امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مترجمان مشهدی» ثبت شده است



🔴درس امروز:
🔻💴💰💴
سود کردن بدون ریسک، تجربه کردن بدون خطر، پاداش گرفتن بدون تلاش ، به این می ماند که بدون این که متولد شوید، انتظار زندگی کردن داشته باشید.
#برایان_تریسی
www.baratnia.ir
@NasimeKhoshRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 March 20 ، 06:45
امیر برات نیا

 

‍ ‍ صبح دیرتر از همیشه بیدار شدم. بقیه خواب بودند. برای خودم چای نعنا دم کردم. لپ تاپ را روشن کردم و مقاله ارزشیابی تکویتی را تایپ کردم تا روز شنبه برای ویرایش بدهم دکتر حسینی. تا ۱۱ تایپ کردم. بعد لباس پوشیدم و رفتم تپه نوردی. روی تپه های نزدیک خونه هنوز برف چند روز قبل مانده بود. مسیر خلوت بود. دو تا خانم چادری یکی روی سنگ و دیگری روی زمین نشسته بودند. یکی شان تسبیح در دست داشت ذکر می گفت. بهشان سلام کردم و به راهم ادامه دادم. کلاغ های سیاه روی تپه دور هم نشسته بودند تا چشم شان به من افتاد پریدن و رفتند کمی بالاتر باز دور هم نشستند. آرام آرام مسیر قله را رفتم. گام به گام. هوا صاف و آفتابی بود. هیچ کسی در مسیر نبود. همانطور که راه می رفتم به کتاب صوتی "هیتلر" گوش می دادم. زندگی عجیبی دارد. تا رسیدم به قله دو بخش ۱۵ دقیقه ای گوش کردم. 


خواندن تاریخ و زندگی ادم هایی که تاریخ ساز بوده اند بینش سیاسی و اجتماعی عمیقی به انسان می دهد. امروز پس از گوش کردن به این بخش از کتاب یاد گرفتم کسانی که می توانند احساسات پوپولیستی را تحریک کنند قادرند بر مردم حکمرانی کنند. 
وقتی رسیدیم روی قله دیدم ان سوی بلوار نماز تعداد زیادی ماشین توقف کردن و افراد روی تپه ها قدم می زنند. من رفتم روی تخته سنگی نشستم و به منظره برف و بوته های خشک نگاه می کردم. دیدم در عین سرما و برف بعضی گیاهان سرسبز هستند و دارند با نشاط و شادی به زندگی خود ادامه می دهند.
چند دقیقه ای به اسمان شهر که امروز به لطف روشن نشدن ماشین ها پاک و تمیز بود نگاه کردم، افق تا کوه های هزار مسجد و بینالود دیده میشد‌. مسیر برگشت را به رفتار ادم ها فکر کردم. شاید شما هم تجربه کرده اید وقتی وارد جمعی می شوید که برای شما اهمیت قایل نیستند چقدر حالتان ید می شود. من همیشه با این مساله مواجه می شوم برای همین مجبور شده ام خیلی از جاها دیگر حضور پیدا نکنم.
عصر رفتم مسجد فاطمه الزهرا در خیابان فاطمیه مجلس هفتمین روز درگذشت داماد آقای ابوترابی از دوستان اماراتی بود.
امروز هم خیلی زود گذشت هر کداممان به مساله ای فکر کردیم. آیدا به اینکه چرا تعداد واحدهای داده شده کم هست شاکی بود. علی داشت تصمیم می گرفت که چه درسی را انتخاب کند. لیلیا داشت به نچسب بودن بعضی روابط فکر می کرد. و من هم چنان به آرزوهای دوران کودکیم فکر می کردم. به اینکه مادر چقدر می تواند آرزوهای ادم را بکشد و یا آدم را به آرزوهایش برساند.
یاد مادر ادیسون افتادم که وقتی ادیسون را به دلیل ضعیف بودن اخراج کردن به فرزندش چیزی گفت که او مخترع شد.
به نوشتن فکر کردم واینکه هنوز نتوانسته ام نویسنده بشوم. اما هنوز دارم تلاش می کنم به آرزویم برسم. 
برای امروز بس است.
۱۷۶ نفر در اثر اشتباه انسانی کشته شدند.
#امیربرات_نیا 
۴ بهمن ۱۳۹۸
@AmirBaratnia 
💟❤️❤️❤️❤️💟
t.me/NasimeKhoshRZ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 20 ، 18:04
امیر برات نیا

‍ #یادداشتی_بر_کتاب
#گابریل_گارسیا_مارکز
نوشته: سوزان_موادی_داراج

🍁این کتاب را در شرایط خاصی تمام کردم. کتاب زندگی نامه و وقایع نگاری مارکز است. مردم کلمبیا او را #گابو صدا می زنند. مشهور است که او شخصی خوش مشرب و معاشرتی است.
در نوشتن همسرش همیشه همراهش بود و حامی او. او عاشق همسرش می شود. چندین سال دوری را تحمل می کند تا بالاخره به مرسدس عشق خودش می رسد. زمانی از نویسندگی نا امید می شود. مدتی کار نوشتن را رها می کند. اما خودش می دانست که استعداد واقعی اش نوشتن داستان است. طرح مشهورترین داستانش سال ها در ذهنش پخته و آماده شده بود.

♦️زندگی او داستان موفقیت ها و شکست هاست. شکست های یاس آوری که انتها پیش می رود. درک آثار مارکز بدون آشنایی با زمینه های اجتماعی، سیاسی و قومی او که در وطنش کلمبیا ریشه دارد نا ممکن است.

🍁چشم انداز کلمبیا را رشته کوه های آند تشکیل می دهد. آرکاتاکا شهر کوچکی است که مارکز در آن بدنیا آمده. این شهر در کنار رودخانه واقع شده است. اوج رونق شهر در زمان شرکت یونایتد فروت در آن مستقر شده بودند و شهر در زمینه پرورش موز فعالیت می کرده. کارگران علیه کارخانه اعتصاب می کنند و دولت اعتراضات را سرکوب می نماید.

🖌چند نفر در زندگی مارکز تاثیر گذار هستند، یکی پدر بزرگ و مادر بزرگش. مخصوصا مادر بزرگش. پدربزرگش سرهنگ بازنشسته بوده. و از بانیان و ساکنان اولیه شهر.‌ ازدواج پدر و مادرش هم جالب است. مادرش عاشق پدرش می شود که از اصالت خانوادگی برخوردار نیست.

🏺به این دلیل او را گابو صدا می زنند که از پدرش متمایز شود، گابو یعنی گابریل کوچک.‌ مادر بزرگش اعتقاد داشت که اشباح و ارواح در خانه اش زندگی می کنند. گابو گاهی می دید که مادربزرگش خیلی عادی با اشباح که به دیدنش آمده بودند گپ می زدند. مادر بزرگش می توانست قصه های باورنکردنی را با چنان سادگی و صراحتی نقل می کرد که دیگران با وجود ماهیت غیر عادی داستان ها ، بی اختیار حرف هایش را باور می کردند. بسیاری از تخیلات مادر بزرگ با نوشته های مارکز راه یافت.
از جمله موارد مورد علاقه مارکز قدرت و سیاست بود که در نوشته هایش جلوه خاصی دار ، دوستی با فیدل کاسترو از جلوه های این علاقه مندی است.

🏺دو نویسنده در سبک نوشتن آثار گابریل گارسیا مارکز تاثیر بسزایی داشته اند. کتاب #توفان_برگ به شدت تحت تاثیر آثار #ویلیام_فاکنر قرار دارد، اما در #کسی_به_سرهنگ_نامه_نمی_نویسد تاثیر سبک #ارنست_همینگوی مشهود است، ساده، ضریح اما به شدت قدرتمند.

📕شاهکار وی هنگام سفر با اتومبیل از مکزیکو سیتی، ناگهان تصویر روشن و واضحی از چگونگی ساختار رمانی درباره آرکاتاکا به ذهنش خطور کرد. او چنان تحت تاثیر این الهام قرار گرفت و آن قدر برای شروع به نوشتن اشتیاق داشت که فورا سفرش را لغو کرد و به مکزیکو سیتی برگشت. به خانواده اش اعلام کرد حداقل شش ماه در داخل خانه خواهد ماند و روی زمانش کار خواهد کرد.

📙شیوه ای که وی این کتاب را نوشت، شیوه ای بود که مادربزرگش برای روایت قصه ها استفاده می کرد، مادر بزرگ چیزهایی می گفت که فراطبیعی و و هم آلود به نظر می رسیدند، اما به حالتی کاملا ، طبیعی آن ها را تعریف می کرد.
#امیربرات_نیا
۱۰آذر ۱۳۹۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 05 December 19 ، 18:41
امیر برات نیا

#معرفی مقاله

در صورت تمایل به دریافت اصل مقاله به لینک زیر بروید:

https://www.magiran.com/volume/141245

رضایت مشتری[1]

ابزارهای جدید قدرتمند نظرات مشتریان را دریافت می کنند و آنها را مورد بررسی قرار می دهند.

کانون توجه ابزارهای داده های انبوه بر صدای مشتری است.

نویسندگان: کیت باورز[2] و تینا وی. پیکرل[3]

برگردان به فارسی: عبدالمطلب برات نیا ، کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی

حقایق موجود

  • ابزارهای  داده های انبوه اقیانوس اطلاعات انبوهی که در ورای داده های متنی فاقد ساختار وجود دارد را می توانند بخوانند و آنها را طبقه بندی نمایند.
  • جمع آوری اطلاعات و ثبت و ضبط آنها به صورت متنی می تواند خواسته های دقیق و پیچیده صدای مشتریان در این مقاله به اختصار آنرا (VOC)  خواهیم نوشت-  را به ما نشان دهد و فرصت های جدیدی که می تواند باعث بهبود کارمان شود را برایمان برجسته کند.
  • نویسندگان مقاله هشت توصیه در رابطه به استراتژی صدای مشتری معرفی می کنند که با تکنیک های موجود در نرم افزار Quality 4.0 ترکیب گردیده است و باعث خواهد شد تا تمرکز اصلی تان را به نگرانی های اصلی و واقعی مشتری(VOC) حفظ نموده آنها را درست درک کنید.
 

[1] CUSTOMER SATISFACTION

[2] Keith Bowers

 

[3] Tina V. Pickerel

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 October 19 ، 09:10
امیر برات نیا

هورشید
‍ #یادداشتی_بر_کتاب
#هورشید
🖍یک شنبه گذشته ۷/۷/۱۳۹۸ وقتی بدلیل آلودگی هوا کارم تعطیل شد، فرصتی یافتم تا در جلسه نقد و بررسی داستان در گروه #یکشنبه_ها_باداستان شرکت کنم. داستان #خدای_دیوانه نوشته دوست عزیز سرکار خانم #لیلا_اسدی_الف قرار بود نقد شود. بعد از چندین ماه در جلسه شرکت می کردم. شرایط کاری نمی گذاشت مدام در جلسات شرکت کنم.
🌹 صبح زود داستان را خواندم. از خوش شانسی یا بد شانسی نفر اولی که قرار شد درباره داستان حرف بزند من بودم. دو سه نکته بنظرم رسیده بود که گفتمش و بعد سایرین نظرات خود را بیان کردند. با توضیحات استاد ریاحی جلسه نقد به آخر کار خودش نزدیک شد. در این هنگام درب اتاق جلسه باز  شد و مردی جوان که تعدادی کتاب در دست داشت وارد شد و در اولین صندلی خالی نزدیک درب ورودی نشست. آقای #محمد_ریاحی استاد جلسه به مرد تازه رسیده خوش آمد گفت و ایشان را آقای  #سوزنچی خطاب نمود.
📝 جلسه که تمام شد آقای سوزنچی اجازه گرفت و کتاب هایی را که با خود آورده بود در بین حاضرین توزیع کرد. سایرین که وی را می شناختند پرسیدند: کتاب نوشته شماست؟
گفت: نه، مجموعه داستان است و یکی از داستان ها نوشته من است.
🖌نام کتاب را گذاشته بودند "هورشید" معنای آنرا نمی دانستم حوصله گشتن و پرسیدن هم نداشتم اما توی ذهنم گفتم بر وزن "خورشید" انتخاب شده و زیباست بگذار همینجوری در ذهن بماند. کتاب حاوی ۱۶ داستان کوتاه از ۱۶ نویسنده است که من تنها #حسین_عباسزاده را می شناسم. کتاب را همزمان با کتاب #یادداشت_های_پنجساله گابریل گارسیا مارکز می خواندم. هر دو را دیروز با چند ساعت اختلاف تمام کردم.
🖊 داستان های این مجموعه بغیر از داستان " شروع یک پایان" نوشته جناب عباس زاده  که قابلیت داستان کوتاه بودن را دارد سایر داستان ها در حقیقت نوشته های خوب کارگاه داستان نویسی باید باشد‌ البته نمی دانم! یا بهتر است بگویم خاطرات روزانه نویسندگان بوده که تلاش کرده اند آنرا به شکل داستان کوتاه روایت کنند. در این امر و از این زاویه دید موفق بوده اند و می توان ردپای خاطرات فردی نویسندگان آنها را در داستان ها یشان یافت.
♦️نکته آخر که باز مرا کمی دلخور کرد وازد بودن کتاب بود. توضیح اینکه کتاب تا صفحه ۱۶۴ مرتب است اما بعد می رود به صفحه ۱۶۱ و مجدد صفحات تکرار می شوند تا صفحه ۱۶۸ و باز دوباره می رسیم به صفحه ۱۶۵. اما چون کتاب را رایگان دادند و هدیه هم نبود و فقط برای خواندن بود، به این اتفاق ساده لبخند می زنم.
مثل خورشید یا هورشید به زندگی لبخند بزنید بهش بگین زندگی دوستت دارم. با تو تا آخرین جرعه جامت می مانم.
#امیربرات_نیا
۱۷مهر۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 October 19 ، 06:03
امیر برات نیا