امیر برات نیا

سایت شخصی

امیر برات نیا

سایت شخصی

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسنده» ثبت شده است

 

🔴تسخیر ناپذیر

 

🔹در تعطیلات اجباری فرصتی یافت شد تا کتاب تسخیر ناپذیر اثر ویلیام فاکنر که تا نیمه هایش خوانده بودم و به حال خود رها کرده بودم را تمام کنم. این سومین اثری است که از فاکنر می خوانم. «حریم» و«گور به گور» را قبلا خوانده بودم. همین چند دقیقه قبل تمام شد. در روزی که تمام اخبار شده مبارزه با ویروس کرونا. کرونا برای خیلی ها شده تسخیر ناپذیر اما خیلی ها خودشان تسخیر ناپذیرند. هنوز دارم به شخصیت های رمان فکر می کنم. به اتفاقات و شیوه بیان فاکنر که در عین سخت بودن خوانش داستان هایش ادم را به دنبال خود می کشاند حتی اگر از داستان سر در نیاوری. این کتاب نسبت به کتاب های دیگرش ساده تر و روان تر است.

 

🔶بطور خلاصه رمان، داستان زندگی یک خانواده را در خلال جنگ های داخلی آمریکا؛ زمانی که جنوبی ها و شمالی ها با همدیگر می جنگیدند، روایت می کند. روای داستان پسر نوجوانی است به نام «بایارد» داستان از دوره کودکی او شروع می شود تا مرد شدنش ادامه می یابد. در طی این گذر زمان اتفاقات زیادی برای خانواده و بایارد می افتد و کودک همراه با اتفاقات به پختگی روحی و جسمی می رسد. در خلال این اتفاقات آنچه که مهم است این است که انها هرگز تسلیم نمی شوند. شکست می خورند اما ادامه می دهند. این سیر رشد درونی و بیرونی در سرتاسر داستان ادمه دارد.

 

🔹بایارد دائم در حال تغییر است و تجربه زندگی در بسیاری از موارد او خودش را با «رینگو» مقایسه می کند در بسیاری از موارد از رینگو عقب است و در برخی مسایل از او جلو، درست مثل همه انسان های دیگر که در هر لحظه نسبت به خیلی ها عقبیم و نسبت به خیلی ها جلو. رمان داستان زندگی سیاهان آمریکاست، داستان آزاد شدنشان. در جنگ هر کدام از شخصیت های زمان تلاش می کنند تا زندگی را جلو ببرند و به سرانجام برسانند. بایارد توجه عمیقی به پدرش سرهنگ دارد. مردی که خوب اسلحه می کشد و شجاعانه در جنگ شرکت می کند.

 

نام رمان زیبا انتخاب شده و جالب توجه است. خود من هم وقتی دنبال کتاب می گشتم ابتدا نام کتاب توجه مرا به خودش جلب کرد. وقتی از لای قفسه کتاب ها بیرونش آوردم تازه نویسنده کتاب را دیدم. در رمان شخصیت بی بی جون برایم جالب بود. بی بی جون مادر بزرگ بایارد است. او کارش دزدیدن اسب های سربازان شمالی است. انهم با جعل امضاء و نامه اداری. وقتی اسب ها را با کمک نیروهای سرهنگ می دزد سپس در فرصت بعدی آنها را به گروه دیگری از سپاه شمالی ها می فروشد. بایارد و رینگو هم در این کار مددکار او هستند. بی بی جون پس از هر بار که دزدی می کند و پول خوبی بدست می آورد در مقابل خدا زانو می زند و توبه می کند.

 

🔹رمان روایت آدم هایی است که برای آزادی و استقلال مبارزه می کنند. در این تلاش دست به هر کاری می زنند، آدم می کشند، دزدی می کنند تا بودنشان ثابت شود، حتی زمانی که شکست خورده اند اما هم چنان تسخیر ناپذیرند. در این روایت ما به این نکته واقف می شویم که هر ادمی در عین خوب بودن در بسیاری از لحظات زندگی ممکن است و یا مجبور است به یک قاتل تبدیل شود.

 

🔸صفحات آخر کتاب بسیار زیباست. زمانی که بایارد برای کشتن قاتل پدرش وارد دفتر وکیل می شود، بدون اسلحه می رود. بسیاری از به او پیشنهاد می کنند که با اسلحه برود اما او تسخیرناپذیر است. وقتی آدم های سرهنگ او را در پشت میز اتاق وکیل در حالیکه اسلحه وکیل در دستانش هست می بینند هر کدام قصه را از زاویه دید خود تعریف می کنند اما او ساکت است هیچ چیزی نمی گوید.

 

وقتی بایارد به خانه می رسد زن پدرش رفته است و او هم چنان  در عین آگاهی از همه چیز خودش را به ندیدن، نشنیدن می زند، گویی هیچ اتفاقی نیافتاده.... او تسخیرناپذیر است.

 

🔵پنج پاراگراف منتخب کتاب از نگاه من:

 

در خشان ترین پیروزی و غم انگیز ترین شکست ها چیزی جز هیاهوی یک لحظه بشمار نمی رود.

🔹هر وقت کسی به غریبه ای اطمینان کند هرچه به سرش بیاد حقش است.

🔸خواب و خیال چیز خیلی بی خطری نیست که آدم نزدیکش بماند. این را خوب می دانم. خودم یک وقت خواب و خیالی داشتم. مثل تپانچه پر می ماند که ماشه اش یک تار مو باشد. اگر تا مدتی به همان صورت بماند، بالاخره به کسی صدمه خواهد زد؛ اما اگر خواب و خیال یا آروزی خوبی باشد به تمام این دردسرها می ارزد...

🔶پدرم خبط می کرد، و وقتی فهمید خبط می کند که خیلی دیر شده بود و نمی توانست جلوی خود را بگیرد درست مثل همیشه مستی که به نقطه ای می رسد که دیگر برای نخوردن خیلی دیر شده است، آن وقت به خودش قول می دهد که دیگر نخواهد خورد و شاید هم باور می کند که دیگر نخواهد خورد و یا می تواند نخورد اما خیلی دیر شده است.

🔹گویی پدرم با مردن دیگر حاجتی به هوا نداشت، اکنون هوا را با خود برده بود.

امیر برات نیا

9 اسفند 1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 20 ، 23:57
امیر برات نیا

لابه لای واژه ها همیشه حرف هایی پنهان می ماند. حتی در ساده ترین واژه ها و حتی در کوتاه ترین گذاره ها. مثلا حتی در خداحافظی، یا وقتی می شنویم کسی می گوید: دوستت دارم.

مثل خداحافظی دوستی که هر دو می دانیم دیگر  هیچوقت همدیگر را نمی بینیم. این ندیدن درون آن خداحافظی جا می ماند.  یا وقتی می شنویم کسی می گوید: دوستت دارم،  تا چه حدی و تا کجا و تحت چه شرایطی دوست دارد!

واژه ها، آرام و ساکتند اما دنیای ما با واژه ها ساخته میشود، درست وقتی که مادر رو به صورت فرزندش می کند و می گوید: آقوووو و کودک می خندد و درک این آقووو و آن خنده کار ساده ای است اما حرف های پنهان میان آن دو تا ابدیتی نا نوشته پنهان می ماند.

واژه ها بیان گر احساس می توانند باشند و می توانند دروغی آشکار باشند برای پنهان کردن بخشی از یک حقیقت و یا همه حقیقت. آنان که بر مسند قدرت هستند خوب می دانند که چگونه حقیقت ها را می توانند در پشت واژه ها پنهان نگه دارند و شکارچیان عشق هم خوب بلدند عشق نداشته شان را با واژه ها به دروغ، عشق نشان دهند.

آیا کسی هست که بداند و بفهمد کلام ساده و روان آدم هایی را که از واژه ها به زلالی و پاکی  دل شان استفاده می کنند. این آدم ها ممکن است بلد نباشند بگویند دوستت دارم اما یاد دارند با حضور در تنهایی شما دلتان را شاد کنند و حالتان را خوب. اینان وقتی با شما حرف می زنند احساس امنیت می کنید. نگران هیچ واژه ای نیستید. این ها دوستان جانی هستند و باید قدر دانست و به قول دوستی بالای سر نشاند.

گاهی واژه ها آدم ها را از هم دور می کند. آدم ها را دلگیر می کند. گاهی تک واژه ای امید و زندگی  را در تمام هستی آدم جاری می سازد. مثل حرفی که دکتر یزدچیان سال ۱۳۷۰ به من زد و گفت" مردنی نیستی برو زندگی کن."

و من همه لحظه هایم را زندگی کردم برای اینکه جزو مردگان نباشم و زنده باشم.

این روزها که هراس و دلهره ناخواسته در روح جامعه دارد نفوذ می کند باید اندیشمندان و فرهیختگان واژه بپاشند در ذهن آدم ها تا جان و دلشان و روح و روانشان پژمرده نشود. امید باید پاشید به سفره دل ها.

بپذیریم که واژه ها دل آدم را آرام و مطمئن می کنند چون تک تک شان دارای قدرت، انرژی و روح هستند.

بهار پشت در است خانه های دلتان را آب و جارو کنید و سفره هفت سین تان را بیارایید که مهمان زیبا و خوش رنگ و خوش بویی در راه است.

دوستی و محبت را زلال و شفاف در طبق اخلاق بگذاریم و به هم هدیه دهیم.

#امیربرات_نیا

۸ اسفند۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 20 ، 23:47
امیر برات نیا

تو در جان من لانه کرده ای!

نه شاید بهتر باشد بگویم :

تو در من ریشه کرده ای

و

هر لحظه در قلبم تکثیر می شوی

گلستانی از حضورت در درونم برپا شده

ای گلستان دلم

بهاری باش و بمان

#امیربرات_نیا

۶ اسفند ۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 09:00
امیر برات نیا

🔴می شود کوچک بود

می شود کم اهمیت بود

می شود دیده نشد

اما در همه حال می شود

هم زیبا بود

هم جهان را زیباتر کرد.

چون گل زیبا باشید

در صورت و سیرت

#امیربرات_نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:57
امیر برات نیا

دکتر علوی برنامه ی کار کلاس را به شرح زیر اعلام کرد و ما نوشتیم تا با روش ارزشیابی درس #مکتب_های_جغرافیایی اشنا شویم.

♦️چهار موضوع مهم درس:
۱.کار تحقیقی به ارزش ۴ نمره.
۲.پرسش کلاسی :
درصورتیکه پاسخ درست باشد نمره منظور می شود.
در صورتیکه پاسخ نادرست باشد نمره منظور نمی گردد.
۳. امتحان شفاهی، مرور درس ۹ نمره
۴. امتحان کتبی یک سوال ۷ نمره

سپس استاد کتاب های مرجع درس را معرفی نمود:

♦️کتاب های مرجع درس مکتب های جغرافیایی

۱. فلسفه جغرافیا دکتر حسین شکویی
۲.اندیشه های نو در فلسفه جغرافیا جلد اول دکتر حسین شکویی
۳. اندیشه های نو در فلسفه جغرافیا "فلسفه های محیطی و مکتب های جغرافیایی "جلد دوم دکتر حسین شکویی
۴. جغرافیایی کاربردی و مکتب های جغرافیایی دکتر حسین شکویی . از این کتاب سه مکتب : پراگماتیسم، پوزیتیویسم، کارکردگرایی انتخاب شد.
۵. مقاله جغرافیا و پست مدرنیزیم، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی شماره ۶۳ و ۶۴ زمستان ۸۱ و بهار ۸۲
۶. مقاله سنت و مدرنیته بازخوانی یک مقاله دکتر پاپلی فصلنامه تحقیقات جغرافیایی شماره های ۶۵ و ۶۶.
۷. مکتب های اقتصادی ژوزف لاژوری ترجمه جهانگیر افکاری ۱۳۶۷.
۸. مقاله استثناء گرایی در جغرافیا آزمونی روش شناختی فردکورت شیفر ترجمه دکتر حسین حاتمی نژاد مجله علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد.
۹. مقدمه بر روش تحقیق در علوم اجتماعی دکتر باقر ساروخانی جلد اول
۱۰. نظریه های جامعه شناسی غلامعباس توسلی
۱۱. تاریخ علم جغرافیا پل کلاوال ترجمه دکتر سیروس سهامی انتشارات محقق.
۱۲. فضای جغرافیایی
منابع که مشخص شد، دکتر یک ضربه المثل فرانسوی برایمان گفت. خواندن ان خالی از لطف نیست.
نظم و ترتیب باعث صرفه جویی در وقت می شود.
ضرب المثل فرانسوی.
 سپس دکتر علوی شروع کردند به صحبت درباره جغرافیا، برای اینکه شما خواننده عزیز را خسته نکنم برخی از موارد مهم را بطور خلاصه می نویسم و از نوشتن جزییات خیلی زیاد پرهیز می کنم تا خسته نشوید.

📚با خلقت انسان جغرافیا شکل می گیرد. قلمرو جغرافیا وسیع است و کسانیکه با جغرافیا سر و کار دارند باید دارای سعه صدر باشند. خواستن توانستن است. انسان از لحظه تولد با محیطی که در آن بدنیا می آید در تعامل است. این محیط شامل : اتمسفر، هیدروسفر و لیتوسفر می باشد که به آنهت کره زیست یا بیوسفر می گویند.

در ادامه کلاس دکتر علوی برای تک تک دانشجویان کار تحقیقی، کنفرانس و تاریخ امتحان شفاهی را تعیین نمودند. براساس مدارک موجود مواردی که من باید در کلاس ارایه می دادم شامل موارد زیر است.
کار تحقیقی: از کتاب اندیشه های نو جلد اول از آغاز صفحه ۱۷۰ تا پایان فصل ششم.
کنفرانس فصل ششم جبر محیطی، امپریالیسم و امکان گرایی در تاریخ ۷/۸/۱۳۸۳ و یا ۱۴/۸/۱۳۸۳
امتحان شفاهی ۲۶/۹/۱۳۸۳

بدین ترتیب جلسه اول به اتمام رسید و هر کدام از دانشجویان تکلیف خودشان را با این درس دانستند و رفتند سراغ یافتن و خریدن منابع. از منابع اعلام شده من دو جلد کتاب فلسفه جغرافیا و جغرافیایی کاربردی را داشتم اما سایر کتاب ها را خریدم و مقاله را نیز بصورت کپی تهیه کردم.

ادامه دارد...
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:47
امیر برات نیا

علی جان

پسر عزیزم

امسال روز مهندس با سال های پیش یک تفاوت اساسی دارد  آن اینکه تو به مرحله پایانی تحصیلات دانشگاهی رسیده ای و خیلی زود فارغ التحصیل خواهی شد و مدرک مهنرسی به اعطا خواهد شد. چهار سال از بهترین سال های عنرت را صرف آموختن کردی و در سالی که گذشت به عنوان استاد به سایر دوستانت آموخته هایت را یاد دادی. هم دانشجو بودی و هم استاد. به برخی از آرزوهایت رسیدی و ما در کنار تو و همراه  لحظه های تو آمدیم تا به اینجا رسیدیم.

حرف های زیادی برای نوشتن هست اما مجال و فضای کافی به اندازه همه آنها نیست، بنابراین مجبورم خلاصه و کوتاه بنویسم.

با شروع سال جدید میلادی سال ۲۰۲۰ اتفاق جدیدی در دنیا رخ داد که قابل توجه بود  شیوع ویروس کرونا.

امروز که دارم این مطلب را می نویسم کشور ما با ۴۳ نف  مبتلا و ۸ کشته رتبه دوم دنیا را بدست آورده ایم.

در چین مهندسان برای کمک به بیماران پروژه ای را طراحی کردند تا بتوانند در نجات انسان ها سهیم باشند. بزرگ ترین پروژه مهندسی که شنیده بودم. ساخت بیمارستان ۱۰۰۰ تختخوابی در ۱۰ روز. مهندسان چینی این پروژه را به اتمام رساندند تا ارزش و منزلت مهندسان را نشان دهند.

از صمیم قلب خوشحالم که تو مهندس شدی. می اندیشم بدون حضور مهندسان باسواد و فنی نجات انسان ها در بسیاری از رخدادهای طبیعی غیر ممکن است و مهندسان حتی می توانند با طراحی و ساخت شهرهای بهداشتی و طراحی نقشه راه زیستن در سلامت؛ در کنار پزشکان به طولانی تر شدن عمر انسان ها و کیفیت بخشی به زندگی انسان ها کمک کنند.

از تو می خواهم ذهن و قلبت را خودت مهندسی کنی و با تمام توان، عشق و امید و با توکل به ذات هستی بخش راهی را که انتخاب کرده ای به حد کمال برسانی.

رسیدن به پله اول پایان کار نیست بلکه آغازی است برای بی پایانی .

گام هایت را استوار بردار و تحصیلات تکمیلی را با توان بیشتر ادامه بده و در ذهن و جانت چیزی جز خدمت به انسان ها راه نده تا برکت عشق در سفره دلت و زندگی ات جاری شود.

برای تو بن بست وجود ندارد. جایی دیدم مهندسان عمران نوشته اند:

WE BUILD THE WORLD.

مهندسان عمران در همه تنگناهای زندگی یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت. تو راهی بساز به سوی نور و امید. خانه ای بساز سایه بانش همه عشق.

روزت مبارک مهندس گلم.

#امیربرات_نیا

 5 اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:42
امیر برات نیا

🔴از دیروز که خبر انتشار ویروس در کل کشور تایید شده کانال ها و گروه های مختلف را بررسی می کردم. برایم خیلی جالب بود که می دیدم در بسیاری از گروها حتی گروه هایی که اعصای ان افراد تحصیل کرده هستند راه کارهایی قرون وسطایی ارائه می دهند.
دلم می خواست برخی نمونه های این نوع اندیشه را می توانستم برایتان باز گو کنم.
اما اصل مطلب این است که در بسیاری از موارد وقتی خودمان را به نا آگاهی می زنیم می رویم سراغ کارهایی که عقلانی نیست. بدتر اینکه به دیگران هم توصیه می کنیم که حتمان این کار را انجام بدهند. در حقیقت می خواهیم معجزه کنیم یا به عبارت بهتر انتظار معجزه داریم بی آنکه شرایط آن را داشته باشیم. چون فلان عارف چنین کرده ما هم انجام بدهیم اما یادمان رفته که عطار هفت شهر عشق را گشت   ما اندر خم پس کوچه ایم.
یادمه خیلی پیش تر ها وقتی می رفتیم حرم رسانه ای در کار نبود. یک سری ادم های دلسوز بودن که دلشون به حال بقیه دائم می سوخت. این ها تشریف می آوردند حرم. لای کتاب های زیارت نامه مطلبی را می نوشتن و توصیه های عجیبی و غریبی مثل همین توصیه آخر به افراد می کردند .... ادم های نا آگاه هم که بخشی از جامعه انسانی را تشکیل می دادند و می دهند. مثلا یکی از دستورات این بود که اگر می خواهید به مرض فلان مبتلا نشوید این خواب را پشت جلد ۲۰ زیارت نامه بنویسید.
اگر کمی حوصله داشتی که ان موقع بنده داشتم سری به زیارت نامه های دیگر می زدم متوجه می شدم که تمامی کتاب های دعا و زیارت نامه ها از ان متن کذایی پر شده است.
امروز که این متن را دیدم یاد همان افراد نا آگاه افتادم. دوست عزیز بیماری مثل کرونا یک پدیده جهانی است برای کسب اطلاعات صحیح به سایت بهداشت جهانی و یا به نزدیک ترین مرکز پزشکی محله خود مراجعه کنید. یا به ادرس سایت های معتبر پزشکی ایران.
از انتشار مطالب فاقد ارزش علمی در مورد این بیماری پرهیز کنید.
به همدیگر درست کمک کنیم تا بتوانیم در این شرایط با آرامش زندگی کنیم.
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:40
امیر برات نیا

🔺خب قول داده بودم خاطراتم دا از درس ها و استادان خودم برایتان خیلی خودمانی و صمیمانه تعریف کنم و مطالب درسی استادان را هم برای دانش افزایی شما و سایر افراد منتشر نمایم.
برای شروع دوست دارم از جناب آقای دکتر سید محمود علوی شروع کنم.
دکتر علوی را برای اولین بار در مهر سال ۱۳۷۰وقتی در دانشگاه پیام نور #فریمان  در رشته جغرافیا درس می خوندم دیدم. مردی قد بلند، خوش صحبت، مبادی آداب و ادب دوست و اهل شعر بود. به دانشجویان احترام زیادی می گذاشت.
در دانشگاه فریمان درس فلسفه جغرافیا را با ایشان گذارنم. یک کار تحقیقی برایشان نوشتم و تحویل دادم واقعا روی پروژه کار کرده بودم، چندین روز   رفتم کتابخانه آستان قدس و از کتاب های گوناگون برای نوشتن پروژه استفاده کردم. وقتی پروژه رو تحویل دادم. جلسه بعد دکتر علوی در کلاس من را خیلی مورد تقدیر و تشویق قرار دارد. محبتش تو دلم نشست و محبت من هم تو دل استاد.
درس فلسفه جغرافیا را با نمره عالی پاس کردم. پنج ترم در دانشگاه فریمان شاگردی کردم و برخی از درس ها را از دکتر یاد گرفتم.
پایان ترم پنج دانشگاه فریمان را ترک  کردم و دیگه برنگشتم.
 داستان ترک تحصیل رشته جغرافیا هم بماند برای بعد. از سال ۷۳ تا سال ۸۳ دکتر علوی را دیگه ندیدم. سال ۸۲ وقتی از دانشگاه پیام نور ترک تحصیل کردم و از خیر ثبت نام گذشتم تصمیم گرفتم مجدد بخونم.
هم سراسری شرکت کردم و هم آزاد. نتایج سراسری که امد شبانه دانشگاه فردوسی قبول شدم. شرایط کلاس ها و مسایل شخصی بهم اجازه نداد که بروم دانشگاه فردوسی. ترجیح دادم سمت شغلی و شرایط درآمدی خانواده را حفظ کنم برای ثبت نام نرفتم دانشگاه فردوسی. رفتم دانشگاه آزاد برای ثبت نام.
بعدها فهمیدم چه اشتباهی انجام دادم ولی خیلی دیر شدا بود. من انتخاب کرده بودم و به انتخاب خودم اعتماد کردم و ادامه دادم.
مهر ۸۳ در دانشگاه آزاد مشهد در رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی ثبت نام کردم. رتبه قبولی ام ۳ شده بود. نفر سوم از نظر رتبه علمی بودم. حدود ۳۰ نفر پذیرفته شده بودند.
دکتر علوی در کلاسش اخلاق خاصی داشت. همون جلسه اول من را شناخت و به خوبی ازم یاد کرد.
همیشه جلسات اول هر کلاسی برگه ای سفید از جیب بغلش در می اورد و از دانشجویان می خواست مشخضات خود را بطور کامل روی آن بنویسند. مشخصات که نوشته می شد، دکتر از روی لیست حضور و غیاب می کرد . هیچ وقت حضور غیابش را ترک نکرد.
بعد از حضور و غیاب رفت پای تخته و با گچ نوشت:
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.
شیخ محمود شبستری "گلشن راز" .
#امیربرات_نیا
۵ اسفند ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:38
امیر برات نیا

🔻ساعتی است نشسته ام و زل زده ام به صفحه سفید روبرویم. ذهنم خالی از هیچ است و پر از ناگفته های مخصوص خودم. ورق می زنم صفحات و واژه ها را. چقدر عاشقانه رد و بدل می شود در پشت صفحات شیشه ای اما چقدر بوی عشق کم است در نگاه و کلام و حرف.

 

به تصویر نقاشی استاد رحمانی مکاری نگاه می کنم، مردی می نگرد. به کجا نمی دانم. به عشق نیامده اش و یا به فردای ناپیدایش.... شاید آخرین باری باشد که جلوی دوربین نشسته و دارد بودن خویش را فریاد می زند.

 

🔻من هنوز منگ این صفحه سفیدم که عاشقانه مرا به خویش می خواند، به واژه ها می اندیشم به احساس واژه ها. به اینکه آیا واژه "دوستت دارم" خودش هم حس دوست داشتن را درک می کند؟ آیا واژه "عشق" خودش رنگ عشق را می داند؟

 

🔻دارم فکر می کنم اگر واژه ها احساس داشتند چگونه خودشان را به ما نشان می دادند. و اگر عشق خودش نقاش بود، خودش را چگونه می کشید و با کدام رنگ خودش را می آراست؟

 

🔻زیبایی این شهر فرا شیشه ای چیز عجیبی است. آن سوی شهر مردمانی هستند عاشق پیشه، فرهیخته و دانای کل. چقدر با احترام حرف می زنند، و این سوی عارف شهر ما دنبال آرزوی خویش می گردد. "انسانم آرزوست".

 

🔻و من گاهی پشت این ویترین شیشه ای می نشینم به تماشا. آرزو می کنم کاش دانه دل ادم ها شفاف بود!

 

🔻دارم فکر می کنم امشب به یک گذاره، "هیچ وقت نمی دانیم چقدر فرصت باقی مانده". و باز دارم فکر می کنم به حرف های دوست عزیزتر از جانی که چندی پیش همین گزاره را به زبانی دیگر معنا کرد برایم. و من باز دارم می اندیشم که حتی  اگر بدانیم چقدر فرصت باقی مانده از اضطراب دانستن باز هم هیچ کاری نخواهیم کرد.

 

🔻و باز یادم می آید وقتی در ۱۳ فروردین سال ۱۳۷۰ پدر بزرگ را تنهایی بردم بیمارستان دکتر گفت اگر جراحی کنیم یک ماه زنده خواهد بود. و من چقدر خوشحال شدم که می توانم ۲۹ روز پدر بزدگ را بیشتر داشته باشم و درست در پایان ۲۹ روز او پرواز کرد و رفت.

🔻شب است و سکوت و صدای تنهایی در دلم فریاد می زند که زندگی فردا هم هست و فرداهای دیگر! اما فرصت تو نامعلوم. ... اما من هم چنان عاشق طلوع خورشید فردایم و چشم هایم باز مشتاق دیدن همه کسانی است که می شناسمشان چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی.

#امیربرات_نیا

۲۹ بهمن ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:17
امیر برات نیا

ای ماه من

ای مهتاب من

هم چنان بتاب

در شب تار من

شب های خیالم را

با خیال بودنت می گذرانم

بیا در این شب

دل انگیز

و در کنج خلوت خیال تو

چند واژه مرا میهمان

سفره دلت کن.

#امیربرات_نیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 February 20 ، 08:14
امیر برات نیا