امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یاد داشت های روزانه» ثبت شده است

#عقاید_یک_دلقک

کتاب عقاید یک دلقک  را محمد و مهرناز روز تولدم هدیه دادند، خوشبختانه جزو کتاب هایی بود که نخوانده بودم. کتاب را خواندم البته تا صفحه ۱۰۰. علاوه بر داستان آنچه که برایم جالب بود داستان کتاب نبود اما متن و گفتگوها به گونه ایست، یا حداقل برای من این شکلی بود که کلی سوال در ذهنم ایجاد کرد. می توان به این سوالات فکر کرد و به آنها جواب داد. می توان خواند و از روی آنها رد شد، درست مثل خیلی از مسائل. می شود مکث کرد و به جواب اندیشید. به روزگار فکر کرد و اگر توان بود راه جدیدی جست. 
همانطور که می خواندم برخی عبارت ها را و سوالاتی دا که به ذهنم خطور می کرد، آنها را نویسانده و با شما به اشتراک می گذارم اگر دوست داشتید پاسخ هایتان را به اشتراک بگذارید.

🌹این را می دانیم که می توانیم آدمی را در جایی نگه داریم اما " هرگز نمی شود مانع از پرواز روح دیگران به جایی شد که تمایل دارند بروند".
🌷در هر رویدادی کاملا خوش بین باشید، چون آدم باید در مسیر آب شنا کند و راه راست را برود.
🥀افراد یا متوجه می شوند یا نمی شوند... در هر صورت ما قادر به تغییر هیچ کدامشان نیستم. 
🏵وقتی عاشق کسی باشی بخاطر او خیلی کارها می کنی و بخاطر او خیلی جاها می روی. دوست داری نگاهش کنی. 
🌺رفتار آدم ها در خانه گاهی خیلی تغییر می کند. سردی در روابط آدم ها وقتی شروع می شود که زیر یک سقف می روند دیگر برایشان طرف دیگر هیچ خاصیتی ندارد، هیچ ویژگی ندارد گویی او همانی نبود که  سال ها دنبالش می گشتند. ... آن نیمه گمشده یا تمام وجود آدم. کنار هم بودن در خارج از خانه  برای همه زیباست اما برای چند نفر از ما در خانه بودن زیباتر است؟
🌸 تو مخ آدم چه می گذرد؟
🌼 چرا در عرفان و تصوف به یک واژه عجیب و غریب می رسبم؟ چرا "هیچ" می شویم و خودمان را "هیچ" می دانیم؟ و اگر هیچ شویم که دیگر نیستیم و اگر هیچ باشیم که دیگر خلیفه خدا را روی زمین نیستیم... پس چه هستیم؟
🌺 مجدد این سوال در ذهنم نقش می بندد: آیا عشق فیزیکی با عشق های دیگر فرق دارد؟ چه فرقی؟ 
چرا همه ما می خواهیم رابطه عشقی برقرار کنیم؟ و چرا نمی توانیم؟ چرا عاشق شدن سخت و دردناک است؟ چرا بعضی از زن ها بلد نیستند معشوقه باشند؟ معشوقگی یعنی چه؟ 
🌹شما در آغوش چه کسی احساس امنیت می کنید؟
🥀از داشتن چه کسی واقعا خوشحال می شوید؟ 
🌷آیا معصومیتی هست؟ پاک بودن یعنی چه؟
🌼آیا همبستر شدن با کسی که او را دوست داری و او هم تو را دوست دارد خیانت است؟ 
🌸زیباترین زن دنیا کیست؟ زیبایی در چیست؟ 
🏵احساس شرمساری در کجای رابطه نابود می شود و دیگر نیست؟ و یا چه وقت ما دیگر احساس شرمساری نمی کنیم؟ آیا چون در لحظه ای از زمان مرد شده ایم و یا چون زن شده ایم؟ 
🌹پول چقدر خاصیت دارد؟ پول به شما چه چیزی می دهد؟ آیا شرایط بی پولی همانی خواهد بود که در شرایط پولداری هستید؟
🥀چرا ثروتمند آن فقیران را تحقیر می کنند؟ حتی وقتی به آنها احسان می کنند؟ 
🌷آیا داشتن معشوقه هرزگی است؟
🌺 بهتر نیست بجای خوردن قرص های آرام بخش، معشوقه ای باشد که تو را آرام کند؟ با نگاهش ... با صدایش ... با وجودش ...
🌸چه روزهایی روزمرگی را خوب احساس می کنید؟
🏵 اگر شیطان دست از سر آدم بردارد همسایه ها که همیشه فضول هستند دست از سر ما بر نمی دارند... مگه نه؟
🌹وقتی زنی یا مردی ذهن شما را مشغول می کند. چه می کنید؟
🥀آیا متانت برای زنان زیبایی می آورد؟ یا متانت زن باعث جذابیت او می شود؟ 
🌷آیا تاکنون از نظری روحی خراب بوده اید؟ برای خوب شدن حال روحی تون چه می کنید؟
🌺 آیا باید امیال طبیعی خودمان را سرکوب کنیم؟ تا چه حد به احساساتمان باید توجه کنیم؟
🌼یکی از زشت ترین عبارت ها پس از پایان یک رابطه عاشقانه:" واقعا برای من قابل احترام هستید و دوست داشتنی. "
🌸گاهی بهتر است مسیر دیگری را انتخاب کنی و باید به راهت ادامه دهی و بروی..
🏵شما خودتان را کجا عرضه می کنید؟ به چه کسی می فروشید؟
🌹شما ارزش خودتان را در چی می دانید؟ الماس درونی تان را کجا می فروشید؟
ادامه دارد ...  
#امیربرات_نیا
۷مهر۱۳۹۸
@AmirBaratnia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 September 19 ، 16:23
امیر برات نیا

دوستی دادم ناب. از آن دوست های دوست داشتنی که هر کسی دلش می خواهد داشته باشد. اهل کتاب و طبیعت و آرامش است. چهره اش و نگاهش به آدم آرامش می دهد. مهربانی در نگاهش موج می زند. زبانی دارد بس شیرین. اهل ماجراجویی و خطر کردن هم هست. گاهی کارهای خطرناک می کند. ترسناک!

گاهی کتاب می خواند اما با دقت. گاهی چیزی می نویسد، زیبا و تامل برانگیز می نویسد. من به نوعی همه نوشته هایش را می خوانم البته آنهایی را که منتشر می کند. خیلی ها را هم منتشر نمی نماید. می نویسد بعد پاره می کند و خودش و ماجراها را خلاص می کند. می رود پی کارهایش. پی زندگی اش. 

یکی از آدم های فعال روزگار ماست، اهل هنر است و تلاش و کوشش. این دوست، دوست داشتنی ترین دوست من است.

دوستی ما معلوم نیست کی شروع شد و از کجا آغازیدن گرفت، اما یک روز متوجه شدیم که داریم حرف هایی را به هم می گوئیم که به کم تر  کسی می توان گفت.

چند شب پیش که کمی دلگیر  بودم به دوستم زنگ زدم و گفتم حال دلم خوب نیست. 
اول تولدم را تبریک گفت. با این عبارت:" تولدت مبارک، روزگار وفق مراد."  
ازش تشکر کردم با این واژه همیشه تکراری خودم:" سپاس فراوان".
لحن صحبت و بیانش کمی رسمی شده بود. پیش تر با اسم کوچک همدیگر را صدا می زدیم. گفتم قبلا با اسم کوچک صدایم می کردی. حس بهتری داشتم. وقتی رسمی حرف می زنی دل گیر می شوم.

گفت: خب اول اینکه کم پیدایی و احوالی از ما نمی پرسی. بعدش هم حقت همینه که با تو رسمی حرف بزنم.
گفتم : چه کار بدی مرتکب شدم که حقم باشد؟ اگر می بینی کم پیدایی سرم شلوغه و دلتنگ و دل گیرم.
گفتم: عزیز جان . کم آورده ام و به کارهای مورد علاقه ام نمی رسم. هیچ کار جالبی انجام نمی دهم. روزها تکرار دیروز شده اند و گذر ثانیه ها آدم را اذیت می کند. 

گفت: وایستا. یک نفس بگیر. ... نگاه کن. ... به کارها... دوباره .... بعد دوباره شروع کن.
می خواستم کمی برایم حرف بزند، چون کم حرف است اما مثل معدن طلاست، همان کمش هم به دنیا می ارزد. گاهی اصلا حرف نمی زند. باید چیزی می گفتم که چیزی می شنیده باشم. 
گفتم: نفسم بریده شده... نفس بریده باید کجا برود؟  
گفت: این اداها چیه از خودت در میاری؟
کلی خندیدیم.
گفت: امیر پاشو خودتو جمع کن بابا! .... "یادت باشه هیچ کس بجز خودت نمی تونه حالتو خوب کنه." 
گفتم: دمت گرم مشتی. اما حال دل آدم گاهی با دیدن دوستان نابش خیلی روبراه می شه. مخصوصا که اکسیژن ناب باشند مثل تو. وقتی گفتگو می کنیم حال دل من مثل ساعت آرام و منظم و پیوسته روی درجه خوب کار می کنه!
خندید. گفت: امیر خوب کمه، باید حال دلت روی درجه عالی باشه. 
خندیدم. 

گفت: دفعه بعد که همو دیدیم و یا تماس داشتیم با حال خوب و پر انرژی بیا که صفایی دارد حال دل خوب. 
توی ذهنم سهراب آمد که گفت: دل خوش سیری چند؟
دیشب داشتم به حرف این ناب ترین دوست خودم فکر می کردم که هیچ کس جز خود آدم نمی تواند حال خودش را خوب کند.

حال دل شما را چه کسی خوب می کند؟ 
شما برای اینکه حال دلتان خوب شود چه می کنید؟
"حال دلتان خوب"
#امیربرات_نیا
۳مهر۱۳۹۸
@AmirBaratnia
🍇🍇🍇🍇🍇🍇
به جمع ما بپیوندید. با هم و از همدیگر بیاموزیم. یاد دهنده و یاد گیرنده باشیم.
👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAER-qZVqjdrjuFeB4g

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 27 September 19 ، 05:41
امیر برات نیا


#منوچهردانش_آموز

دیروز عصر وقتی ماشینم را در یکی از خیابان های بلوار رضا پارک کردم و برای شرکت در مراسم ختم شادروان #منوچهردانش_آموز به سمت مسجد توفیق را افتادم، فکر نمی کردم با منظره ای که در عکس انتهای متن می بینید مواجه شوم. پیاده رو از ابتدا تا انتهای مسجد پر بود از دسته گل های زیبا و قشنگی که هر کدامشان متن زیبایی برای عرض تسلیت نوشته بودند و در پایان هم نام آورنده دسته گل با پرینت رنگی خود نمایی می کرد. همه چیز مجلل و زیبا بود.

آقای #دانش_آموز را اولین بار در خانه ی #عزیز و #بابارضا دیدم آن زمان کودکی ۹ یا ۱۰ ساله بودم، درست یادم نیست، اما خوب می دانم که هنوز در دوره ابتدایی درس می خواندم. مردی قد بلند، خوش تیپ و با وقار و با ابهت بود. من بچه بودم. سلام کردم و جواب داد. آنروز در  مهمانخانه مشغول نوشتن شد، از دور همانطور که در باز بود نگاهی کردم. از اعداد و ارقام روی برگه ها و کتاب ها متوجه شدم که ایشان #معلم_ریاضی هستند.

بعدها متوجه شدم که ایشان دبیر جبر و مثلثات هستند. دایی #محمد_ نیکنام این را گفت. آن موقع در دبیرستان_فردوسی که یکی از دبیرستان های خوب #مشهد بود تدریس می کردند.
چند سال بعد باز نشسته شدند و در کلاس های کنکور به تدریس ریاضیات مشغول شدند. من سال آخر دبیرستان بودم. آن زمان بچه های پولدار کلاس ما در کلاس های کنکور ثبت نام کرده بودند. دبیر ریاضی کلاس های کنکور مشهور مشهد آقای #دانش_آموز بود. همکلاسی هایم برای من از تدریس عالی و زیبا ایشان خیلی تعریف کردند اما من هرگز نتوانستم پای درس ایشان بنشینم.
 
در طی این زمان گاه گاهی ایشان را در مراسم های مختلف می دیدم، اما باز هم در همان حد سلام و علیک.
 
این مختصر را نوشتم که بگویم نسبت من با ایشان فامیل دور بود. اما آنچه برایم مهم بود و هست اینکه جناب #دانش_آموز با بیش از نیم قرن تدریس در شهرمان آنهم تدریس خوب به عنوان یکی از معلم های برجسته، معروف و خوش نام مطرح بودند. اینک از میان ما رفته اند.
شاگردان ایشان که اکثرا جزو متخصصان شهر محسوب می شود، در مقام تکریم ایشان سنگ تمام گذاشتند.
دیدن منظره ای از گل و عرض تسلیت پس از درگذشت یکی از معلمان برجسته جای شکر گذاری داشت و نشان می دهد که اگر معلمان ما قدر خویش را بدانند و کار خود را به بهترین شکلی عرضه کنند شاگردان این خوب بودن را درک می کنند و زحمات معلمان شان را پاس خواهند داشت.
قبلا گاهی اوقات که از کنار مساجد بالا شهر  رد می شدم با چنین منظره و یا منظره های این چنینی مواجه شدم بودم. مسجد قبا، مسجد حضرت زهرای (س) سناباد، مسجد توفیق، مسجد سجاد و ... معمولا اینگونه مراسم و این نوع آوردن گل مخصوصا، اشراف، تجار، پزشکان معروف و در کل آدم های متمول بود.
گاهی هم در رسانه ها راجع به این تجملات نقدهایی می شد.
اما این بار از دیدن این صحنه خوشحال شدم، چون همه این کارها بخاطر بزرگداشت یک #معلم بود. کاش همه ما به جامعه معلمان احترام بگذاریم و قدر دان تلاش های آنان باشیم.
یک نکته را هم به خودم و همکاران یاد آوری می کنم که در کار تدریس باید عاشق بود و عاشقانه درس داد. آقای #دانش_آموز عاشق ریاضی بود و ریاضی را عاشقانه درس می داد.
از خانواده محترم #نجفی عذر خواهم اگر در حد مقام و جایگاه علمی ایشان نتوانستم آنگونه که شایسته هست بنویسم.
روحش شاد و یادش گرامی.
#امیربرات_نیا
۲۳شهریور۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 September 19 ، 07:12
امیر برات نیا

بخشیدن دیگران
 به این معنی نیست که رفتارشان « درست » بوده، بلکه
بخشیدن دیگران به این معناست که ما قصد داریم مسیر رشد و بهبود خودمان را ادامه دهیم و متوقف نشویم.
بخشیدن دیگران تشخیص بار مسئولیت است.
بخشیدن دیگران شکل دادن زندگی مان بر اساس شرایط خودمان است، بدون اینکه مسئولیت غیر ضروری را بر عهده بگیریم.

چند روز قبل با پسرم رفته بودیم داخل شهر، در هنگام برگشت می خواستیم از بازار محله خرید کنیم. وقتی رسیدیم زیر سایه درختی در کنار خیابان خالی بود. علی ماشین را به آنجا هدایت کرد. وقتی ایستادیم، ماشین ال نودی پشت سرمان ایستاده بود و بوق می زد. اول فکر کردم با دیگران کار دارد. رسم غلط جامعه ما که حاضر نیستیم از ماشین پیاده شویم و با ایجاد آلودگی صوتی غیر ضروری باعث سلب آسایش دیگران می شویم. تعداد بوق هایش که زیاد شد گفتم شاید با ما باشد. از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت راننده.
گفتم بفرمایید: گفت: ماشین تان را بردارید. من خانه ام اینجاست و می خواهم ماشینم را پارک کنم. کمی نگاهش کردم. ادامه داد، شما می  خواهید خرید کنید و بروید.
گفتم مگه قانونه؟
با پرخاش گفت: قانون چیه ؟ اینجا جلوی خانه من است.
یکبار دیگر نگاهش کردم. انتظار داشتم بفهمد.
دیدم نگاهش و شهوت خشمش نشان می دهد که احمق تر از آن است که این موضوع را درک کند.
بخشیدمش. به علی گفتم ماشین را جابجا کند. بعد بهش گفتم خیابان متعلق به همه است نه به شما. دیدم باز حرف خودش را می زند و تکرار می کند.
با خودم گفتم برخی ها خانه که می خرند انگار خیابان و جدول و سایه درختان حاشیه خیابان هم می خرند. دیگر نه نگاهش کردم نه حرفی زدم. سه نکته را با خودم مرور کردم.
یکی اینکه تا وقتی آدم های احمقی مثل این  آدم در جامعه باشند شعله نزاع های خیابانی همیشه فروزان خواهد بود.
دوم اینکه در مواجه با آدم های احمق بهترین کار کنترل خشم و بخشیدن آنهاست چون سلامت روانی و جسمانی ما مهم تر از همه چیز است.
و سوم اینکه در کشور امارات عربی متحده یک قانونی تصویب کرده بودند برای آدم هایی که نیاز داشتند حاشیه خیابان خانه خودشان را به عنوان پارکینگ اختصاصی داشته باشند. این جور آدم ها باید سالیانه حدود یک میلیون تومان به شهرداری پول پرداخت می کردند و شماره مجوز پارکینگ اختصاصی می گرفتند. هم سایر مردم می دانستند که نباید در حاشیه منزل این گونه افراد پارک کنن و هم این آدم ها هزینه خواسته های اضافه بر سازمانشان را به شهرداری و مردم پرداخت می کردند.

#امیربرات_نیا
#ترجمه_امیر
۱۹خرداد۱۳۹۷
@AmirBaratnia
@tarjomehamir
T.me/NasimeKhRZ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 June 18 ، 10:13
امیر برات نیا

 ناز بانو جان
دوست دارم بنشینم روی طاقچه پنجره اتاقت
تو را
صدایت را
تصویرت را
بوی عطر گل های پیرهنت را
نفس گرم دست هایت را
و
سکوت نهفته در نگاهت را
و
جام شراب لب هایت را
لحظه ای زندگی کم.!!!
#امیربرات_نیا
۱۸اردیبهشت۱۳۹۷

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 08 May 18 ، 12:57
امیر برات نیا

عزیزم؛
نازنینا، به خودت شهامت داشتن رویا را بده.
اگر توانایی نداشته باشی که رویاهایی ماجراجویانه ات را به حقیقت تبدیل کنی، ذهنت نخواهد توانست این رویاها را زنده کند و آنها را در رتبه اول امور مهم زندگیت قرار دهد.
هیچ محدودیتی برای اینکه رویاهایت  به واقعیت تبدیل شوند وجود ندارد، جز محدودیتی که خودت برای ذهنت در نظر می گیری و آنرا بر ذهنت تحمیل می کنی.
اینرا نوشتم که تو بدانی تو رویای من بودی و هستی. زندگی در کناررویاهای خودمان شیرین ترین زندگی است.
برای خودت زیباترین، و خوش آیندترین رویاها را داشته باش و برای رسیدن به آنها آهسته و پیوسته گام بردار.
زندگی امروزمان حقیقت رویای دیروزمان هست.
#امیربرات_نیا
۸اردیبهشت۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 April 18 ، 11:39
امیر برات نیا

عزیزم 

چشمانت آسمان پرواز خیالات من است 

آسمان چشمانت رویای بودن و پرواز است

 

نازنینم 

آبی ترین قصه ی زندگی را می توان در  آسمان نگاهت با عشق نوشت

 

ناز من

در چشمانت نوری است که مرا می رهاند از تاریکی 

 

 ای همراز من

در چشم هایت یک بلیت بی مجوز هست

 و من تنها مرد بی قانونم

 که می خواهم تا ابد مسافر چشم هایت باشم.

 

ای مهربان 

پرواز در آسمان زیبای نگاهت آروزی است تمام نشدنی.

ای آسمانی ترین آسمان خیال من 

در خیالاتم بمان 

و در صبح زندگی هر روز طلوع کن 

تو چشم نوازی 

بی انتهایی 

و من بی انتها بودنت را دوست دارم 

امیر برات نیا ا 

۴بهمن۹۶ 

🌲🌲🌲

@NasimeKhRZ

t.me/NasimeKhRZ

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 January 18 ، 09:54
امیر برات نیا

گاهی می شود پشت این پنجره نشست.

آسمان را با وسعت بی کرانش تماشا کرد

و به تفکر پرداخت.

تا پخته شویم در خامی

تا بدانیم زندگی می گذرد

و هر لحظه اش رقص ابر است در باد

یا که عبور پرنده ای از جلوی چشمان مان.

گاهی باید دانست آدمی  در تفکرات خویش غرق می شود

اما به یک آگاهی دست می باید

که دیروز گذشته است

و فردا نیامده

تازه اگر بیاید هم باز نانوشته است و نادیده

فقط حال و این لحظه در اختیار ما ست.

لذت لحظه حال هم به این است

که یا با یار باشی

یا لحظه های خوش بودن را مرور کنی

و یا برنامه ای برای بودن با او بریزی.

پشت این پنجره در تاریک روشن هوا

می شود در عالم خیال

به هر کجا که دوست داشته باشی بروی

به در خانه دوست

یا به طواف کعبه دل

یا به مناجات درختان در سحرگاه نیاز

و با خود در این طواف

آرام و آهسته و پیوسته

زمزمه کنی

«من تو را دوست دارم »

من به تو می اندیشم

 ای همه مستی

ای همه هستی

ای همه عشق

ای همه سر مستی

#امیربرات_نیا

۲۴دی۹۶


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 January 18 ، 10:57
امیر برات نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 January 18 ، 10:27
امیر برات نیا

گل سرخ من

سلام

تو خودت یک بغل گل سرخ زیبا و خوش بویی

 

خوابیدم

در خواب های بیداریم

به تو فکر کردم

به خودم کم تر

به بودن با هم بیش تر

 

به رفتن زیر درخت انار

به رفتن لای شب بوها

به نوازش گیسوانت

وقتی شلال روی شانه هایت می گسترانی

و شانه های سفید و زیبایت

زیر آن سیاهی محض

نوری می شود

برای رسیدن به چشمه حیات


گل انار باغ وجودت

در کنار بغل گل سرخ

تلالویی سحر آلود دارد

 

تو طراوت سرخی

در سبزه زار روزگار

و من

بودنم را برای بودن با تو می خواهم،

#امیربرات_نیا

۸دی ۹۶

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 30 December 17 ، 12:02
امیر برات نیا