امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

 

#یادداشتی_بر_فیلم

#شعله_ور

ساخته: #حمید_نعمت_الله

 

🔸امروز کارهای برنامه ریزی شده صبحم ساعت دوازده تمام شد. برای خودم میز چیدم. تخمه کدو، تخمه خربزه هایی که تابستان پارسال خورده بودیم، عناب و تخمه هندوانه. چای شهرزاد خوش رنگ هم دم کردم و نشستم به تماشای #فیلم شعله ور.

 

🔸از کارگردان فیلم هیچ فیلمی تا امروز ندیده بودم حتی سریالی را هم که برای سیما ساخته بود را ندیده بودم. تنها علت انتخاب فیلم این بود که امین حیایی برای بازی در این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد را گرفته بود.

 

🔸از فیلم خوشم آمد. چند دلیل دارد. اول اینکه لوکشین فیلم تهران و شمال نبود. منطقه جدید و بکری بود که کم تر فیلم سازها آنجا را انتخاب می کنند. سیستان و بلوچستان. دوم داستان در بطن جامعه و اقشار معمولی جامعه روایت می شود. و سومین دلیل پرداختن به درون آدم ها و کنکاش درونی آدم هاست. حس نفرت، حسادت و کینه در مقابل شجاعت، مهربانی و صداقت.

 

🔸داستان فیلم در ابتدا چندان گیرا نیست مردی شکست خورده و زخم خورده از جامعه و زندگی که در هزار توی زندگی گیر کرده است. کارگردان با انتخاب #سفر قهرمان فیلم را وا می دارد که هم از بیرون و هم در درون سفر کند، البته سفر درونی قهرمان بیشتر است و سفر بیرونی چندان در انقلاب و انکشاف خودش تاثیر گذار نیست. اما موسیقی و جلوه های خاص زندگی مردم سیستان زیبایی های خاصی در فیلم ایجاد می کند،

 

🔸جایی خواندم که حسادت عامل همه گناهان است و این فیلم هم به این موضوع می پردازد.آنچه پس از پایان فیلم در ذهنم باقی ماند چند نکته است که با شما به اشتراک می گذارم.

 

اگر می خواهید یک #فیلم#ایرانی کمی متفاوت با سایر فیلم های ایرانی ببینید حتمان فیلم را تماشا کنید.

 

🔸آدمی همیشه یک من بیرونی دارد و یک من درونی. این من بیرونی برای دیگران زندگی می کند و من درونی برای خودش. این من درونی محرک همه تلاش و کوشش های پیدا و پنهان آدمی است. منولوگ هایی که آدمی در تمامی لحظه ها با خودش دارد بسیار مهم است. عده کمی می توانند این گفتگوهای درونی خویش را بازگو کنند و یا بنویسند. باید آگاه باشیم که گاهی اگر بیش از حد در این من درونی غرق شویم ممکن است راه بخطا برویم. برای همین در عصر کنونی و در اعصار گذشته هر آدمی نیاز به استاد داشته و دارد تا اندیشه هایش را بازگو کند تا راه را درست برود.

 

🔸پدر بودن و پدر خوب بودن هنری است که جلوه اش در فرزندان دیده می شود. فرزند جزوی از جان و روح آدمی هستند، تلاش برای اینکه او به ما بچسبد و مثل ما شود هم ما را دچار خطا می کند و هم از خودشکوفایی او ممانعت می نماید. فرزندان را باید پرواز کردن بیاموزیم و در وقتش آنها را در آسمان زندگی رها کنیم و آرام و مطمئن پروازشان را به تماشا بنشینیم.و هیچ لذتی بالاتر از پرواز فرزندان نیست.

 

زن ها انسان های سازنده و پرانرژی و محرک زندگی هستند، در برخورد با زنی که می خواهیم برای ما بماند دلمان را باید صادقانه با او قسمت کنیم و حضورش را در زندگی و همراهی عزیز بداریم. زیباترین صحنه فیلم زمانی بود که مرد فرستاده شده از سوی وحیده به قهرمان فیلم گفت: وحیده گفته دیگه زنگ نزن.

 

🔸نکته آخر: صفت حسادت از جمله بدی های اخلاق فردی است که هم فرد را از درون می کشد و آسایش درونی او را برهم می زند و هم در بیرون باعث انجام اعمالی می گردد که از یک انسان عادی خارج است.

🔸وباز باید گفت: عشق را در چشمان یار باید جست چون نیاز به هیچ واژه و تفسیری نیست، آیینه ایست زلال برای رسیدن به عمق جان.

 

#امیربرات_نیا

۱۰ فروردین۹۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 20 ، 10:38
امیر برات نیا

#نجات_لنینگراد

ساخته: #آلکسی_کزلوف

محصول ۲۰۱۹ روسیه.

 

امروز به غروب سی و پنجمین روز قرنطینه خانگی نزدیک می شویم. تجربیات جدیدی را در دفتر خاطرات زندگی مان ثبت می کنیم. در این خلوت ناخواسته باید عشق و امید به زندگی را سالم و زنده نگه داریم. شاید فرصت دوباره ای برای #زندگی بیابیم.

 

روزهای من این روزها شامل؛ ترجمه، تایپ، تماشای یک فیلم سینمایی، نوشتن یادداشت های شخصی، گفتگو با اعضای خانواده، گوش کردن اخبار در هر ۲۴ ساعت یک نوبت، وبگردی و به اشتراک گذاشتن یادداشت ها در رسانه های اجتماعی و گاهی گفتگو با دوستان در نت است،

 

امروز وقتم را به تماشای یک فیلم درام جنگی سپری کردم. «نجات لنینگراد» Saving Leningrad . فیلم درباره وقایع حقیقی زندگی در خلال جنگ جهانی دوم است زمانی که شهر لنینگراد به محاصره نازی ها در آمده و منابع حیاتی شهر رو به پایان است.

 

دولت تصمیم می گیرد #شهر را تخلیه کند تا بتواند جان #شهروندان را نجات دهد. شهر و مردم به شدت #بمباران شده اند. #ارتش برای اینکه موقعیت فرار برای مردم شهر ایجاد کند پیاده نظام را به جنگ رودر رو با #نازی ها می فرستد.

 

#فیلم در غالب یک داستان #عاشقانه روایت می شود جایی که پسری به نام کاستیا فرزند فرمانده عالی رتبه عاشق دختری می شود به نام ناستیا. کاستیا تلاش می کند هرجور شده دختر را نجات دهد. روایت از زبان پیرزنی«ناستیا» بیان می شود که هشتاد سال بعد از حادثه داستان را برای خانواده اش بیان می کند.

 

فیلم از نظر ساخت و بازی، #موسیقی و جلوه های ویژه و جلوه های جنگی زیبا و دوست داشتنی است اما بخاطر اینکه به سبوعیت #جنگ و #خشونت ناشی از جنگ می پردازد بسیار رقت انگیز و تامل برانگیز است. صحنه هایی که شاید به حقیقت جنگ ۹۹٪ نزدیک باشد. گویی شما در صحنه جنگ هستید. دیدن صحنه های درگیری و قتل و کشتار دردناک است اما حقیقتی بوده که رخ داده و جهان شاهد آن بوده است.

 

 

برای نسل من دیدن #فیلم_جنگی یک عادت شده چون همه دوران کودکی و نوجوانی ما در جنگ گذشت و دوره جوانی ما در عواقب ناشی از جنگ. چهار ده کامل فیلم جنگی تماشا کرده ایم یا بهتر است بگویم سیاستمدران فرهنگی فیلم های جنگی را به خوردمان داده اند. در نبود کالاهای فرهنگی و در قحطی رسانه های تصویری دیگر .

 

در تمام این فیلم ها شاهد جنگ بوده ایم، جنبه های گوناگون جنگ را در فیلم های مختلف دیده ایم. مخصوصا فیلم های جنگی جنگ جهانی دوم که همیشه یک طرف جنگ آلمانی ها بودند. اما این فیلم جنگی که به جنگ جهانی دوم می پردازد با سایر فیلم ها یک تفاوت اساسی دارد. جنگ جهانی دوم از نگاه روس ها روایت می شود. کشوری که در این جنگ میلیون ها نفر را از دست داد. و بسیاری از اجساد جوانان شان در کشورهای دیگر باقی ماند.

 

آنچه در پایان فیلم در ذهن و جان آدم باقی می ماند و ما می توانیم به فرزندان سرزمین مان یاد بدهیم این است که هیچگاه جنگ طلب نباشند. یادشان باشد جنگ هیچ پیروزی ندارد. همه شرکت کنندگان در جنگ بازنده اند، حتی اگر پیروز شوند. روح زندگی در خلال جنگ کشته می شود و تا نسل های بعد باقی می ماند.

 

باز می شود به خودمان یادآوری کنیم که #عشق نه زمان می شناسد نه مکان و نه نژاد و #ملیت. عشق خودش می آید آهسته و آرام و در جان رخنه می کند و شرایط سخت زندگی را برایمان آسان می کند.

 

نکته مهم و قابل توجه و برجسته در فیلم اشتباهات فرماندهان در جنگ است و یا حتی در ایام غیر جنگ. اگر فرمانده میدانی شدید یادتان باشد تصمیم اشتباه شما منجر به عواقب ناگواری خواهد شد. در جنگ  بسیاری از تلفات انسانی ما ناشی از همین تصمیم های اشتباه است.

دوست عزیزی همیشه می گوید :«نا آگاهی مدیران»  و من اینجا می نویسم نا آگاهی فرماندهان منجر به عواقب وخیم می شود. مثلا در یک اپیدمی اگر در نخستین ساعت یک شهر قرنطینه می شد شاید امروز ۵۰۰ شهر لازم نبود در قرنطینه باشند. شاید ... .

فیلم را حتمان ببینید.

 

#امیربرات_نیا

۹فروردین۹۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 20 ، 10:34
امیر برات نیا

بمب خبری

#بمب_خبری
یادداشتی بر فیلم  Bombshell

دیروز در وبگردی هایم به معرفی فیلمی برخورد کردم به نام Bombshell. دانلود کردم و طی دیشب و امروز آنرا دیدم. موضوع اصلی فیلم آزار و اذیت جنسی زنان در محیط های کاری است. موضوعی قدیمی و تازه که همیشه بوده،  هست و احتمالا خواهد بود.

این فیلم توسط جی روچ Jay Roach کارگردانی شده است. فیلم براساس حقیقت و مستندات ساخته شده، رسوایی اخلاقی مدیر ارشد شبکه فاکس نیوز در سال ۲۰۱۶. راجر ایلز مدیر ارشد شبکه خبری فاکس نیوز در محل کار و در طبق دو ساختمان فاکس نیوز در جلسات خصوصی حرف های خیلی خصوصی می زند. تقاضای وفاداری و نگاه لذت جویانه به زنان مجری شبکه دارد.

این موضوع از زبان سه تن از زنان که مجریان برجسته این شبکه بودند روایت می شود. فیلم مثل جریان اخبار تند و سریع و پر از هیجان است. بیننده را بدنبال خود تا آخر ماجرا می کشاند. بیان دیدگاه های راجر درباره کار در شبکه قابل توجه هست، علاقه او به بخش خاصی از بدن زن ها. اگر نگاه دقیق تری به مجریان خبری اکثر شبکه های خبر دنیا داشته باشید کم تر مجری معروفی را دیده اید که با شلوار در جلوی دوربین ها ظاهر شده باشد!

زیبایی ظاهری و جنسی از نکات مهم استخدام در بیشتر کسب و کارهایی است که به نوعی بطور مستقیم در جذب مخاطب دخالت دارند. راجر در مصاحبه های استخدامیش چند جمله کوتاه را خیلی خوب به آنها تفهیم می کند:

هر کسی یک نقش مهم در تلویزیون دارد که باید ایفا کند
به زنان مفهوم فرمانده و سرباز ، و سرباز خوب بودن را تفهیم می کند.
مفهوم وفادار بودن و تاکید براینکه مجری باید وفادار باید باشد.

وفاداری را سکوت و اطاعت محض از خواسته های خودش می داند چون باعث پیشرفت آنها می شود، آنها را مشهور می کند.

این موضوع در فیلم وقتی از «کایلا» می خواهد چرخی بزند تا اندام هایش را ببیند و وقتی از او می خواهد .... به نافذترین شکلی بیان شده است. زنان برای پیشرفت و از دست ندادن کار به خواسته های او تن در می دهند. هر کس مقاومت کند اخراج می شود.

نکته قابل توجه فیلم این است که کارگردان بدون اینکه صحنه نامناسبی از آزار و اذیت جنسی نشان دهد به خوبی به موضوع می پردازد، البته تنها از یک زاویه. توصیه می کنم فیلم را حتمان ببینید.

شاید در جامعه ما هم مثل همه جوامع این نوع رسوایی های اخلاقی وجود داشته باشد. اما شاید چیزی که در جامعه ما هنوز تابو محسوب می شود افشای چنین رخدادهایی است. در این گونه مواقع معمولا اولین نفری که شجاعت بیان درد و رنج را پیدا می کند مهم است و دیگرانی که حاضری می شوند به او بپیوندند، هرچند بسیار مشهور باشند. هر چند در پست های مهمی مشغول بکار باشند.

شجاعت زنان برای پیشرفت جامعه بسیار مهم بوده و هست حضور شفاف زنان و شکستن بسیاری از تابوها بدون تلاش آنها در هیچ جامعه ای امکان پذیر نبوده و نیست. ما در جامعه جسته و گریخته در سنوات و ادوار مختلف این نوع مسایل را شنیده و دیده ایم اما اینکه این موضوع رسانه ای شود و فرد مقتدری از سمت خودش کنار گذاشته شود شاید کم تر دیده شده.

شاید بد نباشد بعد از چهار دهه به جامعه هنری و نخبگان فرهنگی کشور این اجازه داده شود تا شبکه های خبری مستقل و تلویزیون های خصوصی راه اندازی شوند تا از یک صدایی اخبار حلوگیری شود و بسیاری از فسادهای موجود در پشت پرده های اتاق های محیط های کار بر ملا شود.

شاید به این ترتیب کسانی که در حقشان ظلمی می شود بتوانند صدای خود را به گوش دادخواهان برسانند.
هرچند که پول و سرمایه داری در آخر با پرداخت مبالغ هنگفت پرونده چنین اعمالی را می بندد و به بایگانی می فرستد.
هشتک های خوب می توانند گاهی در جامعه جریان ساز شوند.

#امیربرات_نیا
۸فروردین۱۳۹۹
🔻🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🔻
t.me/NasimeKhoshRZ
@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 31 March 20 ، 10:11
امیر برات نیا

‍ #تالکین

این روزها #کرونا در همه کشورهای جهان همه گیر شده حدود ۲۰۰ کشور جهان با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند. روزانه عده ای آرام، ساکت و خیلی شیک عده ای دیگری را به کام مرگ می فرستند.  آموزش به برخی از انسان ها تنها با زور اسلحه و تنبیه و زندان و جریمه امکان پذیر بوده و هست. هیچ گاه همه با حرف زیبا نه به خودشان رحم می کنند نه به دیگران. هرچه توصیه کردند و نوشتند و با لطافت گفتند نشد که نشد. تا اینکه دولت هم رفت سراغ سخت گیری و جریمه و شاید تنبیه...

شاید این رفتار بسیاری از مسایل در آموزش را به دیگران گوش زد کند که همیشه با خوب صحبت کردن دیگران گوش نمی کنند، یاد نمیگیرند و عمل نمی کنند، گاهی خشونت و سخت گیری لازم است.

می دانم برای همه ما ماندن در خانه هر روز سخت تر از روز قبل می شود اما امید به اینکه عدم خروج از خانه باعث حفظ جان دیگران می شود این سختی را آسان می کند.

امروز در سی و سومین روز #درخانه_بمانیم تا #کرونا_را_شکست_میدهیم نشستم و فیلم تالکین #Tolkein ساخته دوم کاروکوسکی را تماشا کردم. داستان فیلم درباره زندگی جان دونالد روئل تالکین نویسنده کتاب های معروف #هابیت و #ارباب_حلقه_ها است. فیلم به دوران کودکی، نوجوانی تا زمان نوشتن هابیت می پردازد.

بسیاری از منقدان فیلم را فیلم برجسته ای نمی دانند و برخی آنرا ستوده اند چون به دوران کودکی و جوانی این نویسنده سرشناس پرداخته است. فیلم روالی آرام دارد که از میدان جنگ جهانی اول روایت می شود بدون اینکه واقعا نیازی به آن باشد. رفت و برگشت های فیلم در صحنه نبرد است اما به جنگ نمی پردازد.

نکته قابل توجه برای خودم دو مطلب بود:

برای موفقیت و رسیدن به موفقیت دو عامل دخیل می باشد یکی نبوغ و استعداد ذاتی و دیگری تلاش و پشتکار و استمرار در کار. فیلم بیشتر به نبوغ ذاتی تالکین می پردازد.

نکته بعد تاثیر گروه دوستان در موفقیت هر آدمی است. تالکین به همراه سه دوست خود گروهی را در چایخانه تشکیل می دهند به نام T.C.B.S این گروه با هم عهد می بندند که جهان را از طریق: هنر، نوشتن و شعر ... تغییر دهند و برای این هدف تلاش می کنند.
چیزی که شاید در سیستم آموزش و پرورش و فرهنگ عمومی ما جایش خالی است، اما امیدوارم ما هم در کنار هم در: خانه، چایخانه، قهوه خانه، کتابخانه، تماشا خانه و یا در رسانه های اجتماعی  گروه تشکیل بدهیم ولی با هدف و برای رسیدن به آن هدف در کنار هم و با هم رشد کنیم.

نکته قابل تامل سه بستر برای تغییر جهان است، نگاه جهانشمول در افراد یک جامعه باعث رشد فکری خواهد شد.
نوشتن،
هنر و
شعر ...
بیایید با هم تجربه هایمان را از زندگی، در خانه بودن، و ... بنویسم . در بسیاری از موضوعات ما منابع موثق نداریم حتی موضوعات بد.

ایجاد بستر مناسب برای رشد هنر، نوشتن و شعر یعنی دادن آزادی بیان به فرهیختگان جامعه.

فیلم ریتمی آرام دارد اما در مکان های زیبایی فیلمبرداری شده و بخاطر بازی های زیبای بازیگرانش خسته کننده نیست. لذت دیدنش را از دست ندهید.

#امیربرات_نیا
۷فروردین۱۳۹۹
🔸🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🔸
t.me/NasimeKhoshRZ
@NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 March 20 ، 09:56
امیر برات نیا

🔴#من_و_سینما  بخش دوم
.
اون سالها ما خونمون کولر نداشتیم. سیستم سرمایشی خونه ما یک پنکه توشیبای ژاپنی بود و اگر جواب نمی داد شلنگ آب سرد که وسط حیاط با لباس می رفتیم ززر اب. گاهی با لباس گاهی بی لباس. خنک که می شدیم تا عصر کافی بود.
ماه رمضان تابستان بود. توی ماه رمضان سینما رفتن خیلی کیف داشت به دو دلیل سیگار کشیدن ممنوع بود. خوردن تخمه هم ممنوع بود ای باعث می شد فیلم را در فضای سالم و ساکت دید.
ماه رمضان وسط تابستون بود و هوای بیرون گرم. من برای فرار از گرما و گرسنگی ساعت هشت می امدم دم سینما. بلیت می خریدم. سیانس اول ۹ بود. می رفتم داخل. سینما کولر داشت. جایی روبروی دریچه کولر انتخاب می کردم و می نشستم. بعضی روزها تا چهار بعد از ظهر داخل سالن بودم. سه یا چهار بار فیلم را می دیدم. همونجا می خوابیدم. نزدیک افطار بر می گشتم خونه.
روزهایی هم که پول نداشتم برم سینما می رفتم کتابخانه مرکزی استان قدس، چون کولر داشت. از صبح می نشستم تا عروب کتاب شعر مهدی سهیلی می خوندم.
سر ظهر هم می رفتم تو حرم زیارت می کردم. هوای داخل هم خنک بود. خلاصه تابستون رو اینجوری گذراندم. 


 
بعد از اینکه دیپلم گرفتم دیگه مجله فیلم نخریدم و رفتم سربازی. افتادم تهران.هر وقت در بین مرخصی ها مجبور بودم چند ساعتی در تهران باشم می رفتم سینما. مخصوصا زمستون ها که بیرون سرد بود می رفتم سینما. تابستون ها که اوا گرم بود بازم می رفتم سینما. سینما یک جوری خونه من بود. لذت می بردم ازش. حیف که برای رفتن به سینما پول نداشتم. برای تک تک فیلم ها ۲۰ کیلومتر پیاده روی می کردم تا پول پس انداز کنم 

اما سال هاست که سینما رفتن  از برنامه زندگی ام حذف کرده ام . حالا دیدن فیلم خیلی ساده شده. فیلم از همه نوعش در دسترس هست. 
اون موقع گاهی پول بیشتر که داشتم می رفتم ساندویچی. عاشق ساندویچ همبرگر بودم. اونم همبرگر دونونه. نوشابه هم که نمی شد نخورد. 
حالا خونه ام کولر داره، هم سیستم گرمایشی مدرن. پولم به اندازه نیازم دارم. اما سینما نمی رم. نمی دونم چرا یا خیلی کم میرم. شاید چیزی در درونم گم شده. شاید اون حس و حال. اون تلاش برای پس انداز کردن پول. اون یواشکی رفتن سینما. 
این روزها توی خونه فیلم می بینم اما دیدن و تماشای فیلم در سالن های سینما لذت دیگری دارد.
یک زمانی هم برای اینکه کتاب بخرم وقتی از سرکار شب ها می خواستم برگردم خونه سوار تاکسی نمی شدم. پیاده بر می گشتم. جایی برای پول کرایه را گذاشته بودم پول کرایه راه را می گذاشتم انجا. اخر ماه پول ها را می شمردم و می رفتم کتاب می خریدم. 
حالا وقتی به من می گن اینا چیه نگه داشتی؟ با خودم می گم اینا همه اش خاطره است، این ها ساعت ها پیاده روی است. به عشق داشتن این ها من چقدر شهر را گشته ام.
من هنوز هم عاشق سینما هستم اما ...
یک زمانی هم رفتم ارشاد در خزابان بهار. رفتم کلاس کارگردانی ثبت نام کنم. خیلی پول می  خواست نداشتم و نمی شد جوررش کرد. بی خیالش شدم و آمدم بیرون. 
از دوستان اون زمان من محسن قصابیان هنکلاسی من بود. حالا اون کارگردان شده. محسن وضع مالیش بعتر بود.
پول برای پیشرفت لازمه اگر باشه ادم سریع تر به ارزوهاش می رسه و اگر نباشه بخشی از آرزوهاش در یک جایی از زندگی جا می مونه.
الان برای همه اون تلاش هام خوشحالم. همیشه با عشق زندگی کردم و همیشه پر انرژی بودم و هستم. 
زندگی همین عشق ها بود.
#امیربرات_نیا  
۱۰ اسفند ۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 00:19
امیر برات نیا

🔴#من_و_سینما  بخش اول 
دوره دبیرستان من عاشق سینما بودم. عاشقی منم بر می گشت به رفتن به سینما با محمد رحیم رحمتی پسر عمه بزرگم، منظورم پسر عمه کلثوم بود. در حقیقت من سینما را با اقا رحیم تجربه کردم. اولین فیلم ژاپنی بود. کلی گریه کردم. اسم فیلمش یادم نیست. اما تجربه جدیدی بود که باعث شد من عاشق سینما بشم. با هم رفتیم سینما هویزه توی خیابون دانشگاه. الان شش تا سالن داره، اون موقع یک سالن داشت. بزرگ و وسیع و جا دار. نشستن تو اون سالن چقدر لذت داشت. پول فیلم و خوراکی را مهمون اقا رحیم شدم. هیچوقت هم فرصت نشد آقا رحیم رو مهمون کنم به سینما. من ده سال از اقا رحیم کوچکتر بودم.  آقا رحیم رو خیلی زود از دست دادیم. اونم تو اولین روزای بهار و شد مصداق شعر ارغوان: 
ارعوان این چه رسمی است که بهار 
هر سال با عزای دل ما می آید
یکی دوسال بعد خودم راه سینما را پیدا کردم. اون موقع سینماهای مشهد دو قیمتی بودند. سینماهای درجه یک آفریقا و هویزه گران تر بودند و بقیه سینماها ارزان تر. آسیا، ارشاد، انقلاب و اسم اون یکی رو یادم رفته...
من بیشار وقت ها این سه تا می رفتم. ارزان تر بود. بعضی وقت ها فیلم های جدید که می آمد می رفتم هویزه و آفریقا.
پول سینما رفتن نداشتم. برای اینکه بتونم برم فیلم ببینم تنها یک راه داشت. پول کرایه راه هم رو پس انداز کنم. برای پس انداز کردن پول باید چند روز پیاده می رفتم مدرسه و پیاده بر می گشتم. تمام روزهای هفته رو پیاده می رفتم مدرسه، پیاده بر می گشتم، همه پول کرایه ها را پس انداز می کردم. خونه ما از سینما ها دور بود برای رفتن و برگشتن نیاز به کرایه راه داشتم. بلیت سینما پنج تومان بود. کرایه راه هم یک تومان می شد. خوراکی نمی خریدم. پول نداشتم. 
خیلی از مواقع تنهایی می رفتم. بعضی از وقت ها با دوستان و یا آشنایان. دوستانم محدود می شد به تعداد کمی. 
آن موقع در برنامه درسی ما درسی بود به نام طرح کاد. یک دوز بجای اینکه برویم دبیرستان می رفتیم سرکار. ما مربی داشتیم به نام آقای کردستانی که به ما سر می زد و از محل کارمون بازدید می کرد.
چهار سال باید هفته ای یک روز می رفتیم سرکار تا کاری یاد بگیریم. بابا اداره راهداری مشهد کار می کرد. آقای خدیوی شوهر خاله اشرف هم خود اداره راه و ترابری بود. جای بابا نمی شد رفت چون راهداری مشهد در خارج از شهر بود. در جاده مشهد قوچان، جنب کارخانه شیر پگاه. بنابراین برای گذراندن طرح کاد رفتم اداره راه و ترابری بخش مکانیک ماشین آلات سنگین.
استادکارم جناب آقای ساعت چی بود که در آمریکه دوره تعمیر بولدوزر را دیده بود. کار خیلی زیادی برای انجام دادن نبود. کم کم متوجه شدم که با یک روز آمدن سرکار چیزی نمی شود یادگرفت. 
آخرهای وقت هم که می شد بیکار می شدیم. در بخش تراشکاری اداره هم چندتا از بجه های دبیرستان خودمان بودند که طرح کاد را می گذراندند. با هم اشنا شدیم. یکی از آنها حسن صنعتی بود. بچه اهل ورزش و عضو تیم بسکتبال مدرسه بود، قد بلندی داشت، پسر خونگرم و دوست داشتنی بود. مهم ترین ویژگی حسن صنعتی علاقه وافر او به کار و یادگیری کار بود.
چند ماه بعد یک روز بعد از اینکه آقای کردستانی آمد بازدید و حاضری زد و رفت منم از آقای ساعتچی اجازه گرفتم و یواشکی از اداره خارج شدم. سواراتوبوس شدم و رفتم سینما. لذت دیدن فیلم آنهم در زمان ساعت آموزشی خیلی دلچسب بود. اولین تجربه باعث شد که این کار تداوم پیدا کند و هر روز شنبه دعا می کردم که جناب کردستانی زودتر بیاید حضور و غیاب کند و من بروم سینما. تمام هفته از آخر خیابان ضد پیاده می امدم خیابان بهار، کوچه سلام. پول کرایه ها را خرج نمی کردم و پس انداز می کردم برای شنبه هفته بعد. برای دیدن یک فیلم تازه در سینما. 
فیلم دیدن من باعث شد که کم کم علاقمند شدم به جمع آوری اطلاعات فیلم ها بصورت بریده روزنامه و مجلات. همه رو توی یک دفتر می چسبوندم. کمی که گذشت دیدم این کار هم خیلی وقت گیر و هم چندان جذاب نبود. دیگه بی خیال این کار شدم و اون دفتر رو تا سال داشتم و سرانجام در طی زمان محو شد. 
وقتی بی خیال دفتر شدم رفتم سراغ خرید مجله فیلم. چند ماه خریدم دیدم دردسر خرید پیدا شد. مجله دیر می امد و گاهی نمی آمد. تابستان رفتم سرکار. حقوق کارم را پس اندا  کردم و مجله فیلم را آبومان شدم. هر ماه مجله را واسم می آوردن دم خونه.
هنوز اون مجلات را دارم. همه رو صحافی کردم و نگهشون داشتم. 
از اقوام فقط یک روز با پسرخاله ام حمید باقری یک روز رفتیم سینما آسیا و یک فیلم خارجی را با هم دیدیم.
از خاطرات جالب سینما رفتم دو خاطره شیرین دارم. اول اینکه سینماهای اون موقع بعد از تمام شدن فیلم تماشاگرها را بیرون نمی کردن و می شد مجدد فیلم را از نو دید.
#امیربرات_نیا 
۱۰ اسفند ۹۸
t.me/NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 00:16
امیر برات نیا