مراقبه و تمرکز در عرفان و
هنر
مقدمه
از دیر باز، میان عرفان و هنر در ادیان سامی و غیر سامی، رابطه
و تعاملی عمیق و ژرف وجود داشت و عرفان و هنر با یکدیگر دنبال میشدند. بزرگترین
هنرمندان در فرهنگ شرقی دارای گرایشهای عرفانی بودند. آمیختگی میان عرفان و هنر
در سرزمینهای بین النهرین چنان عمیق بود که تاریخ این دو معرفت را هرگز نمیتوان
از هم جدا کرد. این امر بدین دلیل است که عرفان و هنر نزد پیروان ادیان شرقی تا
حدّی از روششناسی یکسان برخوردار است. از طرفی، عرفان برای رسیدن به کشف و شهود و
تجربههای حضوری خداوند، مسیری جز سلوک و ریاضتهای روحی و مراقبه ندارد و نگاهی
به متون مقدس در ادیان هندی گویای این است که مسئله مراقبه و تمرکز نیز در تمامی
مذاهب و مکتبهای عرفانی هند جایگاه خاصی دارد. در کتابهای مقدسی همچون وداها،
مهابهاراتا، بهگودگیتا، اوپانیشادها و دیگر متون مقدس هندوییسم، بودیسم و جینیسم
فراوان یاد شده است که رسیدن به تجربههای عرفانی، به شدت به تمرینهای روحی و
درونی وابسته است و دیانه1در
هندوییسم و بودیسم ـ به معنای نظاره درونی یا مراقبه ـ یکی از عناصر کلیدی است که
با آن، قلب برای دریافت حقیقت، آماده میشود،2 به
گونهای که اگر مراقبه نباشد، مراحل بالای تمرکز3 و
شهود حاصل نمیشود.4 از
طرف دیگر، رسیدن به خلاقیت در هنر ادیان، به تمرکز و مراقبه قلبی در اثر هنری
وابسته است. در هنر ادیان، اعتقاد بر این است که هنرمند با پالایش روح خویش، اثر
هنری را از عالم ملکوت دریافت میکند. ازاینرو، روح او باید آماده این دریافت
باطنی باشد. آناندا کومارا سوآمی در مورد نقش عالم ملکوت در فعالیتهای هنری به
ویژه بنا بر اعتقاد ادیان هندی مینویسد:
ذهن این صورت را گویی از فاصلهای بس دور برای خود پدید میآورد
یا رسم میکند (آکرشتی)؛ یعنی مبدأ بعید آن ملکوت است، جایی که انواع عالیهای که
مصدر صورتهای هنرند، وجود دارد و مبدأ بلا فصل آن، مکانی در اندرون دل است... .
در آنجا یگانه تجربه ممکن حقیقت روی میدهد.5
همچنین تاریخ هنر مقدس در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، تأیید
این مسئله است که در ادیان، همیشه میان سلوک عرفانی و سلوک هنری وحدت وجود داشته و
هنر ثمره کشف و شهود عرفانی تلقی شده است. برای مثال، در شعر، هنرهای تزیینی و
خطاطی که نتیجه لطافت و شفافیت روح عارف تلقی میشدند، بیشتر هنرمندان بزرگ ایران
به گونهای با عرفان مرتبط بودند و جهانیترین اشعار فارسی، اشعار عرفانیاند. در
هنر مقدس که برای اهداف متعالی و آسمانی است، بدون توجه به ویژگیهای عصری و سبکهای
هنری، به عناصر ملکوتی و روحانی پرداخته میشود و «زمان» در آن مطرح نیست. به
تعبیر دیگر، هنر عرفانی فراتر از زمان و مکان دارای منزلتی جاودانه است که در آن،
عناصر ملکوتی، الوهی و روحانی به چشم میخورد. به تعبیر سوم، در هنر قدسی، زمان به
بیزمانی و ابدیت تبدیل میشود و در آن، انسان به دنبال کشف حقیقت است، بر خلاف
هنر دنیوی که وسیله تنوعطلبی و لذتجویی او قرار میگیرد. به تعبیر سید حسین نصر،
در هنر دنیوی، با هبوط روح به بهانه حضور انسان در دوره معاصر روبهرو هستیم،6 ولی
در هنر مقدس که با عرفان و عالم معنا سروکار دارد، ریشههای حکمت و حقیقتجویی به
چشم میخورد. به همین دلیل، جاودانهترین حقایق عرفانی و دینی در طول تاریخ، در
شکل و قالب هنر باقی مانده است و پایدارترین آثار هنری متعلق به خلاقیتهای عرفانی
و دینی عارفان است.
بسیاری از دینپژوهان معتقدند که تجربه زیباییشناسی و تجربه
دینی دارای عناصر مشترک هستند و شهود عرفانی و زیباییشناسی را دریافتی الهامی،
غیر تعقلی و استدلالناپذیر تلقی میکنند. آلفرد مارتین در اینباره مینویسد:
هر دو جنبههایی از درک و بیان حقیقتند، ... بصیرت یا شهود
دینی و زیباییشناسی، دریافتی غیر تعقلی و مستقیم از حقیقت فراهم میآورند که
وابسته به الهام، نبوغ و یا دیگر استعدادهای خدادادی است. هر دو، پدیدآورنده ساختها،
اهداف و فعالیتهایی هستند که مبین ژرفبینی ویژه از حقیقت است و لکن غالباً
استدلالناپذیرند.7
به همین دلیل، برخی اندیشمندان معتقدند که هنرمند بیش از آنکه
در خلق آثار هنری، مؤثر و فعال باشد، خود، منفعل و متأثر است و از زیباییها اثر
میپذیرد و او تنها باید روح جاوید خود را آماده پذیرش این صورتهای زیبا و ازلی
سازد. در واقع، مراقبه و تمرکز، توانایی پذیرش این زیباییها را به روح او میدهد
تا نور طبیعت، در آینه وجود او انعکاس یابد. نقاش امریکایی، جرجیا اوکیف معتقد است
که «در برابر مناظر و گلها و استخوانهای خشکیده، با دنیایی سرشار از تأمل روبهروییم
که موجود انسانی به صورت ناظری اندیشمند و جویا در مقابل شکوه طبیعت ایستاده است.»8 برانکوزی نیز که خود
هنرمند است، میگوید: «من دیگر متعلق به این جهان نیستم. از خود به دور افتادهام.
دیگر بخشی از وجودم نیستم. در درون ذات اشیا جا دارم.»9 بشر در نگرش ادیان
دارای منزلتی خداگونه و اهورایی است و با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست.
تیواری کدارنات مینویسد:
انسان نه تنها عالیترین مخلوق عالم، بلکه اغلب همشأن با
خداوند شناخته میشود. مفهوم نار ـ نارایانا10 (خدا
ـ بشر) در دین هندویی بارها به مقام خداگونگی که به بشر اعطا شده، اشاره میکند و
اینکه شانکارا، فرد بشر را با برهمن همذات میپندارد، گواه همین حقیقت است.11
بنا به اعتقاد ادیان سامی و غیر سامی، طبیعت و سرشت انسانی،
فرامادی است و از عالم برین به سوی زمین کشانده شده است و باید در شرایط حیات
زمینی به رشد و بالندگی برسد. بنا بر این فکر، هندوها معتقدند که طبیعت اصلی
انسان، روحانی است. جنبه جسمانی بشر، ظاهری و سطحی و انسان در وجود درونی و ذاتی
خود دارای روح است. این روح در بشر فناناپذیر است و هیچ چیز نمیتواند آن را نابود
کند و پس از مرگ جسمانی، زنده میماند. چون بشر دارای روحی آسمانی است، الهامها و
پیامهای آسمانی در روح انسان جلوهگر میشود و بارقه الهی در درون وی متجلی میگردد.12 ازاینرو،
برای رسیدن به این پیامها و راز و رمزهای الوهی، به تلطیف روح، تمرکز و مراقبه
وجودی نیاز دارد و باید از نظم روحی بهرهمند شد.
1. jhana / dhyana.
2. برای فهم معنای «دیانه» نک: ع. پاشایی، «آیین
بودا»، مجله هفت آسمان، ش5، ص238.
3. Samadhi.
4. Ingrid Fischer
Schreiber and others, Encyclopedia of Eastern Philosophy and religioun,
Buddhism, Hinduism, Taoism, Zen, Shambhala, Boston, 1994, P.97.
5. آناندا کومارا سوآمی، «نظریه هنر در آسیا»، ترجمه:
صالح طباطبایی، مجله خیال، ش9، بهار 1383، ص7.
6. سید حسین نصر، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه: رحیم
قاسمیان، ص8 .
7. جیمز آلفرد مارتین، زیباییشناسی فلسفی (مجموعه
فرهنگ و دین)، ترجمه: مهرانگیز اوحدی، ص249.
8. نک: راجر لیپسی، هنر مدرن (مجموعه فرهنگ و دین)،
ترجمه: کامران فانی، ص245.
9. همان.
10. Nar-Naryana.
11. تیواری کدارنات، دینشناسی تطبیقی، ترجمه: مرضیه
شنکایی، ص26.
12. همان، ص27.