانشگاه آزاد برای ثبت نام.
بعدها فهمیدم چه اشتباهی انجام دادم ولی خیلی دیر شدا بود. من انتخاب کرده بودم و به انتخاب خودم اعتماد کردم و ادامه دادم.
مهر ۸۳ در دانشگاه آزاد مشهد در رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی ثبت نام کردم. رتبه قبولی ام ۳ شده بود. نفر سوم از نظر رتبه علمی بودم. حدود ۳۰ نفر پذیرفته شده بودند.
دکتر علوی در کلاسش اخلاق خاصی داشت. همون جلسه اول من را شناخت و به خوبی ازم یاد کرد.
همیشه جلسات اول هر کلاسی برگه ای سفید از جیب بغلش در می اورد و از دانشجویان می خواست مشخضات خود را بطور کامل روی آن بنویسند. مشخصات که نوشته می شد، دکتر از روی لیست حضور و غیاب می کرد . هیچ وقت حضور غیابش را ترک نکرد.
بعد از حضور و غیاب رفت پای تخته و با گچ نوشت:
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.
شیخ محمود شبستری "گلشن راز" .
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی